بدین ترتیب تحقیقات جنایی آغاز و مشخص شد دوم فروردین امسال زن جوان بر اثر سقوط از طبقه دوم به بیمارستان منتقل شده و پس از چند روز جدال با مرگ سرانجام تسلیم سرنوشت شوم شد. بدینترتیب دستور بازداشت مرد میانسال صادر شد اما او قبل از دستگیری به کلانتری رفت و خودش را معرفی کرد.
وی دیروز پس از انتقال به دادسرای جنایی تهران از سوی بازپرس تحت بازجویی قرار گرفت و گفت: «من هیچ نقشی درقتل همسرم نداشتهام. قبل از عید با همسرم برای خرید لباس عید بیرون رفته بودیم که او میخواست مانتو بخرد اما من مخالفت کردم. چرا که یک کارگر هستم و وضع مالیام خوب نیست و توانایی خرید زیادی نداشتم. برای همین به همسرم گفتم از خرید مانتو منصرف شود که او ناراحت شد و قهرکرد و به خانه برگشتیم. دوم فروردین بود که دیدم همسرم به اتاق رفت و در را قفل کرد. در اتاق از چوب نازکی درست شده به همین خاطر درحالی که بشدت نگران شده بودم چند باری در را هل دادم که در شکست و وارد اتاق شدم. وقتی پرده بالکن را کنار زدم متوجه شدم همسرم خودش را از بالکن به پایین انداخته است.»
ازسوی دیگر دختر دانشجوی این زن و شوهر که تنها شاهد ماجرا بود، با اظهاراتی متفاوت، رسیدگی به پرونده را وارد مرحله تازهای کرد.
او به بازپرس جنایی گفت: «مادرم به خاطر من و برادرم طلاق نگرفت پدرمان همیشه ما را کتک میزد ولی مادرم میگفت به خاطر شماها طلاق نمیگیرم. بیش از ۲۰ سال مادرمان سختی کشید و حرفی نزد. روز حادثه از صبح پدرم دعوا راه انداخته بود و بعدهم از خانه بیرون رفت. چند ساعت بعد که برگشت به مادرم گفت چرا خودت را گرفتی.باهمین حرفها جنجال به پاکرد و مادرم را به باد کتک گرفت. طوری او را کتک زد که احساس کردم صدای خرد شدن دندههایش را شنیدم. با دیدن این صحنه در دومین روزعید عصبی شدم و از اتاق بیرون رفتم. پدرم هم به دنبال من از اتاق بیرون آمد. مادرم درد میکشید و برای اینکه پدرم دوباره او را کتک نزند در اتاق را قفل کرد. زمانی که داخل اتاق بود از درد گریه میکرد. با این حال پدرم دوباره به طرف اتاق رفت و اینبار با چند لگد دررا شکست و وارد اتاق شد. مادرم در بالکن ایستاده بود که او به طرفش رفت و دستش را روی کمر مادرم گذاشت و او را از طبقه دوم پایین انداخت. بعد رفت به پذیرایی و نشست تلویزیون نگاه کرد. به او گفتم او را کشتی، اما پدرم توجهی نکرد. سراسیمه به حیاط رفتم و با داد و بیداد از همسایهها کمک خواستم و آنها با اورژانس تماس گرفتند. اگر حرف مرا باور ندارید از همسایهها و برادرم بپرسید.» منبع:رکنا
نظرات