اول فارس| ایران شهر : از آن بعدازظهر زمستانی شوم دیگر نخندید. وقتی غزاله به مطب دکتر رفت، موبایلش خاموش شد و هیچوقت نتوانست با او ارتباط برقرار کند. زندگی ناهید بعد از آن روز، سیاه شده است. زخمی در دلش نقش بست؛ آنقدر عمیق که بعد از ۶سال هنوز هم نهتنها درمان نشده است، بلکه به گفته خودش نمک هم روی این زخم کهنه پاشیدهاند. صبح دیروز قراربود روز موعود باشد. افراد زیادی برای نجات آرمان عبدالعالی در تکاپو بودند،حالا که این پرونده جنجالی به مرحله آخرش رسیده، خانواده غزاله بهعنوان کسانی که قراراست سختترین و مهمترین تصمیم را بگیرند، درمانده فریادمیزنند.
با اینکه تنها تعیینکننده مرگ و زندگی آرمان بیستوچهار ساله هستند، اما هیچ اقتداری در صحبتهایشان دیده نمیشود، فقط یک نشانه از دخترشان میخواهند و بس. هنوز هم دست نکشیدهاند، فقط مهلت دادهاند، برای دل خودشان. مادر دو شبانهروز است خواب به چشمانش نیامده، بعد از اینکه آرمان را درست از بالای چوبه دار به پایین کشید، فریاد کشید و از خدا خواست تا به او آرامش بدهد: «هیچکس حرفهای مرا نشنید. ۶سال عذاب کشیدم. میگویند آرمان در زندان تحصیل کرده، دانشگاه رفته، مدرک گرفته است. کاش کسی به این موضوع هم فکر میکرد که دختر من هم دانشگاه قبول شده بود، میخواست درس بخواند، اما به او فرصت ندادند. کلی آرزو داشت. آرزوهایش را بر باد دادند. اگر غزاله من هم زنده بود، دختری تحصیلکرده و موفق بود. آرمان مهلت زندگی دارد، اما دختر من در ۱۹سالگی و اوج جوانی مهلتش تمام شد. او تمام دارایی من و شوهرم بود.»
بیشتر از هر چیز دیگری، برخی حرفها و هجمهها که در فضای مجازی ایجاد شده، مادر غزاله را رنجانده است. دلش از برخی کسانی که برای نجات آرمان دست به کار شدهاند، پر است. آنهایی که حرفهای این مادر و پدر را نشنیدند و برای دل پدر و مادر آرمان دعا کردند: «این حرفها بیشتر از همیشه دل ما را خون میکند. برخی هنرمندانی که یکطرفه به قاضی رفتند، نه از دل من خبر داشتند و نه از دل شوهرم، اما برای آرمان دست به کار شدند تا این جوان زنده بماند. کسی نمیگوید حق دختر من که در اوج جوانی کشته شد، چه میشود. من شب قبل از اعدام با پرویز پرستویی، مجید مجیدی، احسان علیخانی و رامبد جوان ملاقات کردم و به آقای پرستویی گفتم آیا شما درددل مرا شنیدید که اینطور قضاوت کردید. مگر دختر من انسان نبود. چرا اول به حرفهای من گوش ندادید و یکطرفه به قاضی رفتید. آرمان کاری کرد که حتی یک نشانه کوچک هم از تنها بچه من نمانده است؛ آقای پرستویی هم درنهایت گفتند حق با من است.
یادم میآید روزهای اولی که غزاله ناپدید شده بود و من دستم به هیچ کجا بند نبود، آن روزهایی که آرمان هنوز به قتل اعتراف نکرده بود، یکبار از طریق یک رابط، عکس دخترم را به دست آقای علیخانی رساندم تا در تلویزیون منتشر کند. او قبلا هم این کار را کرده بود. اتفاقا عکس بچهای را در برنامهاش منتشر کرد و آن بچه پیدا شد، اما عکس غزاله را منتشر نکرد و گفت پلیس اجازه نمیدهد. شب قبل از اعدام به او گفتم، آن زمان عکس دختر مرا منتشر نکردی، حالا عکس آرمان را منتشر میکنی و میخواهی زنده بماند! من واقعا دلم از همه این حرفها پر است.»
