فرهنگ و هنر

سقوط از قله‌ی ادبیات به دنیای سطحی سینما:؛ «سووشون» چگونه اصالت ادبیات را قربانی تلویزیون کرد؟

محمد ناصری‌راد :  “سووشون”، این نامی که در دنیای ادبیات ایرانی همچون ستاره‌ای درخشان در افقِ ادب فارسی می‌تابد، اما هنگامی که در قاب تلویزیون تجلی می‌یابد، بی‌هیچ تردیدی سایه‌ای از عظمت خود را از دست می‌دهد و در گرداب تحریف‌های سینمایی گرفتار می‌شود. این سریال، که به مانند کشتی‌ای در دریای طوفانی تاریخ و فرهنگ این سرزمین شناور است، با متدهای سینمایی ناچیز و رویکردهایی پُر از سستی، نتوانسته است عظمت و غرور داستان ماندگار “سووشون” را به تصویر بکشد. همان‌طور که ریشه‌های یک درخت در خاک خشک و بی‌بار، به جایی نمی‌رسند، این اثر نیز نتواسته است به اوج شکوفایی هنری دست یابد.

در این مجال سعی دارم به ضعف های عمده و اصلی این سریال که بدون تردید موجب ورشکستی اثر خواهد شد، اشاره کنم.

۱. فیلمبرداری نامناسب؛ گم‌گشتگی در تصویر

فیلمبرداری سریال “سووشون” را می‌توان همانند سرگردانی در مسیری بی‌انتها و تاریک دانست که نه تنها به هدف نمی‌رسد، بلکه مسیر را برای مخاطب نیز گم می‌کند. حرکت‌های مکرر دوربین، که در کمال تعجب هیچ تناسبی با روح و روان داستان ندارند، این حرکت ها حس سرزندگی را القا نمی‌کنند و مخاطب را در دنیایی گم‌نام از آشوبِ بصری غرق می‌کنند. این حرکات بی‌هدف دوربین، همچون بادهای طوفانی که هیچ استحکامی در مسیر ندارند، تنها سرگیجه و سردرگمی به دنبال دارند. تدوین نیز در این میان همچون کارگری خسته و بی‌حوصله عمل می‌کند که کمر همت به شکستن زمان و مکان می‌بندد، اما به اشتباه در هر لحظه فراتر از آنچه باید باشد، قرار می‌گیرد.

۲. بازیگران و انتخاب‌های اشتباه؛ خطای فاحش در قلبِ اثر

اما در دنیای بازیگری “سووشون”، فاجعه‌ای دیگر رقم می‌خورد؛ فاجعه‌ای که در آن شایستگان و توانمندانی که باید در کانون درام حضور می‌یافتند، به فراموشی سپرده شده و جایشان به افرادی بی‌تجربه و غیرقابل باور داده شده است. کی مرام، که در عرصه بازیگری جز به ادا و اطوار بی‌پایان از خود چیزی به نمایش نمی‌گذارد، در “سووشون” همچون یک بازیگر مبتدی و بی‌تجربه در قاب دوربین می‌نشیند، بی‌آنکه توانایی و احساسات واقعی را در شخصیت خود به نمایش بگذارد. بهنوش طباطبایی نیز همچون یک سایه کم‌نور، در این اثر نمی‌تواند احساسات رقیق و عمیق شخصیت خود را به درستی به مخاطب منتقل کند. حضور او در فضای مجازی، بیشتر از آنکه به عرصه هنر مربوط باشد، بیشتر شبیه به یک تبلیغ شخصی است. نتیجه این انتخاب‌های نادرست، خلق شخصیت‌هایی سطحی است که هرگز نمی‌توانند به قلب و جان داستان راه یابند.

۳. لهجه‌های غیرطبیعی؛ تفرقه در عمق هویت فرهنگی

در آثار دراماتیک، لهجه و گویش‌های منطقه‌ای همچون نمایی از روح یک ملت است که به دقت و صداقت باید به تصویر کشیده شود. اما در “سووشون”، این لهجه‌ها نه تنها با بی‌دقتی، بلکه با بی‌احترامی به اصالت فرهنگی، به صورت تحریف‌شده و غیرطبیعی ارائه می‌شوند. این مصنوعی بودن لهجه‌ها همچون یک لکه در دنیای فرهنگی داستان می‌افتد و از همان ابتدا اعتماد تماشاگر را از بین می‌برد. گویی در تلاش برای نمایش واقعیت، سازندگان این اثر به شعاری بی‌روح و بی‌احساس بدل شده‌اند که نمی‌توانند نمایی درست از هویت شیرازی را به مخاطب منتقل کنند و همچون دردی سرسخت و در عین حال سطحی بر پیکره این داستان نقش بسته‌اند.

۴. ریتم کند و کش‌دار؛ تسلیم در برابر فرسودگی زمان

ریتم سریال “سووشون” همچون دیواری سنگی و بی‌حرکت در برابر پویایی زمان ایستاده است. هر لحظه از این اثر که باید در دل درام فوران کند، بدل به یک رَخوَت و ایستایی و ملال‌آوری بی‌پایان می‌شود. صحنه‌ها به طرز عذاب‌آوری کش می‌آیند، بی‌آنکه هیچ‌گونه تکامل یا انگیزه‌ای برای پیشرفت داشته باشند. زمانی که باید هیجان و احساسات در دل داستان جوانه بزنند، تنها سکون و رکود جایگزین می‌شود. در حقیقت، این کندی در پیشبرد داستان، همچون آبی راکد در برکه‌ای متروک است که هیچ جانداری نمی‌تواند در آن شنا کند.

۵. تطابق نداشتن با حس و محتوای کتاب؛ فاصله‌ای میان کلمات و تصاویر

چیزی که “سووشون” را از کتاب اصلی آن جدا می‌کند، به وضوح عدم تطابق در روح و محتوای اثر است. این سریال، به جای آنکه به غنای احساسی و پیچیدگی‌های داستانی “سووشون” وفادار بماند، تنها به سطحی‌ترین لایه‌های آن چسبیده است. این اثر به هیچ‌وجه قادر به انعکاس زوایای عمیق ذهنی و روانی شخصیت‌ها نیست و به این ترتیب، هیچ‌گونه اتصال احساسی با مخاطب برقرار نمی‌کند. در واقع، سینماگر باید به عنوان یک هنرمند، توانایی انتقال همان حسی را که نویسنده با قلم خود خلق کرده است، به تصویر درآورد. در “سووشون” اما این امر به فراموشی سپرده شده است.

۶. پرداخت به مسائل فرعی؛ انحراف از خط اصلی

در “سووشون”، ما با یک سری از پرداخت‌های بی‌حاصل به مسائل فرعی مواجهیم که هیچ تناسبی با بطن داستان اصلی ندارند. این مسائل بی‌ربط که بدون هیچ‌گونه توجیه هنری به داستان تزریق شده‌اند، تنها برای پر کردن فضای سریال به کار رفته‌اند. این انحرافات باعث شده‌اند که از عمق و پیچیدگی‌های داستان کاسته شود و اثر از مسیری که باید پیش می‌رفت، منحرف گردد.

۷. سقوط در دنیای رانت و تبلیغات بی‌نتیجه

نرگس آبیار، کارگردانی که روزگاری با آثارش در جشنواره‌های معتبر جهانی شناخته می‌شد، در “سووشون” دچار افت کیفی چشمگیری شده است. آبیار که به جای تمرکز بر هنری که در خونش است، درگیر سهم‌خواهی و اعتراضات بی‌نتیجه به جشنواره‌ها شده است، اینبار اثری ضعیف را در دنیای تلویزیون به جا می‌گذارد. این ضعف‌های هنری به راحتی در سراسر سریال قابل مشاهده است و تنها در نهایت به یک سرگردانی بی‌هدف تبدیل می‌شود.

در نتیجه”سووشون”، به‌رغم آنکه در دل خود یکی از ماندگارترین آثار ادبی ایران را حمل می‌کند، در دنیای تصویری از ارزش‌های هنری تهی است. این سریال نه تنها در برابر کتاب شکست خورده، بلکه در برابر انتظارات مخاطب نیز نتوانسته است قد علم کند. نتیجه‌ای که از این اثر بیرون آمده، تنها مجموعه‌ای از اشتباهات فنی و هنری است که عمق فرهنگی و هنری “سووشون” را به مُحاق می‌برد. این اثر، در حالی که می‌توانست یک سنگر فرهنگی مستحکم باشد، اکنون در دل خود همچون یک ویرانه به جا مانده است.

در پشت پرده‌ٔ تولید “سووشون”، جایی که باید هنر و اصالت حرف اول را بزند، تنها سودآوری اقتصادی و فریب مخاطب به چشم می‌خورد. کارگردان و تیم سازنده، به جای خلق اثر با عمق و تأثیر، تنها به تبلیغات بی‌پایان و هیاهوهای رسانه‌ای روی آورده‌اند تا “جنس بنجل” خود را به مردم قالب کنند. اما حقیقت این است که هیچ‌گاه نمی‌توان با فریب و سر و صدا، جای خالی کیفیت را پر کرد. این‌گونه آثار، با وجود تمام تبلیغات، در نهایت نمی‌توانند مخاطب آگاه را فریب دهند و در برابر نگاه تیزبین و هنری مردم به زودی به ویرانه‌ای از وعده‌های توخالی تبدیل خواهند شد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا