علل نارضایتی از اصلاحطلبان
این چهره اصلاحطلب افزایش نارضایتی عمومی از نظام و ناامیدی از اصلاحات را ناشی از سه علت میداند: الف) اشتباهات آقای روحانی در دوره دوم ریاست جمهوری از جمله در چینش همکاران و مدیران ارشد و انتخاب برخی افراد ضعیف یا حاشیهدار، قطع ارتباط عملی با هواداران و بدنه اجتماعی حامیان و رهاکردن آنها، عدم پیگیری فعال وعدههای سیاسی خود بهگونهای که این برداشت را در قشرهایی ایجاد کرده است که وی فقط به رای آنها نیاز داشت و به همراهی و حمایت آنها نیاز ندارد؛ انفعال و بعضا عقبنشینی در برابر زیادهخواهی نهادهای رقیب دولت. ب)ایستادگی بخشهایی از حاکمیت در مقابل رای و نظر اکثریت مردم پس از انتخابات ۹۶ کار را برای روحانی بسیار دشوار کرد و موجد بسیاری از کاستیها و ناکارآمدیها شد. این مشی برخلاف مسیری بود که بعد از انتخابات ۹۲ پیموده شد و شعار نرمش قهرمانانه دست دولت را برای حل مشکلات جامعه و تحقق مطالبات مردم نسبتا باز کرده بود. دیگر این که تقابل بیسابقه و بیمحابای دولت پنهان با روحانی و به صورت اعم با نهاد انتخابات و نیز نهادهای انتخابی بوده است. تلاش دولت پنهان برای ناامیدکردن اکثریت مردم به منظور فتح نهادهای انتخابی توسط اقلیت ۱۵درصدی، به ظهور و بروز پدیدهای به نام شهروندان عاصی انجامیده که از صندوقهای رای و اصلاحات ناامید شدهاند و هر لحظه ممکن است به خیابانها سرازیر شوند. گویی دولت پنهان متوجه نبود و نیست که کارشکنی علیه دولت قانونی میتواند به سلب اعتماد میلیونها شهروندی از روحانی منجر شود که به او رای دادند، اما این عصیان و سرکشی اجتماعی و سیاسی (همانطور که در دی ماه ۹۶ و آبانماه ۹۸ دیدیم) منحصر به رئیسجمهور نمیماند و دامن کل سیستم را نیز میگیرد و کلیت نظام سیاسی را با بحران مواجه میکند. ج) خروجترامپ از برجام و اعمال تحریمهای نفتی و بانکی علیه ایران، وضعیت اقتصادی کشور را عملا به شرایط دوسال آخر دولت احمدینژاد برگردانده و به سقوط ارزش پول ملی و افزایش جهشی قیمت بسیاری از کالاها و خدمات، همانند سالهای ۹۰ و ۹۱ و بلکه بدتر از آن انجامیده است.
بدون حضور در قدرت اصلاح آن ممکن نیست
وی در پاسخ به سئوالی درباره دوگانه حضور یا غیبت اصلاحطلبان در قدرت گفت: من با این دوگانه کردن، یا حضور در قدرت یا کنارهگیری از قدرت، موافق نیستم. از ابتدا هم اعلام کردم اصلاحات و احزاب اصلاحطلب مانند همه احزاب سیاسی در کشورهای دموکراتیک دوپا هستند؛ پایی در قدرت دارند و پایی در مردم. بدون حضور در قدرت احتمال بهبود حکومتی و اصلاح امور بسیار کاهش مییابد و در مواردی ناممکن میشود و بدون جلب رضایت مردم اصلاحطلبان امکانی برای حضور در قدرت نمییابند. بنابراین از یک طرف باید ارتباط خود را با مردم وسیع کنند و سخنگو و نماینده مطالبات قشرهای عظیم و اکثریت جامعه شوند و از سوی دیگر بکوشند با حضور در قدرت به منویات خود و مطالبات مردم جامه عمل بپوشانند.
