در میان بیابان عراق، درست در شمال شهر موصل تپهای از بلوکهایی از جنس سنگ آهک وجود دارد. حتی در نگاه اول هم، آنها غیرعادی بهنظر میرسند. هریک از آنها نیم متر عرض دارند و مربعیشکل هستند و یک طرفشان با نمادهای مرموز تزیین شده است و گرچه مانند بقایای هرم غولپیکری بهنظر میرسند، درواقع بقایای چیز دیگری هستند.
نمونههایی از باغهای باستانی وجود دارد که نشان میدهد حتی زمانی که باغها بهکلی فراموش میشوند، میتوانند بهطرز شگفتآوری تابآور باشند.
سناخریب یکی از فرمانروایان آشور بوده است که بیش از ۲۷۰۰ سال پیش زندگی میکرد. پیام او به این شکل است: «من سناخریب، پادشاه جهان، پادشاه آشور هستم. بهدستور من، در مسیر طولانی بین رودخانه حَضور تا مرغزارهای نینوا کانالی حفر شد. در درههای عمیق، کانال آبی از سنگ آهک سفید ساختم و این آبها را در آن به جریان انداختم.»
ویرانههای جروان ازجمله بقایای فیزیکی این پروژه وسیع است. این کانال مصنوعی با استفاده از کلنگ آهنی در چشمانداز بیایان کنده شد و آب را در طول ۱۵۰ کیلومتر بر سطح تشنه آن جاری کرد. این کانال آب را از کوهستانها بهسمت شهر باستانی نینوا میبرد.
سناخریب مسیر رودخانه را بهسمت شهر پایتخت پادشاهی و خانه خود تغییر جهت داده بود. این تکهسنگ کهن چیزی است که از پل آبی ۲۸۰ متری برجای مانده است که برای هدایت رودخانه در درهای پرشیب ساخته شده بود. طبق برآوردها، این پل از ۴۴۳،۵۲۰ بلوک درست شده بود که هریک حدود ۲۵۰ کیلوگرم وزن داشت و طاقهای بلندی در طول آن امتداد داشت.
در نینوا، سناخریب مراقب بود آبی که این شاهکار بیسابقه از مهندسی هیدرولیک را فراهم کرده بود، هدر ندهد. ابتدا، هدف او استفاده از این آب برای رفع تشنگی کمربندی از باغها و مزارع غلات و تاکستانها بود؛ اما دو نسل بعد، نوه او ایده دیگری داشت.
آشوربانیپال جنگجویی بیرحم، علاقهمند به شکار شیر و فرمانروای امپراتوری آشور بود. در زمان حکومت او، امپراتوری آشور در گستردهترین حالت خود قرار داشت و از قلههای پوشیده از برف کوههای زاگرس ایران تا آبهای شرق مدیرترانه گسترس داشت. باوجوداین، زمانی که او در حال شکار حیوانات بزرگ نبود یا سرزمینهای جدیدی را فتح نمیکرد، مشغول باغبانی میشد. آشوربانیپال در جریان حکومت ۳۸ ساله خود، فضای اطراف بسیاری از کاخهای سلطنتی را به باغهای جذاب و باشکوه تبدیل کرد.
کانال آبی که بهدستور سناخریب ساخته شد، زمین اطراف نینوا را از بیابانی خشک به واحهای سبز تبدیل کرد که مملو از گیاهان خوراکی و زینتی بود.
در یکی از مجسمههای مربوط به آن دوران، آشوربانیپال و همسرش روی مبل چوبی استراحت میکنند و نوازندگان و خادمان در حال خدمتکردن به آنها هستند. تاک بزرگی روی سر آنها سایه انداخته است و درختان خرما و کاج اطراف آنها را گرفتهاند. بهجز سر جداشده دشمنی که از درختی نزدیک آویزان است، باغ همچون بهشت میماند. در محل دیگری از باغ که با دیوارهای محکم احاطه شده است، درختان سدار، ارس، سرو، آبنوس، مر، گلابی، انار و انجیر وجود دارد. شیرهای رام در سایه استراحت میکنند. پرندگان از نخلی به نخل دیگر پرواز میکنند و طوطیها از بالای درختان اطراف را زیرنظر دارند.
در سنگنگاره دیگری، کوهی در پسزمینه خودنمایی میکند که گیاهانی در کرتهای پلکانی روی سطح آن کاشته شده است و دریاچهای هم پایین آن دیده میشود. برخی دیگر درختان بزرگی را نشان میدهند که روی ساختارهای چینهای رشد کردهاند و با ستونهای کورینتی حفظ میشوند.
