
تأسیسات مغازه کار خودمان بود
به گفته ضحا، «از این مغازه حدود ۴۰ سال بود که استفادهای نشده بود. برای همین به بازسازی اساسی نیاز داشت. تعمیر مغازه از کاشیکاری گرفته تا لولهکشی و کارهای تأسیساتی را با کمک هم انجام دادیم. آیدا مهندسی مکانیک خوانده و بسیاری از امور فنی بر عهده او بود. تا اینکه مغازه روبهراه شد و ما کارمان را شروع کردیم. ابتدابهساکن بزرگترین چالشی که ما با آن مواجه شدیم، نوسان قیمتها و بالارفتن آنها بود. برای مثال قیمت جگر دو برابر شد. قیمت گوشت هم به همین ترتیب و مردم قدرت خریدشان کم شد. برای همین ما سعی کردیم از سود خودمان کم کنیم؛ یعنی قیمتها را بالا نبریم، طوری که بر روی خیلی از آیتمها سودی نداریم. فقط ادامه دادیم برای اینکه شرایط را حفظ کنیم و در مغازه را نبندیم».
ضحا از دومین چالش هم حرف میزند: «همین که ما بهعنوان یک زن پشت منقل ایستادیم و کباب درست میکنیم، باعث نگاههای عجیب و پر از علامتسؤال برای آقایان است. به هر حال عادت ندارند و تا به حال چنین چیزی ندیدند که خب شاید تقصیری هم نداشته باشند. مثلا مشتری آقا میآید داخل و میخواهد یادت بدهد، فکر میکند نمیتوانی و از پسش برنمیای. یا مثلا میگوید من میایستم شما بروید داخل آشپزخانه! دو، سه هفته اول خیلی ناراحت شده بودم و واقعا ادامهدادن برام سخت شده بود، ولی پدرم که همیشه الگوی من است، گفت اصلا به این چیزها فکر نکن. کار خودت را بکن. بقیه هم کمکم عادت میکنند. واقعا هم هر چقدر زمان میگذرد میبینم قضیه برای خیلیها حداقل در همین محله جا افتاده و دیگر عجیب نیست. خیلیها الان حتی از شغل ما خوششان آمده و مدام سعی میکنند تشویقمان کنند. به این نتیجه رسیدم که همه چیز به خودمان مربوط است، اینکه درون جامعه بایستیم و خودمان را از محدودیتهای فرهنگی جدا کنیم».
آزادیهای پسران به نسبت دختران
ضحا از ریشههای سنتی برخی رفتارهای میگوید: «وقتی از قدیم جا افتاده که زنها از جرقه و آتش میترسند، انگار برای همه تبدیل به یک اصل شده و معتقدند اصلا مگر یک زن بلد است آتش روشن کند. ولی وقتی پای شغلت ایستادی و نشان دادی که از پسش برمیآیی، کمکم طرز فکرها تغییر میکند. البته شاید اگر پدر من مردی بود که نمیگذاشت من هیچ کاری بکنم، دست به آتش بزنم و آشپزی کنم، طبیعتا من هم ترسو بار میآمدم. برای همین هم وقتی از تصمیم خود برای راهاندازی اینجا با او حرف زدیم، استقبال کرد و گفت حمایتمان میکند و تا الان هم همینطور بوده».
او بر این باور است که «به پسرهای ما یکسری آزادیها از همان اول داده میشود. ما نسل جوان باید حواسمان باشد که دخترانمان را با ترس انجامدادن یکسری کارها بار نیاوریم؛ چون وقتی بگوییم نمیتوانی، قاعدتا توانایی هم به دست نمیآورد. برای ذهن دخترانمان نباید محدودیت بتراشیم؛ چون ذهن پر است از ایده و توانایی که با تمرین و تکرار و تجربه به ثمر میرسد. وقتی با قدرت جلو میروی، میبینی خواهناخواه همه نگاههای متعجب و قضاوتها حذف میشود و تو پله به پله به هدفت نزدیکتر میشوی. من از این جهت همیشه امیدوارم، امیدوار به آینده و درستشدن شرایط. خیلی از دوستان من مهاجرت کردند و رفتند، اما من با وجود اینکه شرایطش را هم برای رفتن داشتم، نرفتم؛ چون اگر قرار باشد همه بگذاریم و بریم، پس کی بماند و مملکت را بسازد؟ ضمن اینکه به باور من هیچکجا مملکت خود آدم نمیشود».
پرطرفدارترین غذای منوی شما چه چیزی است؟
دندهکبابی ما طرفدار زیادی دارد. قبلا میگوی کبابی ما هم خیلی خوشمزه بود که خب به خاطر بالارفتن قیمتها مثل چنجه فعلا حذفش کردیم. جگر و گوشت و مرغ و… سفارش میدهیم و برایمان میآورند. نان را خودمان میگیریم و بقیه کارها را هم با هم انجام میدهیم، اما فکر میکنم کارمان سنگینتر که بشود باید یک نفر را کمکی بیاوریم. اتفاقا یکی، دو خانم در همین محله دیدم که برای همکاری با ما مشتاق هستند. ما فعلا صبر کردیم تا زمانی که بتوانیم از پس تأمین هزینههای یک نیروی جدید بربیاییم.
همیشه دلم میخواست هر شغلی را که راه میاندازم برای همه قابل دسترس باشه، نه فقط برای یک قشر خاص. برای همین هم دلم میخواهد تا جایی که راه دارد قیمتها را بالا نبرم که اکثرا قدرت خرید داشته باشند.