فروغ فرخزاد یکی از تاثیرگذار ترین شاعران زن در مکتب شعر و ادب پارسی و هم عصر با سهراب سپهری بود که همانند وی در قالب شعر نیمایی و شعر نو، اشعاری می سرود. این دو شاعر علاوه بر داشتن سبک و سیاق مشابه در سرودن شعر، ارتباطات نزدیکی با یکدیگر داشتند و در شعر هایشان شباهت های بی شماری دیده می شود که ما در ادامه گریزی به این شباهت های شعری از نظر معنا و مفهوم تا لغات مشابه و ارتباط نزدیک این دو شاعر با یکدیگر خواهیم زد، پس در ادامه مقاله با ما همراه باشید.
نگاهی به روابط سهراب سپهری و فروغ فرخزاد
علاوه بر این که هر دو این شاعران خوش نام به سبک و سیاق نیمایی شعر می سرودند تاثیراتی نیز از شعر یکدیگر می گرفتند؛ چرا که اغلب، شعر های هم را می خواندند و ارتباط نزدیکی با یکدیگر داشتند به گونه ای که، پس از مرگ ناگهانی فروغ فرخزاد سهراب به سوگ می نشیند و در یکی از اشعارش به نام «دوست» به فروغ فرخزاد اشاره می کند که در ادامه بخشی از این شعر را که در زمره بهترین اشعار سهراب سپهری به حساب می آید را می خوانیم:
دوست
بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و باتمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید
صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود
و پلک هاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد
و دست هاش
هوای صاف سخاوت را
ورق زد
و مهربانی را
به سمت ما کوچاند به شکل خلوت خود بود
و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را
برای آینه تفسیر کرد
و او به شیوه باران پر از طراوت تکرار بود
و او به سبک درخت
میان عافیت نور منتشر می شد
فروغ فرخزاد در طول حیات خود متوجه نبوغ فوق العاده سهراب شده بود که در جایی همراه با اشعار خود شعر «روشنی، من، گل، آب» از سهراب سپری را نیز می خواند و در مصاحبه ای می گوید: «سپهری از بخش آخر کتاب “آوار آفتاب” شروع میشود و به شکل خیلی تازه و مسحورکنندهای هم شروع میشود و همینطور ادامه دارد و پیش میرود. سپهری با همه فرق دارد. دنیای فکری و حسی او برای من جالبترین دنیاهاست. او از شهر و زمان و مردم خاصی صحبت نمیکند. او از انسان و زندگی حرف می زند و به همین دلیل وسیع است. در زمینه وزن راه خودش را پیدا کرده. اگر تمام نیروهایش را فقط صرف شعر میکرد، آن وقت میدید که به کجا خواهد رسید» در گذشت فروغ فرخزاد در سال ۱۳۴۶ مانع از آن شد که آثار درخشان سهراب سپهری همچون حجم سبز را ببیند.
علاوه بر این در آن زمان سهراب سپهری نیز در اشعار خود اشاراتی به فروغ داشت و در یکی از اشعارش به نام «ندای آغاز» از شاعره ای نام می برد که محتمل است خطاب به فروغ و اشاره ای به شعر «تولدی دیگر» از فروغ باشد:
چیزهایی هم هست، لحظههایی پر اوج
مثلاً شاعرهای را دیدم
آنچنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش
آسمان تخم گذاشت…
تفاوت بینش دو شاعر
بسیاری از اشعار سهراب و فروغ آن چنان شبیه به هم سروده شده اند که به سختی می شود آن ها را از یکدیگر متمایز کرد اما این دو شاعر تفاوت اندیشه و نگاهی متفاوت نسبت به یکدیگر دارند و در برخی موارد می توان گفت اشعارشان نمایانگر دو نظام فکری موازی است که در ادامه برخی از این تفاوت ها از دیدگاه فروغ و سهراب را بررسی خواهیم کرد:
تنهایی
از مضامین مشترک میان شعر سهراب و فروغ می توان به تنهایی اشاره کرد. زمانی که تجرد برای فروغ بسیار آزار دهنده است به گونه ای که بارها به فکر مرگ فرو می رود، سهراب از رفت و آمد گریزان است و از تنهایی خود لذت می برد. در نوشته ای از سهراب سپهری در این باب می خوانیم که می گوید «از رفت وآمدها کاسته ام…هیچ چیز مرا با دنیای پر جنب وجوش بیرون پیوند نمی دهد، انگار بیرون چیزی نمی گذرد»
همان طور که مشخص است فروغ زنی بسیار اجتماعی بود و به ناچار درد تنهایی را تحمل می کرد اما سهراب انزوای اختیاری و عرفانی را برای خود بر می گزید به گونه ای که با مراجعه به زندگینامه او می بینیم هرگز در طول حیات خود ازدواج نکرد.
یأس و نا امیدی
فروغ زنی مایوس است و این یاس و فضای سرد در اشعارش نیز حاکم است که برخی از اشعار او در این باب به وضوح به تجرد سهمگین او اشاره می کنند: « در اتاقی که به اندازه ی یک تنهایی است/دل من که به اندازه ی یک عشق است/به بهانه های ساده ی خوشبختی خود مینگرد/به زوال زیبای گلها در گلدان…»
«چون نهالی مست میلرزد/روحم از سرمای تنهایی/میخزد در ظلمت قلبم/وحشت دنیای تنهایی» اما اشعار سهراب سپهری همواره شور، نشاط و خوش بینی را شامل می شوند و در زندگی او نیز اثری از ابر نا امید وجود ندارد و روشن بینی او ناشی از نگاه عرفانی ای است که به زندگی دارد. سهراب در شعری در مورد نا امیدی و یأس می گوید: « وقتی که درخت هست/پیداست که باید بود…/اما ای یأس ملون»
عشق
در اشعار سهراب سپهری چیزی تحت عنوان رابطه رمانتیک عشق با جنس مخالف دیده نمی شود. او در مجموعه هشت کتاب خود از زن نام می برد اما به خواهر خود یا دختر بالغ همسایه اشاره دارد که رابطه عاشقانه ای را با یک زن توصیف نمی کند و در شعر ندای آغاز اینگونه می سراید:
من به اندازه یک ابر دلم میگیرد
وقتی از پنجره میبینم حوری
ـ دختر بالغ همسایه
پای کمیابترین نارون روی زمین
فقه میخواند
در عین حال اشعار فروغ خاصیتی سرکش و رمانتیک دارد و گاها با خواهش های جنسی همراه می شود و او با دیدی خلاق قدرت عشق را توصیف می کند. عشق در نگاه فروغ فرخزاد منبع انرژی و الهام است که موجب تحول در ابعاد مختلف زندگی و هنر انسان می شود.
عناصر طبیعی
در مورد تفاوت دیدگاه دو شاعر به عناصر طبیعی می توان اختلافات بسیاری را نام برد که ما در اینجا تنها تفاوت در یکی از این عناصر را بررسی می کنیم. “باد” در اشعار فروغ برخلاف سهراب سپهری نمایانگر تنهایی و ویرانگری است به گونه ای که فروغ در یکی از اشعار خود باد را اینگونه توصیف می کند:
در کوچه باد میآید
این ابتدای ویرانیست
آن روز هم که دستهای تو ویران شدند باد میآمد
ستارههای عزیز
ستارههای مقوائی عزیز
وقتی در آسمان، دروغ وزیدن میگیرد
دیگر چگونه میشود به سورههای رسولان سرشکسته
پناه آورد؟
ما مثل مردههای هزاران هزار ساله به هم میرسیم و آنگاه
خورشید بر تباهی اجساد ما قضاوت خواهد کرد.
من سردم است
من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد
اما در نگاه سهراب سپهری و اشعار او باد شکل دیگری به خود می گیرد و نشانه ای از سبکباری است؛ چرا که هر زمان به هر سو می وزند و متعلق به مکان یا زمان خاصی نمی باشد.
صدای همهمه میآید
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم
و رودهای جهان رمز پاک شدن محو را
به من میآموزند، فقط به من
و من مفسر گنجشکهای دره گنگم
و گوشواره عرفان نشان تبت را
برای گوش بی آذین دختران بنارس
شباهت دیدگاه دو شاعر
همان طور که گفته شد علی رغم تفاوت هایی که در دیدگاه این دو شاعر معاصر وجود دارد، سبک شعری آن ها گاهی به یکدیگر نزدیک می شود و هر دو با زبان ساده و صمیمی به توصیفات شاعرانه می پردازند. به عنوان نمونه سهراب سپهری در یکی از اشعارش مانند فروغ به واژه «به اندازه ی» تاکید می کند.
سهراب سپهری:
من به اندازهی یک ابر دلم میگیرد …
باید امشب چمدانی را
که به اندازهی پیراهن تنهایی من جا دارد
فروغ فرخزاد:
در اتاقی که به اندازهی یک تنهایی است
دل من
که به اندازهی یک عشق است
به بهانههای سادهی خوشبختی خود مینگرد
در این دو شعر هر دو شاعر لغات مشترکی را به کار برده اند که در اشعار دیگراشان نیز این تشابه دیده می شود.
کلام آخر
فروغ فرخزاد و سهراب سپهری دو شاعر هم عصر که با سرودن شعر نو به سبک نیمایی در دل و جان ادب فارسی نفوذ کرده اند ارتباط صمیمانه ای با یکدیگر داشتند به طوری که در اشعار سهراب سپهری نشانه هایی از فروغ فرخزاد هویداست که در این مقاله سعی کردیم به تشابه و تفاوت های شعر این دو شاعر و دیدگاهشان به طور مختصر بپردازیم./پ
نظرات