سمت وسوی اعتراضات
تاجزاده در پاسخ به سوالی درباره سمت وسوی اعتراضات دیماه۹۶ و آبان۹۸ گفت:اعتراضات مردمی دی ماه ۹۶ وآبان ۹۸ زنگ خطر را به طور جدی برای نظام به صدا درآورد، به گونهای که اگر سیستم به طور جدی به فکر چارهجویی و حل مشکلات نباشد، در آینده نه چندان دور ممکن است خدای ناکرده با مشکلات بسیار جدی مواجه شود که بخشی از آن را اخیرا رئیس دولت اصلاحات، آقای خاتمی، در زمینه هشدار دادن در مورد شکل گیری چرخه خشونت بیان کردند که امیدوارم جامعه ما هرگز وارد چنین چرخه شومی نشود. این اعتراضات به نظر من فقط عبور از جریانهای سیاسی نبود، بلکه اعتراض به کل سیستم سیاسی هم بود. اما راه بازگشت لااقل هنوز باز است. هنوز جامعه به هر قیمت خواهان تغییر سیستم نیست، بلکه خواهان اصلاحات جدی در آن است. بارها گفتهام مردم از وضعیت موجود به شدت ناراضیاند اما در عین حال نگران آینده کشور هم هستند.
نسبت اصلاحطلبان با نهاد قدرت
این فعال سیاسی در توصیف نسبت کنونی اصلاحطلبان با نهاد قدرت گفت: با توجه به امکانات محدود کشور و کاهش قیمت نفت و افزایش بیکاری به علت کرونا و همین طور به علت تحریمها، نظام باید دیر یا زود دوباره به سوی اکثریت جامعه دست نیاز دراز کند و در آن صورت اصلاحطلبان باید همواره آماده باشند که بتوانند نقش تاریخی خود را دوباره ایفا کنند. بنابراین ما باید همچنان پرچمدار انتخابات آزاد باشیم، در عین حال گفتوگو را با رقیب هرگزترک نکنیم و از همه مهمتر ارتباطمان را با جامعه بهبود بخشیم تا بتوانیم با حمایت اکثریت رای دهندگان در جامعه و همین طور در سیاستهای کلان قدرت حضور موثر داشته باشیم.
بحران رهبری در اصلاحات وجود ندارد
تاجزاده در زمینه بحران رهبری در جریان اصلاحات موافق نیست و میگوید: از نقاط مثبت اصلاحطلبان به رغم همه ضعفها و خطاهایی که داشتهاند یکی این است که توانستهاند در مجموع انسجام خود را در طول بیست و دو سال گذشته حفظ کنند و همه به نوعی محوریت و پرچمداری آقای خاتمی را به رسمیت بشناسند. معنای سخن من این نیست که آقای خاتمی هیچ خطایی ندارند یا بهترین عملکرد را داشتهاند یا اصلاحطلبان در تمام زمینهها درست حرکت کردهاند، بلکه معنای سخن من مقایسه وضعیت آنان است با تجربیات دیگر سیاسی که این ملت در طول یک صد و پانزده سال گذشته بعد از مشروطه داشته است. نزدیکترینش به انقلاب تجربه جبهه ملی است و دکتر مصدق. ما در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت دیدیم که پس از مدت کوتاهی صمیمیترین و نزدیکترین یاران دکتر مصدق از او جدا شدند و صرف نظر از این که حق را به چه کسی بدهیم، اما نمیتوانیم آثار شوم این تفرقه را در تضعیف حکومت قانونی و ملی دکتر مصدق نادیده بگیریم و نقش آن را در شکست جنبش به فراموشی بسپاریم. خلاصه عرض میکنم، آقای خاتمی را عموم اصلاحطلبان به پرچمداری پذیرفتهاند و جامعه نیز تا حدود زیادی اصلاحات را با آقای خاتمی و با پرچمداری ایشان میشناسد.از این منظر تصور میکنم که وضعیت اصلاحطلبان نسبت به تقریبا تمام جریانهای سیاسی معاصر وضعیت قابل قبولتری است.
نظرات