این سریال سانتیمانتال ارزان شباهتی به سووشون ِ سیمین دانشور ندارد
سریال «سووشون» به کارگردانی نرگس آبیار، که با تبلیغات گسترده و هزینههای هنگفت در بخش خصوصی ساخته شد، پس از نمایش هفت قسمت، نتوانسته انتظارات مخاطبان و بهویژه دوستداران رمان سیمین دانشور را برآورده کند و به دلیل ضعف در فیلمنامه، بازیگری، کارگردانی و فیلمبرداری، مورد انتقاد شدید قرار گرفته است.
فرزانه متین در مطلبی با عنوان سووشون علیه سووشون نوشت:
کتاب سووشون به عنوان یک اثر ملی به قلم نخستین زن رماننویس حرفهای در سال ۱۳۴۸ وارد قلمرو ادبیات معاصر شد. کتابی که جایگاه ویژهای در ادبیات ایران دارد و چندین موضوع مزید بر این علل شده است؛ کتاب به زبان تمثیلی و چندلایه اما با نثری روان نوشته شده است، دوم آنکه شخصیتهای کتاب واقعی و دست یافتنی هستند و با رمانی رئالیستی روبهرو هستیم. سوم آنکه سووشون از معدود کتابهایی است که با زاویه دید بیرونی ناگهان مخاطب را وارد ذهن دانای کل (زری) میکند و دائم با مونولوگهای زری در کتاب مواجهیم، مورد دیگر این است که کتاب در یک بستر تاریخی (سالهای ورود متفقین به ایران) روایت میشود و سرانجام کتاب که از نامش هم مشخص است به یک اسطوره مهم تاریخی ایرانیان، سیاوش اشاره دارد، از این رو سووشون به عنوان یک رمان کلاسیک ایرانی فضایی پررنگ، تاریخی، پرکشمکش، نمادین و دراماتیک دارد و البته زبان شاعرانه دانشور نیز به جذابیت این روایت کمک شایانی کرده است. سووشون که به دوران ورود سربازان متفقین و قحطی در سراسر ایران میپردازد امروزه به عنوان یک نماد ایرانی و چهبسا به یک رمان فمنیستی تعبیر میشود. گفته میشود سیمین دانشور با به تصویر درآمدن رمانش، مخالف بود و حتی مرحوم داریوش مهرجویی هم از ساخت این فیلم انصراف میدهد. حالا کتابی که به نقل از هوشنگ گلشیری «معیار» رمان در زبان فارسی است که حضورش بر بسیاری از رمانهای پیش از آن خط میکشد این روزها در مدیوم تصویری در حال نمایش است.
در کل اقتباس ادبی در مدیوم سینما و تلویزیون همیشه محلی از مناقشه بوده، چراکه اقتباس از آثار ادبی مانند راه رفتن روی لبه تیغ است حالا هم اگر اقتباس از مهمترین اثر ادبیات معاصر ایران باشد بیگمان این نگاهها به پروژه، تیزبین و حساستر خواهد بود.
این سووشون، آن سووشون ِ رمان نیست
سرانجام نرگس آبیار در مقام کارگردان و محمد حسین قاسمی به عنوان تهیهکننده در سال ۱۴۰۰ دست به تولید پر سر و صدای سریال سووشون زدند. تولید سریالی که در بخش خصوصی هر قسمت آن دستکم مابین ۸ تا ۱۰ میلیارد هزینه برآورد شده بود و از همان ابتدا با جنجالهای تولید، تبلیغات پخش، امضای کارتپستالهای سریال در کنار کتاب سووشون در نمایشگاه کتاب سال جاری، توقیف سریال و حتی پلتفرم نمایشدهنده، نماوا، پس از انتشار یک قسمت و پسا توقیف روبهرو شدیم که همه این موارد نشان از آن میداد که این داستان سر درازی دارد. با این حال زمانی که شنیده شد شاهکار سیمین دانشور تبدیل به سریال نمایش خانگی شده، خیل عظیمی از مخاطبان که از سریالهای کلیشهای و خشونتبار نمایش خانگی آزرده خاطر بودند، مشتاق تماشای این اثر شدند که با پخش پایلوت یا همان قسمت اول امیدشان به یأس تبدیل شد و حالا پس از پخش هفت قسمت همچنان غیر از ناامیدی، چیزی نصیبشان نشده است.
نرگس آبیار از فیلمسازان زنان سینمای ایران با خلق آثار ماندگاری از نفس تا ابلق، جا پای خود را در سینما محکم کرده است و فضاسازی در فیلمهایش از مهمترین المانهای وی به شمار میرود.
اما مهمترین نکتهای که آبیار به آن توجه نکرد این بود که رمان سووشون، اثری نبود که پتانسیل آن را داشته باشد تا بتوان به تصویر درآورد. کاملا مشخص است آنچه سووشون را متمایز میکرد نوع روایت نویسنده بود اما آبیار درصدد آن بود که بستر تاریخی آن دوره را در سریالش بگنجاند تا قصه رمان را.
از این رو با بیتوجهی به سایر جزییات رمان، سریالی را تولید کرد که بعد از گذشت هفت قسمت هنوز نتوانسته داستانش را ترسیم کند و با روایت نعل به نعل از کتاب سعی کرده همه توانش را بگذارد تا سووشونی جذاب را ارائه بدهد، اما او سووشون را تبدیل به یک مستند غیردراماتیک کرده است. متاسفانه وی و سایر عوامل تولید به جای آنکه جانِ اثر را به تصویر در آورند تنها پوسته سطحی و کمرمق از داستان را بر پرده تلویزیون به نمایش درآوردند. هر چند که سازنده به تمام مواردی که یک اثر نمایشی را جذاب میکند، چنگ زد تا مخاطب را به سمت اثرش بیاورد اما در این مسیر ناکام ماند. البته که نباید منکر زحمات وی شد با این حال این سووشون، آن سووشون سیمین دانشور نیست.
عوامل ناکامی «سووشون»
مشکل نخست را باید در فیلمنامه دانست، آن روایت پرکشش و چندلایه کتاب در سریال تبدیل به یک داستان خطی بیرمق شد. انتخاب نامناسب بازیگران از دیگر عوامل ناکامی این سریال بود، به طوری که دیالوگهای نمادین را خیلی بیجان ادا میکنند یا به شکل شعاری یا گل درشت.
به عنوان مثال شخصیت زری با بازی بهنوش طباطبایی که نمونهای از زن مقاوم و در عین حال سرشار از تردید و شجاعت است در سریال، تیپ زن معترض کلیشهای با لباسهای رنگارنگ و آرایشهای مد روز فروکاسته شده یا اینکه یوسف با بازی نچسب میلاد کیمرام در نقش یک خان پرنفوذ از اساس شکل نگرفته و در حد یک تیپ باقی مانده است، در جایی که بازیها باید ناجی کم و کاستیها باشند، نه تنها نجاتبخش نیستند که ضربه اصلی را، آنها به داستان وارد میکنند. بهنوش طباطبایی که دائم در نماهای کلوزآپ دیده میشود در انتقال عمق رنج، ترس و امید ناتوان است و نمیتواند حسها را منتقل کند. زمانی که زری میخواهد خوشحالیاش را از خانهاش بروز بدهد ناگهان دوربین از چهره او رو برمیگرداند و در لابهلای برگهای درختان غوطهور میشود. در کل دوربین به عنوان یک شخصیت مهم در این اثر باعث آزار مخاطب شده است تا جایی که در فضای مجازی با نوع فیلمبرداری و مخصوصا فیلمبرداری روی دست، شوخی میکنند و از آن به عنوان سندروم دست و پای بیقرار فیلمبردار نام میبرند. سووشون تنها برای مخاطب نخبه و روشنفکر ساخته نشده، بلکه سریالی است که عموم مردم مخصوصا سووشونخوانها، بیش از هر قشری خواهان دیدن آن هستند اما این نوع فیلمبرداری باعث سرگیجهشان میشود.
