تاریخ جهان

چند واقعیت درباره مقدونیه و پادشاه آن که هخامنشیان را نابود کرد

 مقدونیه و پادشاه آن
خانه پارتنیوس
باستان‌شناسان کف‌های موزاییکی زیبایی را در خانه پارتنیوس در استوبی کشف کرده‌اند. استوبی یک سایت باستان‌شناسی در مقدونیه است که قدمت آن به قرن دوم میلادی بازمی‌گردد.

اول فارس؛ هوشنگ جهانبخش : مقدونیه، یک پادشاهی کوچک در شمال یونان، از سال ۳۵۹ پیش از میلاد تا ۳۲۳ پیش از میلاد از طریق سلطنت چندین پادشاه، امپراتوری رو به رشدی رو بنیان نهاد. با اسکندر مقدونی، مقدونیه بسیاری از سرزمین‌ها رو فتح کرد و عصر هلنیستی رو در منطقه آغاز کرد.

مقدونیه باستان، پادشاهی کوچکی بود که در شمال یونان قرار داشت. قبیله ماکدنوی (Mackednoi) اولین بار در این منطقه ساکن شدند و نام کشور رو به اون دادند. به گفته هرودوت، مورخ باستان، اون‌ها اولین کسانی بودند که خودشون رو “هلنی” نامیدند. اصطلاح هلنیستی بعدها مترادف با هر چیز یونانی شد. با این حال، قبیله ماکدنوی برای قرن‌ها ارتباط کمی با یونان جنوبی داشتند.

تاریخ سلطنت مقدونیه در سال ۸۰۸ پیش از میلاد با کارانوس، اولین پادشاه شناخته شده مقدونیه، آغاز شد. در سال ۳۵۹ پیش از میلاد، زمانی که شاه فیلیپ دوم به حکومت رسید، ایالت‌شهرهای یونان جنوبی رو با شمال متحد کرد و همه رو تحت حاکمیت مقدونیه درآورد. شاه فیلیپ دوم ارتش خودش رو بهبود بخشید و شروع به طرح‌ریزی نقشه‌هایی برای فتح سرزمین‌های دیگر در منطقه مدیترانه کرد. او قبل از اینکه بتونه نقشه‌هایش رو عملی کنه، درگذشت. پسرش اسکندر، که بعدها به اسکندر کبیر معروف شد، توhنست مقدونیه رو گسترش بدهد.

مقدونیه باستان: خاستگاه، قدرت‌گیری و سرنوشت

مقدونیه باستان (Μακεδονία) سرزمینی در شمال شبه‌جزیره یونان در منطقه بالکان بود که از دو بخش مقدونیه بالا و مقدونیه پایین تشکیل می‌شد و پایتخت آن شهر پلا بود. مردمان این سرزمین عمدتاً دامدار بودند. از نظر نژادی، آن‌ها غیر یونانی و ترکیبی از نژادهای تراکی و مدیترانه‌ای به شمار می‌رفتند. زبان آن‌ها نزدیک به زبان یونانی بود که از زمان اسکندر مقدونی به طور کامل با زبان یونانی (آتیکی) ادغام شد.

