شهید مهندس عباس بهجت حقیقی: مدیری خدمتگزار، رزمندهای عاشق شهادت+عکس
شهید عباس بهجت حقیقی در سال ۱۳۲۷ در شیراز متولد شد. او پس از تحصیل در رشته دامپروری، به استخدام وزارت کشاورزی درآمد. این مدیر خدمتگزار که در انقلاب مجروح شد، در مسئولیتهای مهمی چون مدیرعامل مجتمع صنعتی گوشت و مدیرکل منابع طبیعی فارس خدمت کرد. رزمندهای عاشق شهادت بود و سرانجام در سال ۱۳۶۵، در عملیات کربلای پنج در شلمچه به شهادت رسید و با وصیتنامهاش بر فداکاری در راه اسلام و حمایت از رهبری تأکید کرد.
به گزارش اول فارس، شهید مهندس عباس بهجت حقیقی در اول آذرماه سال ۱۳۲۷ هجری شمسی در شیراز دیده به جهان گشود. ایشان پس از اتمام تحصیلات متوسطه در دبیرستان حاج قوام شیراز، در سال ۱۳۴۶ وارد دانشگاه جندی شاپور اهواز شد و در رشته دامپروری به تحصیل پرداخت. شهید بهجت حقیقی با پشتکار فراوان، در سال ۱۳۵۰ مدرک کارشناسی و در سال ۱۳۵۲ مدرک کارشناسی ارشد خود را از همین دانشگاه با موفقیت اخذ کرد.
پس از فارغالتحصیلی، در سال ۱۳۵۲ به استخدام وزارت کشاورزی سابق درآمد و در مسیر خدمت به توسعه کشاورزی کشور مشغول به کار شد. با اوجگیری مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی، شهید بهجت حقیقی نیز به صفوف انقلابیون پیوست و در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷، در جریان درگیریها با مأموران ساواک در میدان شهرداری شیراز، از ناحیه پا به شدت مجروح و به مدت شش ماه در بیمارستان بستری شد.
پس از بهبودی و با استقرار نظام جمهوری اسلامی، ایشان در مسئولیتهای مختلف به خدمتگزاری ادامه داد. در سال ۱۳۵۸ به عنوان مدیرعامل مجتمع صنعتی گوشت فارس منصوب شد. سپس در سال ۱۳۶۲ به عنوان قائممقام سازمان کشاورزی استان فارس و در سال ۱۳۶۳ به عنوان مدیرکل منابع طبیعی استان فارس به فعالیت پرداخت.
شهید عباس بهجت حقیقی، در زمان شهادت، عهدهدار مسئولیت خطیر مدیرکلی منابع طبیعی استان فارس بود. سرانجام ایشان در سال ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی شلمچه و در عملیات کربلای پنج به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
وصیتنامه شهید مهندس عباس بهجت حقیقی:
بسم الله الرحمن الرحیم
اینجانب عباس بهجت حقیقی به امید خداوند متعال قصد دارم در اولین فرصت مناسب به جبهههای جنگ حق علیه باطل برای کسب فیض از محضر یاران حسین زمان عزیمت نمایم. بنده با تمام وجود اذعان دارم که لایق این همه محبتها و نعمتهای خدادادی نبوده و واقعاً خود را شرمنده الطاف الهی میدانم. هر که خود را بهتر میشناسد، خدایا صد هزار مرتبه شکرت که ما را از ظلمات طاغوت به روشنایی و ملکوت انقلاب اسلامی میرساند و از این که افتخار زیستن در زمان انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی نصیبم شده مباهات میکنم و از این همه نعمات تو احساس شرمندگی میکنم چون خدایا تو میدانی که خود را لایق نمیدانم و حال که به این بنده ناقابل و گنهکار این همه نعمت را دادهای. پدر خوب، مادر مهربان و همسر متدین و زحمتکش، فرزندان خوب و خواهر و برادر خوب و خلاصه هر چه نگاه میکنم نعمت تو میبینم و ضعف خود، خدایا برای همین نعمتهای تو خود را حقیر میدانم ولی عاجزانه از تو تقاضایی دارم که میدانم بزرگ است و اصلاً پا جای کفش بزرگان نهادن است ولی چه کنم که خودت عادتم دادی که از درگاهت، تقاضاهای بزرگ کنم و میدانم در مقابل فضل و کرم تو زیاد نیست بیا و این محبت را بکن هر چند که ذیصلاح نیستم هر چند که گنهکار و درمانده و مسکین و مستکین ولی محبت کن و لیاقت و توفیق شهادت در راه خودت را هم نصیبم بفرما. خدایا به بزرگیت قسم در مقابل شهدا خجالت میکشم فقط دلم میخواهد به من هم فرصت بدهی این جان ناقابل را در راه تو بدهم هر چند که لایق نیستم و از بارگاه و عرش تو بعید نیست که به این بنده نیز نظری بکنی.
خانواده عزیزم اگر خداوند این محبت را نمود و این بنده گنهکار را نیز قابل نمود و اجازه داد تا نوکری شهدای اسلام را بکنم بیش از گذشته شکرگزار ذات احدیت باشید چون یک آرزوی بسیار بزرگ پدرتان را خداوند برآورده نموده و سعی کنید زندگی خود را فدای اسلام بدانید و در راه اسلام خدمت کنید و رهبر عظیمالشأن را تنها نگذارید که گناه بس بزرگ و نابخشودنی است. تمنا دارم در عزایم اصلاً گریه نکنید و اگر دلتان به درد آمد برای مظلومیت حسین (ع) و خانواده او گریه کنید که سزاوارند. همسر مهربانم تلاش کن که فرزندانمان را مسلمان و خادم به اسلام تربیت کنی و از تو تقاضای گذشت دارم. پدر و مادر مهربانم از این که نتوانستم آن طوری که شایسته شأن شما بود در حیاتم نسبت به شما دینم را به جا آورم عذر میخواهم. انشاءالله که حلالم میکنید.
روحش شاد و در جوار رحمت الهی باد