مادرانی که این حس را به فرزندان خود القا می کنند که فرزندان مدیون آن ها هستند، خواسته یا ناخواسته ، رابطه مادر – فرزندی را ابزاری برای کنترل فرزندان خود می کنند. این مادران لزوما مادران بدی نیستند، و چه بسا عاشق فرزندان شان هستند، اما خودشان درگیر مشکلات درونی و عاطفی ای هستند که باید بکوشند، آن ها را حل کنند.
بارها شنیده ایم که مادری خطاب به فرزندش می گوید: ” من تمام زندگیم رو وقف تو کردم؛ من از خودم گذشتم، خودمو فدا کردم تا تو بزرگ بشی” و جمله هایی از این دست که معمولاً وقتی گفته می شوند که فرزند برخلاف خواست مادر کاری را انجام می دهد. یا ابراز نظر و عقیده ای خلاف آنچه مادر انتظار دارد، بیان می کند. این مادران با این حرف ها به فرزندان می قبولانند که به والدین شان مدیونند. و باید سر تسلیم فرود آورند و هیچ مخالفتی نکنند.
مادرانی که فرزندان شان را مدیون خود بار می آورند، تربیت و پرورش فرزندان را وسیله ای برای رستگاری خود می سازند. هیچ کس از آنها نخواسته است که اینگونه رفتار کنند، اما آنها معمولاً دیگران را به خاطر رفتارشان سرزنش می کنند. آنها تلاشها و فداکاریهای خود را تنها شاهکار زندگی شان می دانند و به دلیل تمایل پنهانی که برای نجات فرزندان شان دارند، همواره باعث ایجاد نوعی احساس گناه در آنان می شوند.
این مادران فرزندان شان را وامی دارند که احساساتی منفی مانند ترس، غم و اندوه یا احساس گناهی هولناک را تجربه کنند. رنج کشیدن و ندانستن نحوه مدیریت این احساسات میتواند سطح بالایی از اضطراب را در بچه ها ایجاد کند، عمده کسانی که در بزرگسالی اضطراب و احساس گناه دارند، در کودکی چنین مادرانی داشته اند.
مادرانی که فرزندان شان را مدیون خود بار می آورند، بهتر بشناسیم
دو ویژگی اصلی چنین مادرانی کنترل گری شدید و احساس قربانی بودن، است. این مادران به دلایلی کاملا روشن، هنوز خودشان به رشد شخصیتی کامل نرسیده اند. از مادر بودن و رابطه مادر – فرزندی برای جبران هرآنچه خود به دست نیاورده اند، برای جبران ناکامی ها و سرخوردگی های خود استفاده می کنند.
در نهایت آنها لازم نمی دانند که یک انسان حرفه ای یا با اخلاق یا موفق تربیت کنند. بیشتر خواهان این هستند که انسانی فداکار در جهت برآوردن نیازها و خواسته های خود بار بیاورند. فرزندی که کاملا تسلیم است و هیج اعتراض و بی احترامی ای نباید از او سر بزند.
این مادران نوع خاصی از انکار در مورد حقیقت مادرانگی خود را تجربه می کنند. انگار که این مادر بودن از سمت بچه ها به آن ها تحمیل شده است و خودشان یا تصمیم آگاهانه شان هیچ دخلی در این ماجرا نداشته است.
گاهی مادر، آگاهانه یا ناخودآگاه، فرزندانش را سرزنش کند، زیرا تصور میکند که آنها بودهاند که او را مجبور به مادربودن کردهاند. اگر فرزندانش وجود نداشتند، او مجبور نبود بهترین سالها و بیشترین تلاش خود را برای مراقبت از آنها و بزرگ کردن آنها بگذارد. بنابراین، از نظر این مادران، فرزندانشان به طور مشروع مدیون آنها هستند.
بر اساس این اعتقاد، آنها هرگز فرصت به دست آوردن هر آنچه را که فکر می کنند به تمامی متعلق به آنهاست، از دست نمی دهند: تسلیم و عشق بی قید و شرط فرزندان شان.
به عنوان یک قاعده، و به صورت آشکار یا پنهان، آنها تمایل دارند برای تلاش های فیزیکی خود جبران خسارت کنند. مثلاً زایمان، شیردهی، تعویض پوشک، غذا، مراقبت از کودک در زمان بیماری و..
مادران سمی یا مادرانی که مشکلات روحی و روانی دارند؟
مادرانی که به فرزندانشان احساس بدهکاری می دهند، همیشه به معنای دقیق کلمه، مادران بدی نیستند، اما شاید بشود گفت مادران سمی هستند. در واقع، در بیشتر موارد، با در نظر گرفتن شکافهای روانی، فرزندان خود را بسیار دوست دارند.
عشق مادرانه، عشق بی دریغ و بی چشمداشت نیاز به یک روان سالم دارد. عشق مادرانه ای که همواره در پی جبران است هم عشق است. به قول معروف مگر می شود مادر فرزند خود را دوست نداشته باشد، اما متاسفانه این دوست داشتن آلوده به ترس، سرخوردگی ، احساس پوچی، ناکامی ها و کمبودهاست.
نیازهایی که برآورده نشده اند، خوشی هایی که سرکوب شده اند، امیدهایی که راه به هیچ برده اند و اکنون مادر آسیب دیده می خواهد فرزند جای همه ی این ها را بگیرد و جبران کند. در این رابطه که تاکید می کنیم هنوز عشق و دوست داشتن وجود دارد، یک طرف دیگر رابطه که فرزند باشد، آسیب می بیند.
مادرانی که باعث میشوند فرزندانشان احساس کنند نسبت به آنها مدیون هستند، اغلب بهترین چیز را برای آنها میخواهند. مشکل این است که آنها حتی نمی دانند چه چیزی برای خودشان بهتر است.
اصلا بهترین چیزها، چه هستند. آنها برای رسیدن به خواسته های شان شاید تلاشی نکرده اند. در عوض، آنها در مادر شدن، بهانه ای برای عدم پذیرش مسئولیت پیدا می کنند، و همه بار را به گردن بچه ها می اندازند.
با مادرانگی خود آشتی کنید
وقتی شما تصمیم می گیرید مادر شوید، و موجودی جدید را به دنیا می آورید. و از او و سلامتی اش مراقبت می کنید. عمل متعالی و شگرفی انجام می دهید. این یک شاهکار است که شما انجام می دهید.
شما اینگونه به زندگی فرزندتان معنا می بخشید، و بذر عاطفه را در درون او می کارید. این باری بر دوش شما نیست، به آن معنا که فکر می کنید، بچه ها مدیون شما هستند. شما احساساتی را تجربه می کنید، حسی از باروری و عشق که خود، به زندگی شما معنا می بخشد. شما آگاهانه تصمیم گرفته اید که این حس را تجربه کنید و این دینی را متوجه فرزندان نمی کند.
اگر با مادرانگی خود آشتی کنید و آن را بپذیرید و این بار احساس گناه کردن را از دوش فرزندان خود بردارید، مطمئن باشید فرزند مستقل و شادی که پرورش داده اید، شادی و خوشوقتی را به شما برخواهد گرداند.
فرزندی که بدون احساس ترس و سرخوردگی پا به دنیای بزرگسالی می گذارد، متوجه احترام به والدین اش هست و اخلاق می داند.
دست از کنترل گری و احساس قربانی بودن بردارید. کودک نعمت و موهبتی است که به شما عطا شده است. به او عشق بلاعوض بدهید و نگذارید احساس گناه بکند. منبع: سواد زندگی
نظرات