دست رد منتقد ادبی ایرانی بر داستانی از برنده جایزه نوبل،ارنست همینگوی
همینگوی ازپایهگذاران و تاثیر گذارترین انواع ادبی، موسوم به «وقایعنگاری ادبی» شناخته میشود.قدرت بیان وزبردستی همینگوی در توصیف شخصیتهای داستانی در برخی آثارش به گونهای بود که او را پدر ادبیات مدرن هم لقب داده اند.
هفتمین جلسه از سلسله جلسات نقد ادبی با درس آموزی استاد عبدالعلی دستغیب چهره ماندگار ادبی و انتقاد از داستان برفهای کلیمانجارو نوشته ارنست همینگوی نویسنده مشهور آمریکایی مواجه بود.
نویسنده دوره پنج جلدی از دریچه نقد،داستان برفهای کلیمانجارو را کاری ضعیف از همینگوی دانسته و اظهار داشت:اگر چه او نویسنده ای توانمند است اما این اثرش را به جهات عدم رعایت فنی اصول داستان نویسی قبول ندارم و این کار او را کاری ضعیف و غیر مهم میشمارم.
وی گفت:معادل سازی واژگان و عناصر انسجام،در ترجمه و بازآفرینی متن اصلی نقش بسزایی دارند و در این داستان انسجام عنایی عناصر داستان به درستی رعایت نشده است.
کلیمانجارو کوه برفپوشی است به ارتفاع ۶۵۷۰ متر که بلندترین قله آفریقاست و خیلی از نویسنده ها از این کوه خاطره ها ساخته و در نوشته ها و داستانهایشان از این کوه نام برده اند.
در این داستان دردهای مادی و معنوی فردی بنام هری را به تصویر کشیده و خاطرات گذشته اش را در لحظه های رهایی از درد بیان کرده است.داستان برفهای کلیمانجارو تلفیقی از دردمندی آدمی و بی رحمی طبیعت است اما از انسجام عناصر داستان در آن چندان خبری نیست یا به صورتی ضعیف به آن توجه شده است.
چهره ماندگار نقد ادبی معاصر بیان داشت :ارنِست میلر هِمینگوِی اگرچه از نویسندگان برجستهٔ معاصر ایالات متحده آمریکا و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات بود اما برخی اثارش فوق العاده قوی و به همین نسبت بعضی آثارش سطحی و پیش پا افتاده اند و بسیاری از داستانهای وی در زمان خود او به صورت فیلم درآمدند. همینگوی ازپایهگذاران و تاثیر گذارترین انواع ادبی، موسوم به «وقایعنگاری ادبی» شناخته میشود.قدرت بیان وزبردستی همینگوی در توصیف شخصیتهای داستانی در برخی آثارش به گونهای بود که او را پدر ادبیات مدرن هم لقب داده اند.
دارنده نشان درجه یک فرهنگ از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در ادامه تصریح کرد:در دبستان بود که همینگوی احساس کرد ذهنش برای ادبیات مستعد است.او شروع کرد به نوشتن مقالات ادبی، داستان و روزنامه ای که دانش آموزان آن را اداره میکردند.رفقای وی سبک انشای روان او را میستودند؛با وجود این عملاً علاقه و محبتی به او نشان نمیدادند، گویی در نظر آنها برتری و امتیاز گناهی نابخشودنی بود. ارنست آدم آرامی نبود و مدام برای خود و خانواده مزاحمت ایجاد میکرد.به ورزش خیلی علاقه نشان میداد و به قدری در این کار بی باک بود که یکبار دماغش شکست و بار دیگر چشمش آسیب دید! وهر بار دست به کارهای ماجراجویانه و خطر ناک میزد. همین تنفر از خانواده و دبستان هم موجب شد که وی هر دو را ترک کند. او دوبار از خانه گریخت، بار دوم غیبت او چند ماه طول کشید.
استاد عبدالعلی دستغیب یاد آور شد:زندگی ماجراجویانه همینگوی خود میتواند فیلم و سریال باشد.او در زندگی خود آرام و قرار نداشت و پیوسته از عشق برخوردار بودو تاثیر این ماجراها که در زندگی واقعی وی اتفاق افتاده را در برخی داستانهایش به وضوح میبینیم.او گاهی در مزرعه کارگری میکرد، زمانی به ظرفشویی در رستورانها میپرداخت و مدتی هم به طور پنهانی به وسیله قطارهای حامل کالای تجارتی از نقطه ای به نقطه دیگر سفر میکرد.او از میان خاطرات این ایام، محلها و شخصیتهای بعضی از بهترین داستانهایش را بیرون میکشید. همینگوی مناظر جنگلها و تفرجگاههایی را که رفته و دیده را در داستانهای اولیه خود که در پاریس منتشر میکرد منعکس کرده است.
منتقد بزرگ ادبی همچنین گفت: همینگوی هم مانند بسیاری از معاصران خود تحصیلات دانشگاهی نداشت. وقتی در سال ۱۹۱۷ آمریکا هم درگیر جنگ جهانی بزرگ شد،همینگوی خودرا سرباز داوطلب معرفی کرد ولی ورقه معافیت به دستش دادند. بعدهانیز رانندگی آمبولانس صلیب سرخ را به عهده گرفت و به جبهه جنگ ایتالیا رفت و به وی مدال جنگی ایتالیااهدا شد.همینگوی بعدها به «شیگاگو» برگشت و با نویسندگان بزرگی مانند «شروود آندرسون»و «جان دوس پاسوس» آشنا شد.چند وقت بعدهم با دختری جوان و روزنامه نگار آشنا و بعنوان خبرنگار عازم میدان جنگ یونان و ترکیه شدند.در این جنگ و جنگهای قبل و بعدش چندین بار زخمی شد.بعد از حضور در جنگ ترک و یونان که به نفع ترکهاپایان یافت همینگوی به پاریس رفت و در پاریس به توصیه «آندرسون» با «گرترود استن» نویسنده آمریکایی در فرانسه آشنا شد و در مکتب ادبی او به پرورش استعداد نویسندگی خود پرداخت و شروع به نوشتن سرگذشتها ی کوچک و ساده کرد.او سپس با «پیکاسو» و «سزان» آشناشد. آنها از خواندن نوشته های سلیس، روشن، بی ابهام و در عین حال عامیانه و ساده همینگوی که مانند آب صاف و زلال بود استفاده میبردند.
نخستین آثار و داستانهای همینگوی سر و صدای زیادی ایجاد کرده بود.
پیشکسوت فرهنگی معاصر تاکیدکرد:همینگوی در آثارش فقط از افکار و عقیده خود پیروی میکرد و میدانست اگر بنا شود پای دستمزد به میان آید باید از سلیقه شخصی عدول کرد. همینگوی شاعر هم بود و دفتری از اشعارش چاپ شده است.انتشارکتاب «مردان بدون زنان» و پیرمرد و دریا و وداع با اسلحه همینگوی را تا مقام یک نویسنده استاد بالا برد ووی رامظهر مکتب خاص داستان نویسی مترقی قرار داد.او شکارچی بزرگی بود ودر زندگی چهار پنج زن اختیار کرد و به کل آدم با خود راحتی نبود و مرتب دردسر سازی داشت.
نویسنده هفتاد عنوان کتاب و شاعر معاصر اظهار داشت: همینگوی در سال ۱۹۵۲ شاهکار جاودانه خود را به نام «پیرمرد و دریا» به رشته تحریر درآورد و به اوج شهرت و عظمت ادبی صعود کرد با این اثر بی مانند در سال ۱۹۵۳ به دریافت جایزه «پولیتزر» و در سال ۱۹۵۴ به دریافت جایزه ادبی نوبل نائل شد. «همینگوی»همیشه میگفت : «یک نویسنده باید تماس خود را با طبیعت حفظ کند.» ازآثاردیگر وی«سیلابهای بهاری»،«تعظیم به سویس»، «خورشید همچنان میدرخشد»، «برفهای کلیمانجارو»، «یک روز انتظار»، «به راه خرابات در چوب تاک»، «پس از توفان»، «روشنایی جهان»، «وطن به توچه میگوید» ، «اکنون دراز میکشم»، «کلبه سرخ پوست» و چندین اثر دیگر است.