این مطلب را بخوانید: دست‌هایی از آن سوی میله‌ها …

‌از بند سبز زندان مرودشت تا بازار انقلاب شیراز به همسر جوان و فرزند ۱۳ ساله اش فکر کرد که سقف آسمان‌شان کوتاه شده است و قرص‌های اعصاب را مثل نقل و نبات می‌خورند. ۵ هزار تومان از ته جیب بیرون کشید و به دست مردی داد که چند کاغذ پرینت شده را با لبخند […]

57669306

‌از بند سبز زندان مرودشت تا بازار انقلاب شیراز به همسر جوان و فرزند ۱۳ ساله اش فکر کرد که سقف آسمان‌شان کوتاه شده است و قرص‌های اعصاب را مثل نقل و نبات می‌خورند. ۵ هزار تومان از ته جیب بیرون کشید و به دست مردی داد که چند کاغذ پرینت شده را با لبخند تحقیرآمیزی تحویلش داده بود.

‌به گزارش اول فارس ، تن سفید کاغذها، زخم برداشته بود. چسب نواری را از خیابان زند خرید و کاغذها را حوالی میدان نمازی روی دیوار چسباند. عابرانی که با شتاب می‌گذشتند در مقابل اعلان ها مکث کردند؛ ” کلیه با گروه خونی B+ فوری به فروش می‌رسد.”

البته فروش کلیه راه حل سوم پرویز برای نجات از بند بود. در ابتدا فکر کرده بود که با مرگ عمدی، زندگی نفرین زده اش را تمام کند. اما توی گوشش نجوایی پیچیده بود که “امید هیچ معجزه‌ای به مرده نیست، پس زنده باش.”

از روستای آبگرم مرودشت گریخت و به شیراز آمد. همسرش حلقه ازدواج را فروخت و با قرض و بدهی، پراید لکنته‌ای به قیمت ۶ میلیون تومان خرید و پرویز را با مسافران شهری، تنها گذاشت.

مسافرکشی که تحت تعقیب بود، بیشتر درآمدش را صرف تعمیر همان پراید فرسوده می‌کرد. پس، خودکشی از معادلات پرویز حذف و به امید معجزه در خیابان‌های شهر سرگردان شد. راه حل دوم، مراجعه به ستاد دیه فارس بود؛ تشکیلاتی که متهمان جرایم غیر عمد را با پرداخت بدهی‌هایشان به خانه می‌فرستد.

پرویز در دفتر ایسنا که برای او مدار صفر درجه جهان است در خصوص حبس و گرفتاری‌هایش می‌گوید: ۸ سال پیش، تازه به کار ساخت و ساز مشغول شده بودم که رکود ساختمان سازی گریبانم را گرفت و مجبور شدم برای جبران خسارات از چند نفر پول بهره‌ای بگیرم و از همین جا بود که بدبختی و درماندگی بر سرم آوار شد.

وی که برای جبران خسارات به معامله گوسفند هم پرداخته است، ادامه می‌دهد: حتی به خرید و فروش گوسفند هم روی آوردم که متأسفانه گله ام تلفات داشت و در این کار هم متضرر شدم.

پرویز ۶۰۰ میلیون تومان زیان دیده است و در سال ۹۶ با حکم جلب طلبکاران دستگیر و روانه زندان مرودشت می‌شود.

این ورشکسته بد اقبال که حالا در روزهای مرخصی از زندان به سر می‌برد، اضافه می‌کند: کار به حدی بالا گرفته بود که طلبکارها شیشه خانه ام را می‌شکستند و اوضاع را به جایی رساندند که همسر و پسرم دچار اختلالات عصبی شدند و حالا مدتی است تحت مداوا قرار دارند.

او پس از معرفی به ستاد دیه، آینده امیدوار کننده‌ای را پیش روی دید و پس از تکمیل پرونده و تحقیقات میدانی این ستاد از نیمه مهرماه ۹۶ به شانه‌های مردانه نیکوکاران شهر تکیه کرد، اما خبر بد همیشه کوتاه است: “پول نیست.”

پرویز ۴۰۰ میلیون تومان بدهی دارد، اما برای ۲۴۰ میلیون تومان در بند گرفتار شده است. ستاد دیه ۱۶۰ میلیون از این مبلغ را پذیرفت و دریافت وام را تنها راه چاره اعلام کرد. او این راهکار را قبول کرد و قید کمک بلاعوض را زد، اما دریافت وام هم میسر نشد.

ستاد دیه تقاضای اعسار را به عنوان راهکار دیگری پیشنهاد داد. با تقاضای اعسار او باید ماهانه در حدود ۱۰ میلیون تومان به طلبکاران پرداخت کند که البته در همان ماه اول باز هم روانه زندان می‌شود.

پس این چاره جویی نیز منتفی شد و حالا فقط فروش کلیه می‌تواند مدتی طلبکاران را ساکت کند. در این میان یک مشکل بزرگ هم وجود دارد و بر بدشانسی‌های پرویز ضمیمه است؛ کلیه اش سنگ می‌سازد و مشتریان ترجیح می‌دهند با او وارد معامله نشوند. پرویز می‌داند فروش کلیه جرم است، اما این جرم را شرافتمندانه می‌داند و به سرافکندگی زندان ترجیح می‌دهد.

انگار روزگار برای او همیشه یک بدبیاری کنار گذاشته است. در زندان بود که خواهر ۲۳ ساله اش به سرطان مبتلا شد و پزشکان تشخیص دادند برای جلوگیری از پیشرفت سرطان لازم است یکی از پاهایش را قطع کنند. عمل جراحی ۳۰ میلیون تومان هزینه داشت و خانواده او نتوانستند این مبلغ را پرداخت کنند.

عید فطر سال گذشته این دختر جوان، پایش را از رمضان به شوال نگذاشت و درگذشت. به این جای داستان که می‌رسد، همه چیز در چشمانش لرزان می‌شود و باران اشک. با این حال می‌داند که نیکوکاران، همیشه از دردها قوی‌تر بوده اند.

وضعیت این روزهای اقتصاد کشور حتی متمولان را زمین گیر کرده است و برخی می‌گویند «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است»، اما چه زمانی دیده اید که مردم خوش قلب ایران، اختیارشان را به دست ضرب المثل‌ها بسپارند؟

موقع افطار که می‌شود هر کدام‌شان در جزیره متروک خود، دست دعا را به سوی خداوند بالا می‌برد تا شاید کشتی نجات از غیب پدیدار شود. زولبیا و بامیه هست، چای لب سوز و لب دوز و لب ریز هم هست اما آزادی نیست.

بندهای زندان سال‌هاست که نرده ندارند و قفس را در ذهن تداعی نمی‌کنند اما یک دیوار قرص و بلند تا خیابان و رهگذران فاصله است و زمانی تاب فرسا که صدای ثانیه شمار ساعتش روی اعصاب گرفتاران، پُتک می‌زند. کسانی غیر عمد مرتکب جرم شده اند و سزوار حبس و مجازات نیستند و پرویز یکی از آنهاست. گزارش از: امیر عفاف، خبرنگار ایسنا منطقه فارس

مطالب مرتبط

تصاویر ویران‌کردن یک «گوردخمه» باستانی در مرودشت توسط قاچاقچیان/میراث فرهنگی یگان حفاظت دارد؟

قتل فجیع زن جوان توسط شوهر سابق در مرودشت

جریمه ۲ میلیارد تومانی مسافر عازم خارج از کشور در فرودگاه شیراز

نظرات