باغهای نینوا همانطورکه بهناگهان ظاهر شدند، از بین رفتند و فقط ۱۹ سال پس از آشوربانیپال زنده ماندند. این واحه بهکلی فراموش و تنها هزاران سال بعد، زمانی که این کاخ باستانی در سال ۱۸۵۴ کاوش شد، دوباره کشف شدند. باستانشناسی که آنها را از زیر خاک بیرون آورد، بقایای کانال آب را در جروان نیز پیدا کرد؛ اما در ابتدا آن را با گذرگاهی بزرگ اشتباه گرفت.
حال چگونه ممکن است باغی که اینقدر پرشکوه بود، بهطور کامل فراموش شده باشد؟ باغها در چه شرایطی میتوانند برای صدها یا حتی هزاران سال باقی بمانند؟
در گوشه کوچکی از کامبریا، پشت دیوار آهکی خاکستریرنگ سادهای، تکهای از دنیای دیگری قرار دارد. صدها شکل عجیبوغریب در منظره پراکندهاند: چتر مخملی بزرگ، کلاه استوانهای بلند، کلاهگیس قاضی، تعداد زیادی هرمهای غولپیکر و موارد دیگر. فضا را ردیفهای بیپایان دیوارهای زمردی تقسیم کرده است و این سازهها تونلهایی را تشکیل میدهند که تا دوردستها امتداد پیدا میکنند. این فضا را مردی فرانسوی به نام بومونت گیوم طراحی کرده است که صدها سال پیش، یعنی در سال ۱۷۲۷ از دنیا رفت.
باغهای توپیاری در لونس هال تقریباً بهمحض اینکه ساخته شدند، زمانی که طوفان بزرگی در سال ۱۷۰۱ کشور را فراگرفت، تخریب شدند (توپیاری یا درختآرایی به هنر مجسمهسازی ازطریق هرس شاخ و برگ درختان یا بوتهها گفته میشود).
بومونت باغهای لونس هال را در دهه ۱۶۹۰ طراحی کرد و آنها طی دو دهه با زحمت کاشته و آراسته شدند. امروزه پس از گذشت بیش از ۳۳۲ سال، آنها هنوز به شکل واقعی وجود دارد و حاوی بسیاری از همان درختان و سازههای هستند که در آن دوران ایجاد شده بودند. وقتی گیاهان اولینبار در خاک وستمورلند ریشه زدند، پرنده دودو تنها یک دهه بود که منقرض شده بود و فقط حدود ۶۰۳ میلیون نفر در این سیاره زندگی میکردند. جورج فردریک وستون در کتاب «تاریخ باغها» در سال ۱۸۶۹ مینویسد: «چه نسلها که در امتداد این مسیرهای طولانی و مستقیم شن و چمن قدم زدهاند و با لذت آن سرخدارهای خیالانگیز و درختان شمشاد و خاس را تماشا کردهاند.»
وستون، کشیش کلیسای روستایی، شیفته ماندگاری باغها بود و برای او جالب بود که میتواند همان چیزی را ببیند که دیگران صدها سال پیش میدیدند و همان احساس آنها را تجربه کند. البته بقا در این مدت طولانی آسان نبوده؛ زیرا جنگهایی وجود داشته و تغییرات مد رخ داده و مشکلات مالی وجود داشته است. بااینحال، باغها پابرجا ماندهاند.
مد و مسائل مالی
یکی از عوامل مهم تأثیرگذار در بقای باغها پول است. باغهای لونس هال بهسفارش جیمز گراهام، سیاستمدار انگلیسی، ساخته شد که نگهبان خزانه جیمز دوم بود. کریس کرودر، باغبان سرپرست لونس هال میگوید: «او مردی بسیار ثروتمند بود و مطابق مد روز رفتار میکرد.» در قرن ۱۷، توپیاری (درختآرایی) مد شده بود. پرچینها و درختهای خیالی در باغهای سراسر اروپا ظاهر شد. کرودر میگوید: «از اوایل دهه ۱۷۰۰، هرکس ثروتمند بود، آنها را از بین میبرد و مد بعدی را دنبال میکرد.»
مورد بعدی محصول فکری کاپابیلیتی براون، معمار منظره بود. تخصص او این بود که صحنههای روستایی را در مناظر خلق کند. براون در املاک چتسورث، هزار جریب زمین پارک ایجاد کرد که داخل ۱۳ کیلومتر دیوار خشکهچین محصور بود. او برای دستیابی به این اثر کل درختان بلوط را از جا درآورد و بهجای دیگری منتقل کرد.
