اخبار استان ها

زن ۵۰ ساله: شماره تماس هر پسری را که به من ابراز علاقه می کرد می گرفتم

زن ناراحت

به گزارش اول فارس، زن۵۰ساله با بیان این که زخم های دوران کودکی و نوجوانی ام در بزرگ سالی به غده ای عفونی تبدیل شد درباره سرگذشت تاسف بار خود به کارشناس اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت:مادرم درپی یک ازدواج فامیلی و زمانی که ۱۲ سال بیشتر نداشت پای سفره عقد با پدرم نشست و صاحب ۷فرزند شد اما پدرم رفتارهایی پرخاشگرانه داشت و بسیار سخت گیر بود.مادرم درآغاز زندگی مشترک دریک کارگاه فرش بافی مشغول کار شد و پدرم نیز آرام آرام حرفه تعمیر خودرو را درپیش گرفت و از اوضاع مالی خوبی برخوردار شد اما سخت گیری ها وشیوه های مستبدانه او در زندگی به درگیری و مشاجره های زیادی انجامید به گونه ای که به خاطر کتک کاری پدرم همواره از او می ترسیدم.
رعب و وحشت در وجود من و خواهر وبرادرانم رخنه کرده بود حتی برای اشتباه کودکانه هم به صورت دسته جمعی تنبیه می شدیم و به همین خاطر مدام از حضور مقابل پدرمان فراری بودیم. رفتارها و بازی های ما نیز مخفیانه بود و سعی می کردیم همه چیز را از پدرمان پنهان کنیم. این بود که من و همه خواهر و برادرانم مصرف سیگار را از دوران نوجوانی شروع کردیم و حتی برادرانم به طور پنهانی مشروبات الکلی مصرف می کردند اما پدرم از همه این ماجراها بی خبر بود.

با آن که به تحصیل علاقه ای نداشتم اما چون در مسیر مدرسه خودم را دختری رها و آزاد می دیدم به کلاس درس می رفتم و احساس می کردم پرنده ای هستم که برای ساعاتی از قفس آزاد شده ام. خیلی دوست داشتم برای خودم جشن تولد بگیرم ولی این هم جزئی از آرزوهای دست نیافتنی بود.دوبار به دور از چشم پدرم در جشن یکی از دوستانم شرکت کردم اما وقتی پدرم متوجه ماجرا شد همه بدنم را با کمربند کبود کرد.
حالا من در جست و جوی ذره ای عشق ومحبت بودم و در مسیر مدرسه شماره تماس هر پسری را که به من ابراز علاقه می کرد،می گرفتم و در فرصتی مناسب با تلفن دوستانم با آن پسر ارتباط برقرار می کردم به گونه ای که دیگر پدر ومادر دوستانم نیز مرا طرد کردند تا دختران آن ها را به مسیر ارتباطات نامتعارف و غیراخلاقی نکشانم ولی من تشنه محبت های خیابانی بودم و از طریق تلفن های عمومی شهر به این رفتارها ادامه می دادم.
زمانی که پدرم در جریان رفتارهای غیراخلاقی ام قرارگرفت به اجبار مرا پای سفره عقد نشاند و من به ناچار با یکی از مشتریان تعمیرگاه او ازدواج کردم  که همسرش را طلاق داده بود و من هم هیچ علاقه ای به او نداشتم ولی شوهرم نیز مانند پدرم مردی خشن بود که مدام مرا کتک می زد تا از خانه بیرون نروم . این رفتارها موجب شد تا بعد از ۷ سال زندگی مشترک و در حالی که یک پسر داشتم از او طلاق بگیرم.
این در حالی بود که پدرم به تازگی از دنیا رفته بود و همه خواهران و برادرانم نیز یا طلاق گرفته بودند و یا در حال جدایی از همسر خود به سر می بردند . همه ما در چنگ اعتیاد دست وپا می زدیم و از مال وثروتی که ارث رسیده بود برای اعتیادمان هزینه می کردیم. با وجود این زخم های دوران کودکی و نوجوانی به غده های عفونی در بزرگ سالی تبدیل شده بود و هیچ درمانی هم برای آن ها پیدا نمی کردیم.
در این شرایط من دو بار دیگر هم ازدواج کردم ولی بازهم در زندگی مشترک تفاهمی با همسرانم نداشتم و سرنوشتی سیاه را تجربه می کردم به طوری که حتی از خودم متنفر بودم. اکنون نیز قصد دارم چندعمل جراحی زیبایی روی چهره ام انجام بدهم چراکه احساس می کنم خیلی زشت هستم و …
بر اساس این گزارش با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ محمد ولیان(رئیس کلانتری نجفی مشهد)بررسی های روان شناختی واقدامات مشاوره ای برای نجات این زن از افکار اشتباه دردایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا