صبح روز یکشنبه بود، یک روز عادی که برای اعضای تحریریه اجتماعی ایسنا قرار بود به پوشش جلسه علنی شورای اسلامی شهر بگذرد. نخستین خبرها از این حکایت میکرد که هواپیمای ATR72 خطوط هوایی آسمان، جایی در مرز اصفهان و کهگیلویه و بویراحمد از رادار محو شده است.
هرچه در مسیر پادنا- جایی که احتمال میرفت هواپیما حوالی آنجا سقوط کرده باشد، پیش میرفتیم، یک مساله شایان توجه بود؛ شرایط جوی رو به وخامت میرفت. گرچه اصفهان فقط کمی سرد بود، اما رفتهرفته باران آغاز شده بود و در چند کیلومتری پادنا برف و بوران نیز به شرایط جوی اضافه شده بود.
تیم اعزامی ایسنا شامل یک خبرنگار و دو عکاس، نخستین تیم خبری بود که به پادنا رسید. گرچه از روز دوم یک عکاس دیگر به تیم اضافه شد. از طرفی تنها بانوی رسانهای حاضر در محل نیز یکی از عکاسان ایسنا بود.
در بدو ورود به منطقه، آنچه توجه را بیش از همه جلب میکرد، ترافیکی بود که معابر روستایی شکل گرفته و عبور و مرور را مختل میکرد. همه اهالی روستاهای همجوار به منطقه هجوم آورده بودند. برخی به بهانه کمک و برخی دیگر برای دیدن صحنه سقوط، بی خبر از اینکه محل سقوط هواپیما قرار نیست به این سادگی مشخص شود.
خودروهای هلال احمر، نیروهای انتظامی، فرمانداری و سپاه نیز در ترافیک مانده بودند. جادههای روستایی ارگانیک و گاهی پر شیب بود! باران به آرامی میبارید. هوا سرد بود و گاهی مسیرها برای خودروهای عادی غیر قابل عبور مینمود. آنچه در میان نیروهای امدادی در ابتدا به روشنی دیده میشد، ساختار نیافته بودن و سردرگمی بود. گویا هیچ فرماندهی روشنی وجود نداشت و گفتمانی میان گروههای مختلف شکل نگرفته بود.
در ساعات اولیه و حتی تمام طول روز نخست رویداد جدیدی به جز گشت و گذار بی هدف تیمهای مختلف اعزامی به وقوع نپیوست. حتی نیروهای اورژانس نیز در حال جستجو برای پیدا کردن لاشه هواپیما بودند. برخی از مسیرهای روستایی که به سمت ارتفاعات میرفت بسته شده بود و حتی به نیروهای هلال احمر نیز اجازه ورود به مسیرها را نمیدادند. این نخستین جرقههای رقابتی بود که برای کشف لاشه هواپیما میان نهادهای مختلف شکل گرفت.
شرایط جوی برای جستجو با بالگرد مناسب نبود. به همین دلیل جستجو با خودرو و بعضاً با پای پیاده ادامه داشت. اختلال در آمد و شد خودروها با ورود گروههای بیشتر به محل تشدید شده بود تا اینکه پلیس راهور تصمیم گرفت بر روی مسیرها، محدودیت تردد اعمال کند. اقدامی که گرچه باید زودتر از این انجام میشد.
با اعمال محدودیت بر تردد در مسیرها، برخی خودروهای امدادی که پلاک شخصی داشتند با مشکل روبرو شدند. خودروهای اهالی رسانه که آرام آرام به محل میرسیدند هم اجازه تردد پیدا نکرده بودند و این آغاز شکاف میان رسانههای رسمی و حادثه بود. شکافی که در روزهای آتی به آن دامن زده شد و فضا را برای شایعات باز کرد.
چیزی از حادثه نگذشته بود که پیامهای تسلیت یکی بعد از دیگری منتشر میشدند و این در حالی بود که هنوز کسی از سرنوشت مسافران این پرواز اطلاعی نداشت. کسی برای زنده ماندن مسافران نا امید نبود. به خصوص زمانی که خانواده برخی از مسافران که در فرودگاه یاسوج منتظر بودند، برای جستجو به محل حادثه آمده بودند.
برخی از بومیان صدای سقوط هواپیما را شنیده بودند. چند نفری هم حوالی سقوط را با دست نشان میدادند، جایی در میان کوههای پوشیده از برف. به همین علت بود که بسیاری از مردها بر روی کوههای روبروی خود دوربین میکشیدند تا شاید از دور لاشه هواپیما را پیدا کنند.
با تاریک شدن هوا جستجو برای لاشه هواپیما محدودتر شد. نیمه شب، دو سالن در ساختمان اداره برق پادنا به خبرنگاران و عکاسان که حالا به حدود ۲۰ نفر میرسیدند تخصیص داده شد. یک سالن برای آقایان و سالن دیگری برای تنها بانوی رسانهای حاضر در محل. لوازم ابتدایی خواب نیز گرچه به تعداد کافی نبود اما در اختیار خبرنگاران قرار گرفت.
روز دوم نیز هوا برای جستجو با بالگرد، به خصوص در ارتفاعات دنا مناسب نبود. اما بالگردهایی از ارتش، سپاه و هلال احمر در محل پروازهایی محدود داشتند. جالب اینکه، نخستین روز از فعالیت جدی بالگردها، سوخترسانی به بالگردها به سختی انجام میشد اما روز دوم استفاده از بالگردها، مدیریت بحران استان اصفهان خودروی سوخترسانی را در محل مستقر کرد.
به نظر میرسید چک لیست مشخصی برای امدادرسانی و مشخص کردن وظایف، بایدها و نبایدها وجود نداشت و هر آنچه اتفاق میافتاد، ناشی از آزمون و خطا بود.
از همان روز نخست بازار شایعات داغ بود. به خصوص در شبکههای اجتماعی. همکاری فرماندهان و مسئولان حاضر در محل با خبرنگاران و تیمهای اعزامی مناسب نبود. اهالی رسانه اجازه حضور در هیچیک از جلسات را نداشتند، تصمیمات به آنها اطلاع رسانی نمیشد و به سختی مصاحبههایی انجام میشد که گاه تناقضهایی داشت.
روز دوم خبری مبنی بر پیدا شدن لاشه هواپیما در شبکههای مجازی پیچید. مسئولان طبق معمول علاقهای به پاسخگویی نداشتند و حتی رسانههای رسمی نیز این خبر را بازتاب دادند اما خیلی زود تکذیب شد. فاجعه اخبار تکذیبی به اینجا ختم نمیشد.
غروب روز دوم فرماندار منطقه با حضور در میان مردمی که در مقابل فرمانداری تجمع کرده بودند از پیدا شدن برخی از قطعات هواپیما خبر داد و گفت در تلاش هستیم با تحلیل محل این قطعات، محل هواپیما را پیدا کنیم. خبرنگار ایسنا از این اظهارات آقای فرماندار فیلمبرداری کرده و صحبتهای این مقام مسئول از روی فیلم موجود تایپ و منتشر شد اما ساعاتی بعد از انتشار، توسط خود آقای فرماندار تکذیب شد.
مقابله با افراد بومی یکی از چالشهای عملیات نجات بود. گروهی از کوهنوردان حرفهای به همراه تجهیزات خود به محل آمده بودند و با ورود به کوه، در جستجوی هواپیما بودند. بومیان نیز اصرار داشتند به دلیل شناختی که از کوههای اطراف دارند باید با دریافت تجهیزات به کوهنوردان بپیوندند اما مسئولان ریسک همراه کردن یک بومی را با خود نمیپذیرفتند.
عصر روز دوم که یکی از بالگردها به دلیل نداشتن سوخت در حاشیه محل تجمع نیروهای امدادی روی زمین نشسته بود، گروهی از اهالی روستاهای اطراف، گرداگرد بالگرد جمع شده بودند و فریاد میزدند حالا که شرایط جوی آرام است باید بالگرد به جستجو بپردازد. کاپیتان بالگرد اصرار داشت که از فرمانده خود دستور میگیرد. این جدال در نهایت منجر شد که نزدیک به ۳۰ نفر از اهالی روستایی با چوب و سنگ به کاپیتان حمله کنند. به شخصه صحنهای را در خاطر دارم که کاپیتان دور بالگرد میدوید و فرار میکرد.
رقابت برای پیدا کردن لاشه هواپیما به اوج خود رسیده بود. از پشت در جلسات صدای فریادهای فرماندهان گروههای مختلف امدادی به گوش میرسید و گاهی این برخوردهای لفظی در میان مردم و خبرنگاران نیز اتفاق میافتاد.
