آیا میدانستید انسانهای بیش از حد خوب نسبت به دیگران از شانس کمتری برای درآمد بالا برخوردارند؟ خوب بودن بیش از حد میتواند بر میزان استرس بیفزاید، احتمال ترفیع را کم و احتمال فرسودگی شغلی را زیاد کند حتی بر توانایی به انجام رساندن فهرست کارهایتان اثر بگذارد؟
خوب بودن را از کودکی به ما میآموزند. یک کودک سه ساله هنوز نمیداند هل دادن دیگران در بازی کار بیادبانهایست تااینکه بزرگترهایش به او میآموزند باید با دیگران با مهربانی رفتار کند و به تدریج این خصلت در وجود او نهادینه میشود. اما بیست سال بعد همین خوب بودن اگر بیش از حد باشد میتواند او را به دردسر بیندازد، حتی میتواند جلوی اتفافات مهمی مثل افزایش دستمزد، رسیدن به عشق زندگی یا اختراع چیزی که به آن باور دارد را بگیرد.
عمیقتر که فکر کنید خوب بودن بیش از حد ممکن است ما را وادار به انجام کاری کند که مایل به انجامش نیستیم. شاید دلیل انجام چنین کارهایی این باشد که نمیخواهیم دیگران را ناامید کنیم، نگران فکر دیگران دربارهی خودمان هستیم یا شاید انجام دادن آن کار برایمان آسانتر از نه گفتن است.
شاید شما هم گاهیاوقات بخواهید مثل عضوی از یک تیم به نظر بیایید، جرات ندارید بگویید فلان کار خطرناک، احمقانه یا بسیار دور از منطقهی امن من به نظر میرسد یا از فرط عشق به طرف مقابل شجاعت ندارید از احساس واقعیتان نسبت به کاری که در باطن مایل به انجامش نیستید حرفی بزنید و یا شاید دوستدارِ دوست داشته شدن و تقدیر شدن هستید.
عیبِ خوب بودنِ بیش از حد چیست؟
خوب بودن دلایل زیادی دارد و بیشتر اوقات یک ویژگی تحسینبرانگیز و عالیست، اما آیا میدانستید انسانهای خوب نسبت به دیگران از شانس کمتری برای درآمد بالا برخوردارند؟ آیا میدانستید خوب بودن میتواند بر میزان استرس شما بیفزاید، احتمال ترفیع شغلی شما را کم کند، احتمال فرسودگی شغلی شما را بالا ببرد، شما را به لحاظ ذهنی و فیزیکی بیمار کند و حتی بر توانایی به انجام رساندن فهرست کارهایتان اثر بگذارد؟
هِرْسْت، لیوینگْسْتون و جاج در پژوهشی با ۹۰۰۰ نفر که در دههی گذشته وارد نیروی کار شدند دربارهی شغل آنها مصاحبه کردند، از آنها آزمونهای شخصیت گرفتند و سپس نتایج را با دادههای درآمد مقایسه کردند.
نتیجهی این پژوهش خوشایند نیست، حتی برای زنان بسیار بد است. پیش از گفتن نتیجه بگذارید واژهی توافقپذیری را تعریف کنیم: این ویژگیِ شخصیتی در خصوصیاتِ رفتاریِ فردی دیده میشود که مهربان، دلسوز، همیار، خونگرم و باملاحظه است. در روانشناسیِ معاصرِ شخصیت، توافقپذیری یکی از ۵ بُعد اصلی ساختار شخصیت است. حالا صرفنظر از سطوحِ توافقپذیری زنان، درآمد آنها در قیاس با مردان تقریباً ۱۴ درصد کمتر است در حالی که درآمد مردانِ توافقپذیر هم به طور متوسط ۷۰۰۰ دلار کمتر از همتایان غیر-توافقپذیرشان است.
حالا با توجه به نتایج به دست آمده، این پرسش ایجاد میشود که آیا برای موفقیت و پیشرفت شغلی باید بدجنس و نامهربان بود؟ خیر، نیاز نیست خوب بودن را به کلی کنار بگذارید، بلکه کافیست آن را کنترل کنید و درک کنید این ویژگی چگونه بر عملکرد شما و نحوهی درک مردم از شما اثر میگذارد.