در قسمت اول از بریز و بپاشهای عروسی دختر حاکم و صحبتهای مک ماهون، خبرنگار ایرلندی تا قسمتهای بعدی، دوربین در جا و مکان مناسب قرار ندارد و دائم در حال چرخیدن است تا جایی که مخاطب در بازخوردها میگوید بعد از بسکتبال و پینگپونگ، پرتحرکترین ورزش جهان، فیلمبرداری سووشون است. دوربین نقشی لرزان و ضعیف دارد. حرکتهای زیاد و زوم شده دوربین روی چهرهها بیش از حد طولانی است. در قسمت ششم، در سکانسی که زری در حال صحبت کردن با خان کاکاست دوربین از روی صورت او دوباره رو برمیگرداند و به دنبال دوقلوها در حیاط خانه میرود، سوالی که پیش میآید این است که چرخش دوربین، کارکردش چیست؟ مشکل اساسی دیگر، پلانهای طولانی است که ریتم سریال را از نفس میاندازد. در اینکه ریتم یک اثر درام کند باشد، نقصی محسوب نمیشود اما اگر به پیشبرد قصه کمک کند ولی ما در اپیزودها شامل طولانی بودن پلانهایی هستیم که سریال را از قصهگو بودن تبدیل به مستند میکند. پلان سفره عقد، صحبتهای مکماهون، دیوانه خانه، رقصهای کولی، مردی که برای خانه همسایه نارنج آورده، بازیهای دو دختر دوقلو، درگیری کلانتری شیراز با محله جهودها و پلان دل سپردن ملک سهراب با بازی هوتن شکیبا به یک دختری که نه تنها داستان را جلو نمیبرد که به روایت اصلی داستان هم ضربه میزند. در ضمن در قسمت پنجم ما شاهد هستیم که از بازیگران جدیدی برای زری و یوسف جوان به دلیل فلشبک استفاده کردهاند اما گویا ملک سهراب را نه تنها با گریم جوانتر نکرده که به جای او از بازیگر جوانتری هم استفاده نکردهاند آیا این موضوع نقص محسوب نمیشود؟ صدابرداری از دیگر نقاط ضعف است که کاملا مشخص است در خیلی از سکانسها، دوبله و صداگذاری مجدد شده است. آخرین ضربه را لهجه مصنوعی شیرازی به اثر وارد کرده است هرقدر آبیار به طراحی صحنه، لباس و جلوههای بصری توجه ویژه کرده از گویش غافل مانده است. اهالی شیراز معتقدند چنین سریالی با این حجم از ابعاد بزرگ آیا نیاز نداشت از یک متخصص گویش کمک بگیرد؟ درنهایت یکی از تدابیری که آبیار برای جذابتر کردن سریالش به کار برده استفاده از انیمیشن در میان روایت سریالش است اما متاسفانه حواس مخاطب از روند داستان را پرت میکند.
فرشته صدرعرفایی در نقش فاطمه خواهر یوسف از انتخابهای هوشمندانه آبیار برای سریالش است، چراکه کاملا مشخص است او برای شکل گرفتن شخصیتش، زحمت کشیده است.
آنچه بیش از همه ناامیدکننده است از دست رفتن جوهره رمان دانشور است، رمانی که توانسته بود تقاطع تاریخ، سیاست و زندگی روزمرّگی را با ظرافتی کمنظیر نشان بدهد در سریال عقیم ماند و زری داستان ما همچنان تکبعدی است و سریال تا اینجا یک سانتیمانتالیسم ارزان ارائه داده است که شوکی برای هنر اقتباس است. با این حال امید است در قسمتهای بعدی شاهد این دست ضعفها نباشیم و سریال بتواند قصهاش را بدون دورچینهای اضافی برای مخاطب تعریف کند.منبع:اعتماد