گل صدتومانی ممکن است شکننده بهنظر برسد؛ اما میتواند برای بیش از صد سال زندگی کند.
لیندن گروز، رئیس عملیات و استراتژی در سازمان The Gardens Trust میگوید: «بهخاطر مد جدید، باغهای قبلی از بین میرفتند و مردم فقط میخواستند با جونزها هماهنگ شوند. بنابراین، در این کشور پیداکردن باغهای باقیمانده از پیش از قرن ۱۸ بسیار سخت است.»
درحالیکه دیگران در حال ازبینبردن باغهای توپیاری خود بودند، لونس هال بدون تغییر باقی ماند. خانواده گراهام بسیار ثروتمند بودند و خانههای زیادی داشتند؛ بنابراین، انگیزه چندانی برای بهروز نگهداشتن عمارت کوچک کامبریایی خود نداشتند.
کرودر میگوید آنها در جاهای دیگر کارهای مد روز انجام میدادند و این مکان متروکه مکان مناسبی برای پنهانکردن خویشاوندان زن فقیرتر و ناتوان و سالخورده بود. سپس اتفاقاتی موجب شد زنان کنترل لونس را در دست بگیرند. گراهام در ابتدا سه پسر داشت که میتوانستند این دارایی را بهارث ببرند؛ اما هریک با پایانی نابهنگام روبهرو شد و این ملک به دختر بزرگش کاترین رسید. در آن زمان، زنان خانواده گرایش شدیدی به باغهای توپیاری غیرمعمول داشتند و اجازه ندادند که آنها تغییر کنند.
مسئله دیگر که در حفظ باغ مذکور مؤثر بود، ارزشمندشدن سازهها و اشیاب قدیمی در اوایل قرن ۱۹ بود. تا قبل از آن زمان، عتیقهجات موردعلاقه نبود؛ اما پس از آن با تغییر علاقه، این باغهای تاریخی نیز بهطور ناگهانی موردتوجه قرار گرفتند.
برای پم اسمیت، مشاور ارشد ملی باغها و پارکها در سازمان National Trust، سبکهای زودگذر کمی ناخوشایند است. اسمیت کدلستون هال در دربیشر را مثال میزند که در دهه ۱۷۲۰ باغ جدیدی در آن ساخته شد. او میگوید: «باغی بزرگ و پلکانی بود که از تپه جنوب تالار بالا میرفت و درحالیکه منظرهای چشمگیر و تأثیرگذار بود، وقتی به نسل بعد بهارث رسید، ازمدافتاده در نظر گرفته و تخریب شد.» این باغ شگفتانگیز فقط ۴۰ سال دوام آورد. در لونس هال، بقای باغها بههمراه بیشتر ویژگیهای اصلی آنها، معجزهآسا است.
درست مانند باغهای معلق بابل، باغهای نینوا ممکن است شامل ساختارهای برجمانند و پوشیده از گیاهان بوده باشد.
کرودر اشاره میکند که درختان چندصدساله خیلی غیرعادی نیستند؛ اگرچه هرروز کمیابتر میشوند. چیزی که درختان لونس را خاص میکند، آن است که این درختان برای قرنها آبیاری، هرس، آراسته و بهدقت مراقبت شدهاند.
آلونکهای متروکه و درختچههای شاد
وقتی این خلاقیتها بهحال خود رها میشوند، چه اتفاقی میافتد و تا چه زمانی میتوانند زنده بمانند؟ هنگامی که تیم اسمیت و جان ویلیس برای اولینبار در سال ۱۹۹۰ با باغهای گمشده هلیگان برخورد کردند، گیاهان تمشک زمین را فراگرفته و سرخسها فضایی مانند عصر ژوراسیک ایجاد کرده بودند. حیاتوحش محلی شکوفا شده و باغ را پس گرفته بود؛ اما زیر این پوشش وحشی، باغی به قدمت حدود سه قرن وجود داشت. السادیر مور، رئیس باغها و املاک میگوید: «در ابتدا، فقط گیاهانی در باغ وجود داشت که غذای موردنیاز خانواده را تأمین میکرد.»
باغها را ابتدا بارون معدنکار محلی در اواخر قرن ۱۸ بنا کرد. در طول دهههای آینده، خانواده تریمین باغی بهشکل گلخانه و فضایی برای کشت خربزه به آن اضافه کردند. برای نسلها، تریمینها بهخوبی از باغ مراقبت و گاهی ویژگیهای جدیدی را مطابق مد روز به آنها اضافه میکردند. پس از جنگ جهانی اول، این کار دشوار شد و بهدنبال تغییرات اجتماعی بزرگ و انتقال ثروت از بخش کشاورزی به بخش صنعتی، دیگر نگهداری از باغها برای بسیاری از خانوادهها ممکن نبود.
امروزه، بخشهایی از جنگل باغهای گمشده هلیگان ممکن است وحشی بهنظر برسد؛ اما درواقع طبیعت اولیه خود را حفظ کرده است.
برای هلیگان نیز تراژدی رخ داد و از پیامدهای جنگ جهانی اول در امان نماند. مور میگوید: «۱۳ نفر از باغبانان و کارگران به جنگ رفتند و فقط چهار نفر برگشتند. جک تریمین (آخرین سرپرست ملک) زیاد درمورد ارواح زیاد صحبت میکرد و میگفت این مکان پر از روح است و نمیخواهد در آن جا باشد.»
از اینجا همهچیز رو به زوال رفت. خانه اجازه داده شد و باغها فراموش شدند. آنها بهتدریج وحشیتر شدند تا اینکه ویلیس (یکی از نوادگان خانواده تریمین) در سال ۱۹۹۰ سراغ باغ رفت. تودههای بزرگی از خار وجود داشت. برگ بو که بهعنوان گیاه پرچین استفاده میشد، کل فضا را گرفته بود. صدها درخت بهطور خودبهخود رشد کرده بودند؛ بهطوریکه بهگفته مور نمیتوانستید از میان آنها عبور کنید. همه سازههای باغ بهجز برخی دیوارها پوسیده بود.
باغ را هرجومرج فراگرفته بود؛ اگرچه از جهاتی دستنخورده بود. زمانی که تیم توانست راه خود را به دفتر باغبانی باز کند، هنوز کتری بالای شومینه قرار داشت و سطلی پس از زغال هم در آن جا وجود داشت. قیچیهای باغبانی به دیوارها آویزان بودند. مانند این بود که نگهبانان باغ یک روز رفته و دیگر هرگز برنگشته بودند.
در میان این طبیعت دستنخورده، آثاری از برخی ویژگیهای ابتدایی باغ وجود داشت، اگرچه بهدلیل تراکم بالای گیاهان بهراحتی تشخیصدادنی نبود. بهگفته مور، استخوانبندی باغ ازنظر گیاهان چوبی و درختان بزرگ خوب و سالم بهنظر میرسید.
برای مور عجیب بود که برخی از گیاهان با ریشههای کمعمق از موج گرما و خشکسالی سال ۱۹۷۶ که در آن برخی از پارکهای بریتانیا برای چند ماه بارانی ندیدند، جان سالم بهدر برده بودند. درواقع، گیاهان بزرگتر آنقدر رشد کرده بودند که رطوبت را حفظ میکردند و سایبانی برای گیاهان کوچکتر ایجاد کرده بودند.
پس از تشخیص چیدمان قبلی باغ، گروهی از داوطلبان برای پاکسازی گیاهانی که خودبهخود تکثیر شده بودند یا فراتر از محدوده خود گسترش پیدا کرده بودند، دست به کار شدند. ساختمانهایی که تعمیرکردنی بودند، تعمیر شدند و امروزه باغهای گمشده هلیگان از محبوبترین جاذبههای گردشگری این منطقه هستند.
شهر باستانی نینوا بزرگترین و پرجمعیتترین شهر در امپراتوری آشور بود که با ۱۲ کیلومتر دیوار محصور شده بود.
از دیدگاه مور، درحالیکه زیبایی و ساختار برای حفظ هر باغی مهم است، مهمترین عامل در بقای آنها این است که مردم به آنها دسترسی داشته باشند تا از آنها مراقبت کنند. او میگوید همهچیز به مردم مربوط میشود، نهفقط برای انجام کار، بلکه برای مراقبت و مشارکت در نگهداری از آن. باغها را افرادی هدایت میکنند که احساس میکنند نیاز دارند خود را بهواسطه باغ ابراز کنند.
گلهای پرارزش و درختان باستانی
درحالیکه مشخص نیست که آیا باغهای احیاشده باغهای قدیمی محسوب میشوند، وجود گیاهان باستانی میتواند به تعیین این موضوع کمک کند. یکی از این نمونهها، جنگل بارانی آمازون است. آخرین شواهد نشان میدهد وقتی کریستف کلمب در سال ۱۴۹۲ پا به قاره آمریکا گذاشت، آمازون آنطورکه زمانی تصور میشد، بکر یا طبیعی نبود. این جنگل را جامعه بومی شکل داده بودند که استعمارگران اروپایی و بیماریهای آنها نابودشان کرده بودند. جنگل این سکونتگاههای متروکه را سریعاً بلعید؛ اما درحالیکه نیم هزاره از این دگرگونی میگذرد، هنوز شواهدی از حضور آنها وجود دارد.
در سال ۲۰۱۷، دانشمندان با بررسی تنوع گیاهی و نقشههای محوطههای باستانشناسی، کشف کردند که هنوز تراکم بیشتری از درختان اهلی مانند درختان بلوط برزیلی نزدیک محلی وجود دارد که مردم بومی قرنها پیش در آن زندگی میکردند. این امر نشان میدهد باغها مدتها پس از اینکه دیگر تشخیصپذیر نیستند، میتوانند هنوز میراثی از گذشته خود بههمراه داشته باشند و گرچه توجه و مراقبت ما ممکن است به آنها کمک کند، گیاهان باغی اغلب وقتی به حال رها میشوند، کاملاً خوشحال هستند.
در سال ۲۰۲۰، باغبان سرپرست در ونتورث وودهاوس یورکشایر، شیفته ساختمانی سنگی با ویژگیهای معماری پالادیان و پنجرههای بزرگ شد که در گوشه متروکهای از باغ قرار داشت و در قرن ۱۹ بنا شده بود. در آن زمان، واردشدن به ساختمان خطرناک بود؛ زیرا تکههای سقف شیشهای آن بهشکل خردههای مرگباری آویزان بود. اسکات جیمیسون پس از مشورت با مردم و کارشناسان، متوجه شد این فضا ابتدا برای نگهداری کاملیا استفاده میشد و هنوز ۱۹ گیاه سالم در آن وجود دارد. قدیمیترین آنها از سال ۱۷۹۲ در آن جا زندگی میکرد. او در میان گیاهان چند نمونه را پیدا کرد که بسیار نادر هستند.
اگرچه این درختان بسیار قدیمی هستند، حتی به ثبت رکورد نزدیک نیستند. درحالحاضر، این افتخار به «هالی کینگ» تعلق دارد. هالی کینگ درختچهای با گلهای صورتی است که بومی تانزانیا است، تولیدمثل غیرجنسی دارد و قدمت یک کلنی درمعرض خطر آن ۴۳ هزار سال تخمین زده میشود. البته حتی اگر باغها نتوانند در واقعیت زنده بمانند، برخی در افسانهها زندگی خواهند کرد.
برخی از گیاهان سرخس نخلی تا هزار سال قدمت دارند و کهنسالترین گیاه گلدانی ۲۴۷ ساله است.
باغهای معلق بابل که احتمالاً معروفترین باغها در تاریخ جهان هستند، بهعنوان یکی از هفت عجایب جهان باستانی شناخته میشوند. بااینحال، مشکل اینجا است که اگرچه شهر بابل برای اولینبار در سال ۱۸۱۱ کاوش شد و از آن زمان بسیار مطالعه شده، کسی اثری از آنها پیدا نکرده است. درواقع، آنها تنها شگفتی باستانی هستند که مورخان درمورد آنها سردرگم هستند.
استیفان دالیِ مورخ در سال ۱۹۹۴ پیشنهاد کرد که باغهای نینوا و باغهای بابل درواقع یکی هستند. این دو شهر که ۴۸۲ کیلومتر از هم فاصله دارند، در نوشتههای باستانی با نام «دروازه خدایان» شناخته شدهاند. علاوهبراین، گفته میشود هِرودوت، مورخ یونان باستان، در قرن پنجم قبل از میلاد از بابل بازدید کرد. این در حالی است که پسازآن، هرودوت حتی یک بار هم به باغهای معلق اشاره نکرد. عجیب است که او یا فردی که برای نوشتن درمورد این شهر به اطلاعاتش اعتماد کرده بود، فراموش کرده باشد جاذبه اصلی آن را ذکر کند.
دالی شواهد بیشتری جمعآوری کرد و تئوری خود را در کتابی با عنوان «راز باغ معلق بابل» شرح داد. این تئوری اکنون بهطور گسترده بهعنوان توضیحی محتمل برای فقدان شواهد باستانشناسی در نظر گرفته میشود. بنابراین، اگرچه باغهای نینوا تنها چند دهه دوام آوردند، ممکن است با نام دیگری به جاودانگی دست پیدا کرده باشند.منبع: زومیت
نظرات