اشک تمامی ندارد. یادآوری آن روزها برایش دردناک است؛ روزهایی که خانه به خانه به دنبال دخترش گشت؛ خیابانها را پشت سر گذاشت و درنهایت به خانه آرمان رسید؛ جایی که دخترش آخرینبار آنجا بود: «از طریق ردیابی موبایل و آنتندهی آن به خانه آرمان رسیدم. آرمان اعتراف نمیکرد. دخترم سه ماهی میشد که از آرمان جدا شده بود، اما او رهایش نمیکرد. آن روز را خوب به خاطر دارم. دوشنبه دوازدهم اسفند سال ۱۳۹۲ بود. دخترم به مطب دکتر رفت، با اصرار من رفت، اما گویا آرمان آنقدر به او زنگ میزند تا اینکه غزاله برای ۲۰ دقیقه به آنجا میرود و دیگر برنمیگردد. آرمان خودش اعتراف کرد. حتی میله بارفیکس را که پنهان کرده بود، خودش هنگام بازسازی صحنه به مأموران نشان داد، اما بعد صحبتهایش را عوض کرد. کاش میگفت جسد دخترم کجاست. کاش یک تار مو میآوردند و میگفتند این برای غزاله است. همین برایم کافی بود. حتی خانوادهاش هم در این سالها یکبار به دیدن ما نیامدند. روز یکشنبه که آرمان را به انفرادی بردند، مادرش بعد از سالها به محل کار من آمد و اشک ریخت. حتی روزهای اولی که آرمان اعتراف کرد، خودم بهعنوان بیمار به مطب دندانپزشکی مادر آرمان رفتم. نشستم تا نوبتم شود. بعد وارد اتاقش شدم و گفتم مادر غزالهام. تا آن زمان مادرش یکبار هم به دیدن من نیامده بود. همان روز بود که مادرش به من گفت امکان ندارد پسرم قاتل باشد. من اشک مادر آرمان را تازه روز یکشنبه دیدم، در صورتی که خودم وقتی دخترم ناپدید شد، خانه به خانه و محله به محله رفتم تا به آرمان رسیدم. خودم تلاش کردم. من مادرم. او هم اگر جان پسرش برایش مهم بود باید میآمد و بیشتر از این حرفها تلاش میکرد.»
مادر غزاله از روند پیگیری این پرونده راضی است و از دستگاه قضائی و برخی قضات تشکر میکند: «در این مدت قاضی شهریاری بهشدت به ما لطف داشتند و اجازه ندادند حقمان پایمال شود؛ همینطور قاضی جهانی.
تلاش برای جلب رضایت پدر و مادر غزاله
مهلت داده شده به آرمان فقط لطف و بزرگواری خانواده شکوری بود. اینکه در این شرایط آنها با سعهصدر به آرمان فرصت دادند تا خانواده دیگری داغدار نشود؛ همه ما را شوکه کرد. با توجه به این شرایط پیشآمده، قصد ما جلب رضایت پدر و مادر غزاله است. اینها را محمدحسین شاملو احمدی، وکیل آرمان عبدالعالی به «شهروند» میگوید. این وکیل دادگستری درحالی این صحبتها را مطرح میکند که موکلش فقط چندثانیه با قصاص فاصله داشت. آرمان ۲۴ساله براساس حکم دادگاه باید صبح چهارشنبه در زندان رجاییشهر به جرم قتل عمد به دار آویخته میشد، اما در آخرین لحظات درست زمانی که حلقه طناب دار دور گردن آرمان افتاد، از اجرای حکم منصرف شدند و به او ۳۰روز مهلت دادند. حالا این فرصت امیدی در دل آرمان و خانوادهاش انداخته تا شاید سرنوشت این پرونده جنایی طور دیگری رقم بخورد.
به گفته محمد حسین شاملو، خانواده آرمان حالا فقط تلاش میکنند تا رضایت بگیرند: «ما از تصمیم اولیای دم واقعا جا خوردیم. لطف آنها همه را غافلگیر کرد. پدر و مادر آرمان الان فقط پیگیر جلب رضایت از اولیای دم هستند و من هم بهعنوان وکیل خواسته موکلانم را دنبال میکنم.» این وکیل دادگستری درباره نامه منتشرشده از سوی قضات پرونده که در آن نسبت به صدور حکم قصاص ابراز تردید شده بود هم، توضیح داد: «به هرحال پرونده آرمان اشکالات و ابهامات زیادی دارد. این نامه منتشرشده هم به نوعی همین موضوع را نشان میدهد. در گذشته وقتی چنین شرایطی پیش میآمد و قاضی به صراحت در صدور حکمش ابراز تردید میکرد، پرونده مجدداً رسیدگی میشد، اما در قوانین جدید چنین امکانی وجود ندارد. البته ریاست محترم قوهقضائیه اواخر آذرماه در دستورالعملی مجدداً به این موضوع اشاره داشتند. اما همانطور که گفتم تلاش ما و خانواده موکلم جلب رضایت خانواده غزاله است.»
با وجود همه اینها، ناهید شکوهی پای چوبه دار، وقتی آرمان با گریه بالا رفت، به او مهلت داد. اما به گفته این خانواده، این مهلت هنوز به معنای رضایت نیست. میگویند آرمان پای چوبه دار خواهد رفت: «ما فقط و فقط به خاطر دل خودمان و آرامشمان این کار را کردیم، نه موج فضای مجازی و پستهای سلبریتیها. هنگام اجرای حکم، پدر آرمان گریه کرد و گفت خیلی سخت است آدم بداند این آخرین دیدار با فرزندش است. بله، سخت است. اما سختتر از آن، این است که پدر و مادر نتوانند برای آخرینبار صدای فرزندشان را بشنوند و او را ببینند و حتی نشانهای از او داشته باشند».
نظرات