۱- خوب بودن بیش از حد مانعی برای پیشرفت و ترفیع شغلی است
یکی از مراجعان من که در شغل خود بسیار سختکوش و متعهد بود هیچوقت به ترفیع فکر نمیکرد. پستها و مسئولیتهای جدید پیشنهاد میشدند، اما نام او هیچوقت در فهرست متقاضیان یا افراد منتخب نبود. این قبیل افراد با اینکه توانایی مدیریت تیمهای بزرگ را دارند، اما هیچوقت به عنوان عضوی از هیئت مدیره یا فردی که قابلیت پیشرفت دارد به آنها نگاه نمیکنند.
یکی از کارهایی که من از این افراد میخواهم انجام دهند اینست که از اعضای تیمشان بپرسند: «نظرتان دربارهی من چیست؟»
انجام این کار برای بسیاری از ما آسان نیست و برای کسانی که نگران فکر دیگران دربارهی خودشان هستند دشوارتر است. اما پس از طرح این پرسش، آنها با این پاسخ روبهرو میشوند: «شما خیلی چقدر دوستداشتنی هستین!» چرا؟ چون همیشه درِ شما به روی دیگران باز بوده، همیشه برای دیگران وقت گذاشتهاید، برای هر مناسبتی کیک تدارک دیدهاید و به رغم مشغلههایی که داشتهاید همیشه آمادهی شنیدن درددل دیگران بودهاید. پس اِشکال کارتان کجاست؟
بُعدِ منفیِ این خصلت این است که آنها به قدر کافی «بیباک و پرشور» و تشنهی پیشرفت و موفقیت شغلی به نظر نمیرسند، چون همیشه راضی و خشنود هستند و این ویژگی باعث میشود دیگران آنها را مستحق و مناسب ترفیع در نظر نگیرند.
هدف جدید شما: کاری کنید برای پستهای بالاتر «مناسب و لایق» دیده شوید.
پاسخ احتمالی شما: این افراد پویا هستند، حرفشان را به کرسی مینشانند، میتوانند بر هر چیزی غلبه کنند و مردم آنها را دوست دارند حتی وقتی خوشخبر نیستند یا قرار است کار ناخوشایندی را به زیردست خود محول کنند.
راهکار دوم تمرکز روی فرد یا افرادی است که تحسینشان میکنید، کسانی که هماکنون به آرزوهایی که شما دارید رسیدهاند.
۲- خوب بودن به معنای مرد یا زن «بله قربانگو» نیست
گاهی اوقات، رسیدن به چیزی که میخواهید غیرممکن به نظر میرسد. جملاتی مانند «همینه که هست دیگه» و «هیچ کاری از دستم برنمیاد» نشانهی وجود موانعِ خودساخته در راه شماست.
ما معمولاً برلی «حفظ صلح و آرامش» در مورد برخی مسائل سکوت میکنیم. اگر نگرانِ نرسیدن به چیزهایی که میخواهید هستید، بدانید کم کردن از میزان خوبی به معنای روی آوردن به بدی و نامهربانی نیست. باید بخاطر بسپارید که:
نام خودتان را در راس فهرست موارد مهم بگنجانید.
چیزی را که میخواهید به زبان بیاورید.
حد و مرز تعیین کنید.
یاد بگیرید واژهی «نه» دوستِ شماست.
برای خواسته (هایتان) برنامهریزی و اقدام کنید.
اگر نمیتوانید به راحتی آنچه در سر دارید بیان کنید، نگاهتان را به دنیا عوض کنید. از خودتان بپرسید: «اگه چیزی که تو دلم هست نگم پس موافقت من چه ارزشی داره؟ حرف نزدنِ من برای آدمایی که باهاشون کار یا زندگی میکنم و مشکل من رو دارن چه معنایی داره؟» وقتی مشکلات اطرافیان را درک و احساس کنید برای کمک به تغییر شرایط انگیزه پیدا میکنید.