مقدونیه و هخامنشیان: هم‌پیمانی دیرینه

در سده‌های ششم و پنجم پیش از میلاد، مقدونیه پادشاهی مستقل خود را داشت و برخلاف آتن و اسپارت در یونان، هم‌پیمان هخامنشیان بود. این اتحاد به قدری نزدیک بود که حتی اسکندر اول، پادشاه مقدونیه در آن زمان، نقش سفیر ایران را در یونان ایفا می‌کرد. در تمام سده پنجم پیش از میلاد، زمانی که آتن و ایران دشمنی می‌ورزیدند، مقدونیه همواره همسو با ایران و دشمن آتن بود و در هیچ یک از جنگ‌های معروف به “پارسی” شرکت نکرد. این هم‌پیمانی تا حدی بود که تمیستوکلس، پس از برکناری از آتن، به مقدونیه پناه برد. در دوران پادشاهی اردشیر یکم و سپس داریوش دوم، در طول جنگ پلوپونزی (بین اتحادیه دلوس به رهبری آتن و اتحادیه لاکدمونی به رهبری اسپارت که حدود ۳۰ سال طول کشید)، مقدونیه هم‌پیمان اسپارت و نزدیک به ایران باقی ماند. حتی در دوران اردشیر دوم، مقدونیه کشوری بی‌خطر برای ایران محسوب می‌شد و در صلح آنتالکیداس (صلح شاهانه)، مقدونیه از دوستان ایران بود. برخلاف آتن دموکراتیک و اسپارت اولیگارشی، مقدونیه سیستم پادشاهی داشت.

قدرت‌گیری فیلیپ دوم و جاه‌طلبی‌های مقدونیه

با روی کار آمدن اردشیر سوم در ایران، در مقدونیه نیز پادشاهی به نام فیلیپ دوم مقدونی به قدرت رسید. فیلیپ دوم انقلابی در زمینه نظامی ایجاد کرد و برای نخستین بار ارتشی منظم و قدرتمند در مقدونیه تشکیل داد که از واحدهای فالانژ بهره می‌برد. او سپس به سرزمین‌های شمالی و شرقی خود یورش برد و آن‌ها را تحت کنترل خود درآورد. از سال ۳۵۹ تا ۳۴۶ پیش از میلاد، فیلیپ سیزده سال را صرف جنگ برای سرکوب استقلال دولت‌شهرهای یونانی کرد تا در نهایت کنترل اتحادیه آمفیکتون را به دست بگیرد.

آتن و اسپارت در آن زمان سال‌ها بود که توان جنگی خود را از دست داده بودند. همین ضعف باعث شد تا آنان به اردشیر سوم پیغام دهند که حاضر به تمدید قرارداد صلح آنتالکیداس اردشیر دوم هستند تا شاهنشاه نوین به آن‌ها کمک کند. در این زمان، اردشیر سوم به شدت درگیر سرکوب شورش‌ها در فنیقیه و بازپس‌گیری مصر بود. پیروزی‌های پرشتاب و اقدامات تلافی‌جویانه شاهنشاه هخامنشی در این کشورها، فیلیپ را به شدت ترساند. پس او به سرعت هیئتی با هدایای فراوان به سرپرستی آرتاباز دوم (ساتراپ ایرانی تبعیدی فریگیه هلسپونت) به شوش فرستاد.

فیلیپ همچنین برای جلوگیری از نگرانی‌ها درباره جاه‌طلبی‌های خود، یونانی به نام هرمیاس را که خواستار تشکیل یک پادشاهی فراگیر در تمامی سرزمین‌های یونانی‌نشین به رهبری فیلیپ شده بود، به چهارمیخ کشید. ارسطو، فیلسوف نامدار آتنی و شاگرد افلاطون، نیز ایده‌های مشابهی در سر داشت. فیلیپ، ارسطو را به مقدونیه آورد تا هم به مردم “بی‌سواد و کم‌تمدن مقدونیه” (به اقرار خود اسکندر که جز پرورش گوسفند کاری بلد نبودند) دانش بیاموزد و هم روحیه ملی‌گرایانه آن‌ها را تقویت کند. با این حال، اعدام هرمیاس باعث ترس ارسطو شد و او فرار را بر ماندن ترجیح داد و به آتن بازگشت.