سازمان هوافضا با امکانات دورسنجی خود برای جستجو وارد عمل شده بود. وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات نیز با تحلیل سیگنالدهی تلفنهای همراه مسافران در حال تخمین محل سقوط هواپیما بود. به خصوص زمانی که شایعهای مبنی بر تماس یکی از مسافران با خانوادهاش در شبکههای مجازی پیچید که کاملاً خلاف واقع بود.
پهبادهای سپاه نیز از تمام منطقه عکس برداری کرده بود. نقشههای هوایی در مقیاس بزرگ چاپ شده و بر روی میز جلسات در فرمانداری قرار داشت اما کاری از پیش نبرد.
علاوه بر رقابت میان گروههای امدادی، رقابتی نیز میان خبرنگاران وجود داشت که چه رسانهای نخستین بار خبر کشف لاشه هواپیما را مخابره خواهد کرد. رقابتی که چند باری برخی از رسانهها را در دام انداخت و مجبور به انتشار تکذیبیه بر روی اخبار خود کرد. رقابت دیگر در میان عکاسان خبری بود که چه کسی نخستین تصویر را از لاشه هواپیما منتشر خواهد کرد.
صبح روز سوم- یعنی نخستین روز از اسفندماه، هوا برای جستجو قدری بهتر بود. گرچه همچنان در ارتفاعات باد میوزید و بوران بود، اما بالگردهای سپاه مشغول جستجو بودند. از حدود ساعت ۹ صبح رفتارهای مدیران و مسئولان تغییر کرد. پچ پچها میان فرماندهان خبر از رویدادی عجیب داشت. ساعت ۹.۴۵ دقیقه به صورت اتفاقی مکالمه دو مسئول را شنیدم که خبر از پیدا شدن لاشه هواپیما در ارتفاعات میداد، اما دفتر خبرگزاری ریسک انتشار خبر را نمیکرد و اصرار داشت یک مقام مسئول در مصاحبهای رسمی این خبر را اعلام کند. فرماندهان و مسئولان نیز علاقهای به مصاحبه نداشتند.
“تا میتوانید دستکشهای لایتکس با خود بیاورید. آنچه من دیدیم نشان میدهد باید تکههای گوشت و خون جمع کنید”. این سخنانی است که ساعت ۱۰:۱۲ دقیقه صبح، کاپیتان بالگردی که لاشه هواپیما را پیدا کرده بود در جمع امدادگران میگفت. در نهایت ساعت ۱۰:۲۵ دقیقه خبر رسمی کشف لاشه هواپیما منعکس شد.
سپاه پاسداران موفق شده بود لاشه هواپیما را پیدا کند. حالا نوبت به رقابت میان عکاسان برای ثبت نخستین تصویر بود. آریا جعفری- عکاس خبرگزاری ایسنا نخستین عکاسی بود که با بالگرد بر روی لاشه هواپیما حضور پیدا کرد اما اجازه عکاسی به او داده نشد.
گویا گفته بودند قوه قضائیه اجازه عکاسی از لاشه هواپیما را صادر نکرده و تاکید کرده است به هیچ عنوان تصویری از لاشه هواپیما ثبت نشود. عکاس ایسنا بدون ثبت عکس از لاشه به مقر نیروهای امدادی باز میگردد. دقایقی بعد، نخستین تصویر را خبرگزاری میزان، وابسته به قوه قضائیه منتشر میکند.
هیچکس در این سقوط جان سالم به در نبرد و شدت حادثه به قدری بود که هیچ جسد کاملی وجود نداشت. رسانهها تا روزها نمیدانستند آنچه از بقایای مسافران پیدا میشد را جسد، پیکر، تکه یا قطعه بنامند. قطعاتی که جمعآوری آنها ۱۲۸ روز به طول انجامید.
چند روز بعد به صورت اتفاقی مکالمه دو شهروند را در خصوص این حادثه شنیدم:
– چند نفر زنده مانده بودند اما آنقدر دیر پیدایشان کردند که از سرما، یخ زده و مردهاند.
+ مطمئنی؟ انگار گفتهاند حتی جسد کاملی هم پیدا نشده است…
– دروغ میگویند! حتی از لاشه هواپیما چندصد متری هم آمده بودند پایینتر اما آنقدر برف بوده که نتوانستهاند.
+ چرا آتشی چیزی روشن نکردهاند پس!
– ورود فندک و کبریت به هواپیما ممنوع است! وگرنه صندلیها را آتش میزدند.
یادداشت از: نیما آتش- خبرنگار ایسنا که از روز سقوط و تا ۴ روز بعد از آن در محل حضور داشت
نظرات