کسانی که در جامعه و محیط کار بیش از حد خوب هستند در خانه خودشان هم این خصلت را دارند. وقتی از آنها در این خصوص بپرسید به احساس خدمتکار بودن در خانواده خودشان اعتراف میکنند.
اگر میخواهید بله قربانگویی را کنار بگذارید، فکر کنید چه نوع ارتباطی واقعاً مطلوب شماست. برای بودن در سطح درستی از خوبی نیازی به بدخواهی، بدگویی و دشمنی نیست. شیوهی ارتباطی دلخواهتان را پیدا کنید و اول خودتان آن را محترم بشمارید و اجازه ندهید نگرانیهایتان بابت دوست داشته شدن بر اَعمالتان مسلط شود.
۳- هیچ چیز کامل و بی عیب و نقص نیست
تشخیص واقعیت از تخیل میتواند دشوار باشد. در این دنیای کمالگرا، طرفِ واقعیت و صداقت باشید.
کسی را سراغ دارید که زندگی کامل و بی عیب و نقصی داشته باشد؟ بدن بینقص، خانهی بینقص، شغل بینقص، رابطهی بینقص و غیره؟
حقیقت اینست که زندگی هیچکس کامل و بی عیب و نقص نیست.
پدر و مادر جوانی را میشناختم که همیشه تلاش میکردند همه را راضی و خشنود نگه دارند و این مسئله سبب رنجش آنها شده بود، چون دیگر برای زندگی خودشان وقت کافی نداشتند. اگر بگویم دیگر رمقی برایشان باقی نمانده بود اغراق نکردهام. به آنها گفتم: «اگر نتوانید خودتان را راضی و خشنود نگه دارید، آیا میتوانید فرزندانتان را راضی و خشنود کنید؟» با تعجب به من نگاه کردند. در ادامه پرسیدم: «آیا از فرزندانتان هم انتظار دارید بی عیب و نقص باشند؟ وقتی مثل شما بزرگسال شدند در راه کمک به دیگران، از اهداف و لذتهای خودشان دست بکشند؟»
مواد شیمیایی شادی بخش را میتوان هنگام نیاز به کنار راندن افکار منفی و اقدامات جدید تحریک کرد. برخی از این مواد شادیبخش عبارتند از:
دوپامین: پاداش دادن به خودتان برای انجامِ خوبِ یک کار، به اتمام رساندن فهرست انجام کارها، دستیابی به یک هدف، کمک کردن به دیگران، غذا
سروتونین: ورزش، خواب خوب، آفتاب، ماساژ، تقویت اعتماد به نفس
اندورفین: خنده، اسانسها، شکلات تلخ، رابطهی جنسی
اکسیتوسین: عشق به خود، عشق به دیگران و در آغوش گرفتن سگها
زوجی که پیش از این از آنها یاد کردم موفق شدند زمانشان را تفکیک کنند، نه تنها توانستند دربارهی خواستههایشان گفتگو کنند بلکه تواستند برای تضمین رسیدن به آنها حد و مرزهای درستی را مشخص کنند و در نهایت نگرششان را نسبت به واژهی «سلطهگر» تغییر دادند، چون قبلاً تردید داشتند خواستههایشان سلطهگرانه است یا قاطعانه، خودخواهانه است یا حافظ عزتنفس؟ آنها یاد گرفتند با اعتماد به نفس خواستههایشان را بیان کنند و انتظار نادیده گرفته شدن یا پذیرفته نشدن نداشته باشند.
ارتباط شما با کلمات چگونه است؟ آیا کلمات به شما قدرت میدهند یا بازدارندهی شما هستند؟
نتیجهگیری
در فهرست کارهای مهم، خودتان را در اولویت قرار دهید. هر آنچه را که میخواهید به زبان بیاورید. حد و مرز تعیین کنید و «نه» گفتن را یاد بگیرید. برای خواستههایتان برنامهریزی کنید و برای رسیدن به آنها تلاش کنید. کم کردن از میزان خوبیها هیچ معنا و مفهوم بدی ندارد بلکه راهی برای احترام گذاشتن به عزت نفس خودتان است.
منبع: Lifehack
نظرات