مرگ فیلیپ و ظهور اسکندر

در آذرماه سال ۳۳۸ پیش از میلاد و بیستمین سال از پادشاهی اردشیر سوم، باگواس، وزیر دربار، شاه را با سم از میان برد. دلیل این کار نامشخص است؛ شاید او مقام خود را در خطر می‌دید یا به آرزوی بزرگان پارسی برای کنار رفتن شاهی خونریز و سختگیر جامه عمل پوشاند. پس از درگذشت شاه، مخالفان او برای انتقام، همه فرزندانش را کشتند. ابتدا ارشک خردسال را با عنوان اردشیر چهارم به جای پدر نشاندند، اما او نیز به زودی کشته شد. دو سال جنگ و خونریزی تأسف‌بار، که همه آبرو و اعتبار پادشاهی را از میان برد، باعث شد تا هیچ فرزندی از اردشیر سوم برجای نماند. با کشته شدن ارشک، امکان به تخت نشستن فردی از تبار اردشیر دوم یا اردشیر سوم وجود نداشت. این قحطی در وارثان باعث شد تا بزرگان پارس ناچاراً بازمانده‌ای از خاندان هخامنشی از نسل داریوش دوم به نام ارتشتا یا کودمان را که در ارمنستان فرمان می‌راند، به پارس آورده و با عنوان داریوش سوم بر سرش دیهیم شاهی نهادند.

در همین دوران، فیلیپ از ضعف سیاسی ایران پس از اردشیر سوم بهره‌برداری کرد و تلاش کرد با شعار “آزادسازی شهرهای یونانی از یوغ ایرانیان”، پشتیبانی یونانیان را به دست آورد. با این حال، او در یک مراسم جشن در یونان (احتمالاً با توطئه همسرش المپیا و پسرش اسکندر) به طرز مرموزی کشته شد.

پس از او، پسرش اسکندر مقدونی، کارهای ناتمام پدر را تکمیل کرد و چیرگی مقدونیان بر همه یونان اروپایی را محقق ساخت. برخی دولت‌شهرهای یونانی از ترس به مقدونیان پیوستند و بسیاری نیز جنگیدند و شکست خوردند. به عنوان مثال، شهر تبای پس از شکست از اسکندر، به طور کامل به اسارت و بردگی گرفته شد. پس از تثبیت قدرت در یونان، اسکندر در سال ۳۳۶ پیش از میلاد به داریوش سوم، آخرین شاهنشاه هخامنشی، اعلام جنگ کرد. او پس از شش سال جنگ، موفق به فتح امپراتوری گسترده ایران شد.

ریشه نام “مقدونیه”

واژه «Mac» یا «مک» در زبان‌های هندواروپایی به معنی فرزند است و «don» به معنی آب است. بنابراین، نام Macedonia به معنی «فرزندان آب‌ها» است.

alexander the great
اسکندر کبیر
اسکندر کبیر، پادشاه مقدونیه، در مدت زمانی فوق‌العاده کوتاه، مدیترانه شرقی، مصر، خاورمیانه و بخش‌هایی از آسیا را فتح کرد. امپراتوری او تغییرات فرهنگی چشمگیری را در سرزمین‌های تسخیر شده به ارمغان آورد و مسیر تاریخ منطقه را دگرگون ساخت.

در سال ۳۳۶ پیش از میلاد، اسکندر مقدونی پادشاه شد. در طول سلطنت خودش، تونست امپراتوری رو تا آسیا و هند گسترش بدهد. اسکندر ژنرالی ماهر بود که هرگز یک نبرد رو هم نباخت. پس از مرگ او در سال ۳۲۳ پیش از میلاد، امپراتوری توسط چهار تن از ژنرال‌های برترش تقسیم شد. در طول قرن بعد، این مناطق مجموعه‌ای از کشمکش‌های داخلی قدرت و جنگ‌های داخلی رو تجربه کردند، زیرا جناح‌های مختلف برای کنترل این سرزمین‌ها با یکدیگر درگیر بودند. در نهایت، روم سرزمین‌های مقدونیه رو تصرف کرد و پادشاهی مقدونیه از بین رفت.

تا سال ۱۴۶ پیش از میلاد، مقدونیه به یک استان رومی تبدیل شد. تا سال ۶۵ پیش از میلاد، روم بخش آسیایی پادشاهی مقدونیه رو فتح کرد. در مصر، حاکمان مقدونی هنوز وجود داشتند، تا اینکه در سال ۳۰ پیش از میلاد، زمانی که کلئوپاترا هفتم توسط روم شکست خورد، به هرگونه سلطنت توسط حاکمان مقدونی پایان داده شد.

مقدونیه امروز هم به عنوان یک منطقه جغرافیایی در جنوب شرقی اروپا وجود داره که در حال حاضر شامل کشور مقدونیه شمالی، و همچنین بخش‌هایی از یونان، آلبانی، صربستان و کوزوو میشه.

اسکندر کبیر (۳۵۶–۳۲۳ پیش از میلاد)، یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های تاریخ باستان، پادشاه مقدونیه و یکی از بزرگترین فرماندهان نظامی تاریخ محسوب می‌شود. زندگی او سرشار از لشکرکشی‌ها، فتوحات بی‌سابقه و پایه‌گذاری عصری جدید بود که تاثیر عمیقی بر جهان باستان گذاشت.

زندگی و اوایل دوران

اسکندر در سال ۳۵۶ پیش از میلاد در پلا، پایتخت مقدونیه (واقع در شمال یونان امروزی)، متولد شد. او فرزند فیلیپ دوم مقدونیه، پادشاه قدرتمند مقدونیه و المپیاس، دختر پادشاه نئوپتولموس از اپیروس بود. تربیت اسکندر از همان دوران کودکی تحت تأثیر محیط نظامی و سیاسی دربار مقدونیه قرار گرفت. پدرش، فیلیپ دوم، پادشاهی بود که مقدونیه را به یک قدرت نظامی برجسته تبدیل کرد و بسیاری از دولت‌شهرهای یونانی را تحت نفوذ خود درآورد.

Alexander the Great mosaic
پاره‌چین اسکندر یا موزائیک اسکندر یا پاره‌چین نبرد ایسوس از نقاشی‌های پاره‌چین روی زمین در پمپئی روم است که نبرد ایسوس را نمایش می‌دهد.

یکی از مهم‌ترین بخش‌های دوران جوانی اسکندر، آموزش او توسط فیلسوف بزرگ ارسطو (از ۱۳ تا ۱۶ سالگی) بود. ارسطو او را به فلسفه، پزشکی و تحقیقات علمی علاقه‌مند کرد، هرچند اسکندر بعدها از دیدگاه‌های محدودتر معلمش در مورد برده‌داری غیر یونانی‌ها فراتر رفت. این آموزش‌ها در شکل‌گیری ذهن استراتژیک و کنجکاوی او نسبت به فرهنگ‌های دیگر نقش داشت. اسکندر همچنین مهارت‌های نظامی خود را از سنین پایین نشان داد؛ در سال ۳۴۰ پیش از میلاد، در سن ۱۶ سالگی، در غیاب پدرش به عنوان نایب‌السلطنه مقدونیه عمل کرد و شورشی را در میان قبیله “مائیدی” سرکوب نمود. در نبرد خایرونئا (۳۳۸ پیش از میلاد)، در حالی که تنها ۱۸ سال داشت، فرماندهی سواره‌نظام همراه را بر عهده داشت و به پدرش در شکست ارتش‌های آتن و تبس کمک کرد. همچنین، داستان رام کردن اسب وحشی خود، بوسفالوس، نمادی از جسارت و مهارت او در دوران جوانی است.

