خانواده جوانی به نام فرشاد خرداد سال ۹۷ به مأموران خبر دادند او گم شده است. آنها گفتند او آخرین بار با فردی به نام حامد قرار داشت و گفته بود با حامد برای گردش بیرون میرود.
مأموران سراغ حامد رفتند. او گفت: من و فرشاد چند ساعتی با هم بودیم و بعد فرشاد از من جدا شد. دیگر نمیدانم کجا رفت و چه کرد.
به گزارش اول فارس به نقل از ایران، هرچند حامد خبرداشتن از فرشاد را انکار کرد، مأموران با ردیابی تلفن همراه مقتول و متهم متوجه شدند آنها ساعات طولانی در یک مکان بودند و بعد هم تلفن همراه مقتول در همان مکان خاموش شده اما فرشاد محل را ترک کرده است. به این ترتیب، حامد بعد از چندین بار بازجویی سرانجام اعتراف کرد دوستش را به قتل رسانده است.
حامد گفت: فرشاد مدتها بود که من را اذیت میکرد. از کارهایش خسته شده بودم. هر کاری کردم دست از سرم بردارد، فایده نداشت. روز حادثه هم او را بیرون از خانه کشاندم و گفتم باید دست از کارهایش بردارد اما قبول نکرد و دوباره من را تهدید کرد. من هم ناچار شدم او را بکشم. بعد از قتل هم جسد را آتش زدم تا ردی به جا نماند.
بعد از گفتههای متهم و تکمیل تحقیقات، کیفرخواست علیه حامد صادر و پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. متهم روز گذشته پای میز محاکمه رفت. در ابتدای جلسه کیفرخواست علیه متهم خوانده شد و سپس اولیای دم درخواست قصاص را مطرح کردند. وقتی نوبت به متهم رسید، او اتهام قتل، جنایت بر میت و سرقت را قبول کرد و گفت: آشنایی و دوستی من و حامد از دوران مدرسه بود. او یکی از دانشآموزانی بود که مدیران مدرسه خیلی به او اعتماد داشتند. به دلیل این اعتماد کلید اتاقهای مهم مدرسه دست حامد بود، در یکی از اتاقها سؤالهای امتحانی نگهداری میشد و ما با کمک حامد توانستیم سؤالهای امتحانی را برداریم و سؤالها لو رفت. دوستی ما به دلیل این ماجرا محکمتر شده بود. من حامد را امین خودم میدانستم. یک روز بعد از خستگی شدید به خانه حامد رفتم لباسها و تنم کثیف بود به حمام رفتم لباسهایم را درآورده بودم که حامد از من چند عکس گرفت. من فکر کردم حالا که دوست هستیم اشکالی ندارد اما بعد از چند روز حامد از من خواست با او رابطه داشته باشم. من ناراحت شدم و گفتم این کار را نمیکنم اما گفت اگر به خواستهاش عمل نکنم، عکسها را منتشر میکند و آبروی من را همه جا میبرد و به همه میگوید که من آدم بدی هستم.
متهم ادامه داد: در آن زمان من در یک بوتیک کار میکردم و دنبال این بودم که بتوانم شغل نظامی برای خودم دست و پا کنم و این آبروریزی زندگیام را دگرگون میکرد. حامد وادارم کرد با او رابطه داشته باشم. او دست از سرم برنمیداشت هر روز تهدیدم میکرد. مدام درباره خواهرم میگفت، او را تعقیب میکرد و میگفت خواهرم حالا کجاست و چه لباسی پوشیده است. میگفت اگر به حرفش گوش نکنم، به دیگران میگوید که سراغ خواهرم بروند و اذیتش کنند. حامد چندین بار من را مورد آزار قرار داد. روز حادثه دوباره تلفنهایش شروع شد و از من درخواست غیراخلاقی داشت. مقابل درِ خانهاش رفتم. او را سوار ماشین کردم و گفتم تن به خواستهاش نمیدهم. گفتم باید عکسها را بدهد. قبول نکرد و من را کتک زد. من هم او را با چاقو زدم. وقتی دیدم کشته شده است، از ماشین بنزین کشیدم و جسد را آتش زدم تا ردی از من بر جای نماند. ضمن اینکه گوشی تلفنش را هم برداشتم تا دست کسی نیفتد.
متهم گفت: من آدم مغرور و معتقدی هستم. جایی که کار میکردم دختران زیادی رفت و آمد داشتند اما من با هیچکس هیچ ارتباطی نداشتم. حامد من را وادار به کاری میکرد که تحقیر میشدم و اعتقاداتم زیر سؤال میرفت. بعد از اینکه زندانی شدم، در زندان متوجه شدم کشتن این افراد اشکالی ندارد و آنها مهدورالدم هستند. من بابت این کار واقعا متأسفم اما چارهای نداشتم. من تنها کسی نبودم که قربانی حامد شده بودم. دوست دیگرمان که در پرونده نیز از او بازجویی شده است، گفته بود او هم مورد آزار حامد قرار گرفته است.
در این هنگام رئیس دادگاه گفت: ادعا کردی فرد معتقد هستی آیا نمیدانی کشتن یک مسلمان گناه است؟ چرا دست به این کار زدی؟ اگر او مرتکب تجاوز شده بود، چرا به پلیس خبر ندادی؟ ضمن اینکه مسئله تجاوز را در دادگاه مطرح کردی و پیش از آن در جلسات بازجویی گفته بودی مورد آزار و اذیت قرار گرفتی اما حالا میگویی به تو تجاوز شده است چرا دو ادعای جداگانه کردی؟
متهم گفت: من قصدم کشتن نبود. میخواستم با او صحبت کنم و از راه گفتوگو وادارش کنم که دیگر این کار را نکند اما قبول نکرد و مجبور شدم بکشمش. در بازجوییها هم به خاطر غرور کاذبم چیزی نگفتم.
بعد از گفتههای متهم، رئیس دادگاه برای احضار دوست مشترک متهم و مقتول و شنیدن صحبتهای او وقت رسیدگی را تجدید و ادامه رسیدگی را به بعد موکول کرد.
نظرات