Aristotle tutoring Alexander
ارسطو در حال آموزش اسکندر، اثر ژان لئون ژروم فریس

به قدرت رسیدن و آغاز سلطنت

در سال ۳۳۶ پیش از میلاد، فیلیپ دوم ترور شد و اسکندر، در سن حدود ۲۰ سالگی، به پادشاهی مقدونیه رسید. او به سرعت موقعیت خود را تثبیت کرد و هرگونه رقیب بالقوه را از میان برداشت. پس از شورش‌های اولیه در قلمروهای یونانی و بالکان، اسکندر به سرعت ارتش خود را به جنوب فرستاد و تبس را که شورش کرده بود، به طور کامل نابود کرد (به استثنای معابد و خانه شاعر پیندار)؛ این عمل پیامی قاطع به دیگر دولت‌شهرها بود که مقدونیه را رهبر اتحادیه کورنت به رسمیت بشناسند. این اقدامات او را به عنوان یک رهبر قاطع و بی‌رحم معرفی کرد و زمینه را برای جاه‌طلبی‌های بزرگتر او فراهم آورد.

اسکندر سپس برنامه‌های بلندپروازانه پدرش برای حمله به امپراتوری هخامنشی فارس را ادامه داد. او خود را به عنوان انتقام‌گیرنده یونانیان از حملات پیشین پارس‌ها معرفی کرد.

جنگ‌ها و فتوحات

سلطنت ۱۳ ساله اسکندر عمدتاً در لشکرکشی‌های نظامی و فتوحات بی‌وقفه سپری شد. او هرگز در هیچ نبردی شکست نخورد و با تاکتیک‌های نظامی نوآورانه و رهبری بی‌باکانه خود، امپراتوری عظیمی را از یونان تا هند ایجاد کرد.

  1. لشکرکشی به آسیای صغیر (۳۳۴-۳۳۳ پ.م.):

    • نبرد گرانیک (۳۳۴ پ.م.): اسکندر با عبور از داردانل (هلسپونت) وارد آسیای صغیر شد و اولین پیروزی بزرگ خود را در برابر ساتراپ‌های پارسی در رودخانه گرانیک به دست آورد. این پیروزی راه را برای تصرف غرب آسیای صغیر هموار کرد.
    • گره گوردین (۳۳۳ پ.م.): در فریگیه، اسکندر با گره گوردین روبرو شد. افسانه می‌گفت هر کس آن را باز کند، حاکم آسیا خواهد شد. اسکندر به جای باز کردن آن، با شمشیرش آن را برید.
Battle of Granicus 1
پس از دو دهه تحقیق، باستان‌شناسان در ترکیه مکان دقیق نبرد گرانیک را کشف کردند. این نبرد که در می ۳۳۴ پیش از میلاد رخ داد، اولین رویارویی بزرگ اسکندر مقدونی با ارتش هخامنشی بود و پیروزی او در این نقطه، اولین گام مهم اسکندر برای فتح آسیای صغیر و در نهایت کل امپراتوری ایران را رقم زد. به گفته پروفسور ریحان کورپه، این نبرد نخستین از سه نبرد کلیدی بود که راه را برای پیشروی اسکندر تا هند هموار کرد.
  1. فتح شام و مصر (۳۳۳-۳۳۱ پ.م.):

    • نبرد ایسوس (۳۳۳ پ.م.): اسکندر در این نبرد برای اولین بار به طور مستقیم با داریوش سوم، پادشاه هخامنشی، روبرو شد و ارتش عظیم او را شکست داد. داریوش از میدان نبرد گریخت. این پیروزی کنترل اسکندر بر سوریه را تضمین کرد و ارتباط ناوگان پارسی را با پایگاه‌های خود قطع کرد.
    • محاصره صور (۳۳۲ پ.م.): اسکندر هفت ماه شهر جزیره‌ای صور را محاصره کرد و با ساختن یک خاکریز عظیم به جزیره، آن را فتح کرد. این یکی از بزرگترین دستاوردهای مهندسی و نظامی او بود.
    • فتح غزه و مصر (۳۳۲-۳۳۱ پ.م.): پس از صور، اسکندر غزه را نیز فتح کرد و سپس بدون مقاومت وارد مصر شد. او در مصر به عنوان فرعون تاج‌گذاری کرد و شهر اسکندریه را در دهانه نیل تأسیس نمود که به یکی از مراکز مهم فرهنگی و تجاری جهان هلنیستی تبدیل شد.
  2. تصرف قلب امپراتوری پارس (۳۳۱-۳۳۰ پ.م.):

    • نبرد گاگاملا (۳۳۱ پ.م.): این نبرد در شمال عراق امروزی، دومین و آخرین رویارویی اسکندر با داریوش سوم بود. با وجود برتری عددی ارتش پارس، اسکندر با تاکتیک‌های درخشان خود پیروزی قاطعی به دست آورد. این نبرد به معنای واقعی کلمه، فروپاشی امپراتوری هخامنشی را رقم زد و اسکندر را “پادشاه بابل، پادشاه آسیا، پادشاه چهار گوشه جهان” ساخت.
    • تصرف بابل، شوش، تخت جمشید و پاسارگاد (۳۳۱-۳۳۰ پ.م.): اسکندر به سرعت پایتخت‌های مهم پارسی را تصرف کرد. او در تخت جمشید کاخ خشایارشا را به آتش کشید که نمادی از پایان حکومت هخامنشی و انتقام یونانیان تلقی شد.
  3. پیشروی به سوی شرق (۳۲۹-۳۲۶ پ.م.):

    • پس از مرگ داریوش سوم (که توسط یکی از ساتراپ‌هایش کشته شد)، اسکندر خود را وارث قانونی امپراتوری پارس دانست. او به سوی شرق در باکتریا (افغانستان و آسیای مرکزی امروزی) و سغد (تاجیکستان و ازبکستان امروزی) پیشروی کرد و شورش‌های محلی را سرکوب کرد. در این دوران، او با رکسانا، شاهزاده باکتریایی، ازدواج کرد و شروع به اتخاذ برخی آداب و رسوم پارسی برای ترویج همزیستی فرهنگی بین مقدونی‌ها و پارس‌ها کرد؛ این سیاست در میان بسیاری از سربازان مقدونی او محبوب نبود.
  4. لشکرکشی به هند (۳۲۶ پ.م.):

    • اسکندر با هدف فتح تمامی دنیا به هند لشکر کشید. او در نبرد هیداسپس (۳۲۶ پ.م.) با پادشاه پوروس، فرمانروای قدرتمند هندی که از فیل‌های جنگی استفاده می‌کرد، روبرو شد. این نبرد یکی از دشوارترین نبردهای اسکندر بود، اما او باز هم پیروز شد. پس از این نبرد و علی‌رغم پیروزی، نیروهای خسته و دلتنگ اسکندر در رودخانه هیفاسیس (بیاس امروزی) از پیشروی بیشتر به سمت شرق خودداری کردند.
MacedonEmpire
نقشهٔ امپراتوری اسکندر و مسیر لشکرکشی او

بازگشت و سال‌های پایانی

پس از امتناع ارتشش از پیشروی، اسکندر مجبور به بازگشت شد. مسیر بازگشت از طریق صحرای گدروزیا (بخش‌هایی از ایران و پاکستان امروزی) بسیار دشوار و تلفات‌بار بود. پس از بازگشت به شوش در سال ۳۲۴ پیش از میلاد، او تلاش کرد تا امپراتوری خود را سازماندهی کند و سیاست ادغام فرهنگی (مانند ازدواج دسته‌جمعی افسران مقدونی با زنان پارسی) را ادامه داد. این سیاست‌ها باعث نارضایتی بیشتر در میان سربازان و افسران مقدونی شد. در این دوران، هفائستیون، بهترین دوست و فرمانده محبوب اسکندر، درگذشت که اسکندر را به شدت اندوهگین کرد.

سرنوشت و مرگ

اسکندر کبیر در ۱۳ ژوئن ۳۲۳ پیش از میلاد، در بابل (عراق امروزی) در سن ۳۲ یا ۳۳ سالگی به طور ناگهانی درگذشت. علت دقیق مرگ او تا به امروز موضوع بحث و گمانه‌زنی‌های فراوان است.

نظریه‌های رایج در مورد علت مرگ او عبارتند از:

  • تب تیفوئید یا مالاریا: این دو بیماری در بابل باستان شایع بودند و علائم گزارش‌شده در منابع تاریخی (تب بالا، لرز، تعریق، درد شدید شکم) با آن‌ها همخوانی دارد. این رایج‌ترین نظریه در میان مورخان است.
  • مسمومیت: برخی معتقدند که او توسط یکی از ژنرال‌هایش (مانند آنتی‌پاتر یا پسرش کاساندر) یا حتی ارسطو مسموم شده است. اتهامات مسمومیت اغلب به یولائوس، ساقی اسکندر، نسبت داده می‌شود. با این حال، شواهد محکمی برای اثبات این نظریه وجود ندارد و بسیاری از سموم در آن زمان به راحتی قابل تشخیص بودند.
  • سندرم گیلن-باره (GBS): یک نظریه جدیدتر پیشنهاد می‌کند که اسکندر از این بیماری نادر خودایمنی رنج می‌برده که می‌تواند منجر به فلج و کما شود. این نظریه می‌تواند توضیح دهد که چرا جسد او برای چندین روز پس از “مرگ”ش شروع به تجزیه نکرد، که ممکن است نشانه‌ای از کما عمیق باشد تا مرگ واقعی.
  • عوارض ناشی از زخم‌ها و ضعف جسمانی: اسکندر در طول زندگی خود زخم‌های جنگی متعددی برداشته بود (از جمله زخمی در ریه در محاصره مولتان) که ممکن است سیستم ایمنی او را تضعیف کرده و او را مستعد ابتلا به بیماری‌ها کرده باشد. ترکیب ضعف جسمانی، محیط آلوده بابل و مصرف زیاد الکل می‌تواند به مرگ او منجر شده باشد.
Greece Macedonia Alexander the Great Tetradrachm
یک تترادراخما حک شده به نام اسکندر

پس از مرگ اسکندر، امپراتوری عظیم او بدون یک وارث مشخص باقی ماند. همسرش رکسانا پس از مرگ او فرزندی به نام اسکندر چهارم به دنیا آورد، اما این کودک نیز بعدها کشته شد. ژنرال‌های ارشد اسکندر که به دیادوخوی (جانشینان) معروف شدند، بلافاصله شروع به تقسیم قلمروهای او در میان خود کردند. این امر منجر به دهه‌ها جنگ داخلی و کشمکش‌های قدرت شد که در نهایت منجر به شکل‌گیری پادشاهی‌های هلنیستی مانند سلسله بطلمیوسی در مصر، سلوکیان در آسیا و آنتیگونیان در مقدونیه گردید.

میراث اسکندر

میراث اسکندر کبیر فراتر از فتوحات نظامی اوست. او با گسترش زبان، فرهنگ و تمدن یونانی در سراسر خاور نزدیک و بخش‌هایی از آسیا، عصر هلنیستی را آغاز کرد. او بیش از ۷۰ شهر تأسیس کرد که بسیاری از آن‌ها به نام او نامگذاری شدند (مانند اسکندریه مصر) و به مراکز مهم فرهنگی، تجاری و فکری تبدیل شدند. این شهرها به عنوان نقاط ارتباطی بین فرهنگ‌های شرق و غرب عمل کردند و تبادل کالا، دانش و ایده‌ها را تسهیل نمودند. اگرچه امپراتوری او پس از مرگش تجزیه شد، اما تأثیر او بر جهان باستان، از معماری و هنر گرفته تا فلسفه و زبان، بی‌بدیل باقی ماند و جهان را برای همیشه تغییر داد./مت/منن/

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا