فاجعه درگهان : وقتی مغازههای مجتمع نور میسوختند آتشنشانی آب نداشت
پیام ما : آتش دوازده ساعت تمام در مغازههای کوچک مجتمع نور شعله کشید و همهچیز را سوزاند. صبح که آفتاب در جزیره طلوع کرد، مجتمع نور، تاریکترین نقطه درگهان بود. اکنون که یک هفته از حادثه گذشته، ۲۵۰ نفر از کاسبهای این بازار، در مغازههایشان خاکستر دارند. آتشسوزی مهیب بدون تلفات جانی مهار شد، اما تمام سرمایه بازاریها را سوزاند؛ ویترینهای شلوغ، مانکنها، لباسها، کفشها، عطر و ماتیکهای رنگبهرنگ را.
مغازهداران که چندین آتشسوزی را در بازارها و مجتمعهای تجاری قشم به خاطر داشتند، ساعتها روبهروی پاساژ ایستادند و سوختنش را تماشا کردند؛ آنها دیدند که دستکم نیمساعت بعد از جان گرفتن آتش، چند ماشین آتشنشانی به محل حادثه آمدند، دیدند که بعضی آب نداشتند و بعضی لوله انتقال آبشان آنقدر کوتاه بود که به آتش گسترده در طبقه اول نمیرسید.
طبق گزارشهای رسمی، آتشسوزی ساعت ۱۸:۳۰ روز جمعه، ۱۳ تیر، شروع شد اما «محمد»، فروشنده پوشاک مردانه در طبقه اول، میگوید: «آتشسوزی دقیقاً ساعت ۱۷:۴۵ دقیقه شروع شد. مدام تماس میگرفتم و میگفتند دارند میآیند. میگفتم بابا! همهچیز سوخت. آتشنشانی درگهان سه دقیقه راه دارد تا اینجا اما اقلاً نیمساعت بعد رسید، همزمان با آتشنشانی قشم که ۲۰ کیلومتر دورتر است. یکی میآمد آب نداشت، یکی شلنگش کوتاه بود و نمیرسید، انگار آمده بودند یک دکه را خاموش کنند. چاره کار آتشنشانی فرودگاه بود. اگر میآمد، اینقدر طول نمیکشید؛ که البته نیامد. تا آتشنشانیهای مجهز برسند و حتی از بندرعباس نیرو بیاید، کار از کار گذشته بود.»
از حدود ۳۱۰ مغازه، ۲۵۰ مغازه سوخت که بیشترشان فروشنده پوشاک بودند. مغازهداران میگویند آتش احتمالاً با اتصالی برق از یکی از فروشگاههای لباس انتهای طبقه اول آغاز شد و به بالا سرایت کرد. درباره این موضوع هنوز گزارشی رسمی منتشر نشده است.
بعد از مهار آتش، «مهرداد حسنزاده»، مدیرکل مدیریت بحران استانداری هرمزگان، در جمع خبرنگاران گفت: «برای مهار آتش گروههای آتشنشان از سراسر جزیره قشم و همچنین ۲۶ آتشنشان از شهرداری بندرعباس، یک گروه آتشنشان از کشتیسازی بندرعباس و شش آتشنشان از بندر خمیر حضور داشتند.» بهگفته «وحید جابری»، بخشدار مرکزی قشم، آن شب مردم هم به کمک آمدند و با تانکرهای شخصی آبرسانی کردند.
«سیدسجاد اسدپور» روز آتشسوزی آنجا بود. مغازهاش در طبقه دوم سوخته و از دست رفته است. «من پاساژ بغلی (دو دلفین) بودم. تا رسیدم سمت پاساژ نور، دیگر فقط دود بود. رفتم داخل، اما چشم چشم را نمیدید. رفتم طبقه بالا و فهمیدم آتش از مغازهای در طبقه پایین بالا آمده است. دیگر چیزی ندیدم. فقط مغازه را بستم و فرار کردم بیرون.» خیابان شلوغ، با آتش و نور ماشینهای آتشنشانی روشن شده بود. او تا ساعت ۳ نیمهشب، کنار باقی مغازهدارها، ایستاد و سوختن داروندارش را تماشا کرد. «من خودم مشهدیام. امکانات مهار آتش در مشهد و تهران با جزیره قشم فرق دارد. حتی خود درگهان از نظر امکانات با قشم خیلی فرق دارد. آتشنشانی اینجا برای خاموش کردن آتش حتی کف ندارد. همیشه زود آب تمام میکنند. با خودم میگویم یعنی با اینهمه پیشرفت نمیتوانند لولهای، چیزی، از وسط دریا بکشند تا وسط بازار که اگر آتشسوزی شد، ماشینهای آتشنشانی به آن وصل شوند و برای خاموش کردن آب کافی داشته باشند؟»
سر شب، آتش به پلی که نور را به «دو دلفین» وصل میکند، رسید. آتشنشانان تقلا کردند، مهار آتش را بهدست گرفتند و پل خاموش شد. سجاد میگوید: «اگر آتش به دو دلفین میرسید، اقتصاد همه فلج میشد.» مغازهداران دیگر هم همین را میگویند. آتشنشانان نگذاشتند آتش به مجتمع مسکونی پشت پاساژ برسد.
در طبقه اول دیگر چیزی برای سوختن نبود
بیشتر مغازههای طبقه اول، فروشگاه پوشاک بود و تعدادی فروشگاه آرایشی. سجاد در طبقه اول، فروشگاه لباس زنانه داشت، با تقریباً یک میلیارد و پانصد تومان سرمایه. یک سالی میشد که این مغازه را افتتاح کرده بود. او برای اجناسش انبار نداشت؛ هر چه بود، همانجا بود. البته بهاضافه مغازه دودهنه دیگری با تمام امکانات، که آن هم سوخت. «آن مغازه جنس نداشت، اما نزدیک ۲۵۰ میلیون تومان سرچراغی داده بودیم. شب قبل حادثه گچکار آمد و داشت کار میکرد. فقط ۱۰ میلیون دستمزد برقکار داده بودیم. از مشهد ۲۰ میلیون گل مصنوعی خریدیم. کاغذ دیواری سفارش دادیم. پارکت سفارش دادیم. ۱۵۰ میلیون تومان خرج دکورش کرده بودیم. همه اینها از بین رفت.» آن شب، از غصه سوختن این سرمایه، کار همسرش به بیمارستان کشید، اما سجاد میگوید مجبور است دوباره از نو شروع کند؛ اگرچه آینده، مثل خاکستر جامانده از پاساژ نور، تاریک است. «میخواهم پول قرض کنم و جای دیگری مغازه بزنم. نمیدانم چه میشود.»
«محمد»، مغازهدار دیگر، میگوید: «ما دیگر چیزی برای سوختن نداشتیم که بخواهند مهارش کنند. همهاش سوخت.» او از ۱۵ سال پیش در پاساژ نور لباسفروشی داشت. «حداقل چهار و نیم میلیارد تومان جنس داشتم. دستکم هر مغازهای سهچهار میلیارد تومان جنس داشت.»
مغازهداران مجتمع میگویند آتش از یکی از مغازههای انتهای طبقه همکف آغاز شد و آتشنشانان مشغول مهار همکف بودند که آتش به طبقه بالا زبانه کشید. محمد میگوید: «آنها داشتند پایین را مهار میکردند که بخشی از سقف طبقه بالا ریخت. هنوز خسارت دقیق را تخمین نزدهاند، اما میشود گفت که ۹۵ درصد طبقه اول سوخته است. شاید پنج درصد سالم مانده باشد. طبقه همکف هفتهشت مغازه سوخته و باقی سالم است. دستمان به جایی بند نیست. هیچ گروه حمایتی وجود ندارد. مسئولان فقط آمدند عکسشان را گرفتند و رفتند. بقیه هم میآیند قولهایی میدهند، اما تا عمل کلی فاصله است. با این اوصاف خدا به ما رحم کند.» بیمه هنوز خسارت مغازه محمد، سجاد و بسیاری دیگر را برآورد نکرده است.
جوانها تازه اول کارشان بود
در میان سوختههای طبقه اول، مغازههایی بود که هنوز بوی تازگی میداد. «یگانه»، کارشناس طراحی پارچه و لباس، یکی از همان کاسبهای جوان است. او یکی از مغازهدارانی است که ۹ ماه پس از افتتاح فروشگاه «تمام آرزوهایش خاکستر شده است». ویدئوی کوتاهی از او که با لباس سیاه روی خاکستر مغازهاش ایستاده، در اینستاگرام پربازدید شده و در کامنتها با او همدلی کردهاند.
یگانه داستانش را اینطور تعریف میکند: «همه مجتمع دو دلفین را میشناختند و اینجا تازه رونق گرفته بود. بیشتر جوانهای این پاساژ تازه اول کارشان بود. هزینه اینجا برای اجاره بهصرفهتر بود. همین، باعث شده بود کارها متفاوتتر باشد. انرژی کاسبهای نوپا داشت کار خودش را میکرد. همه با امید میآمدیم مغازه.» آتشسوزی همهچیز را عوض کرد. «سه سال تلاش و سرمایهام جلوی چشمم سوخت.»
بهگفته او، بهغیر از مدارکی که در مغازهها جا مانده، طلای باربرها که ضمانت کارشان بود هم در حرارت آتش آب شده است. یگانه از همکارانش شنیده است: «خود کاسبها میخواستند آتش را خاموش کنند، ولی هیچکدام از کپسولها کار نکرده. حتی از پاساژ دو دلفین کپسول آوردند و فقط یکی کار کرد. وگرنه میتوانستند همون اول مهارش کنند. ناگهان آنقدر شعله و دود زیاد شد که همه احساس خفگی کردند و خارج شدند. بخش دردناکش همینجاست که میخواستند خاموش کنند، اما بهخاطر سهلانگاری مسئولان پاساژ هیچکس نتوانسته آتش را خاموش کند.»
مغازههایی که نسوخت هم خسارت دید
مغازه «محمد دریانورد» در طبقه اول، آنطورکه بهسختی از بیرون پاساژ نگاه کرده، سالم مانده است. بعد از آتشسوزی کار او هم تعطیل شده است تا «وقتی که تکلیف پاساژ مشخص شود». مغازه او بیمه بوده، اما میگوید: «مشکل این است که اجناسی که دود خورده و سیاه شده یا آب خورده، بههیچعنوان شامل بیمه نمیشود. الان وضعیت همه کاسبها همین است.» بهگفته سجاد هم با اینکه طبقه پایین کمتر گرفتار آتش شده، اجناس باقیمانده دیگر قابلفروش نیست. «طبقه بالا بیشتر سوخته، طبقه پایین کمتر. اما مغازههایی که آتش نگرفته هم با مغازههای سوخته فرقی ندارد. آنقدر حرارت و دوده و آب خورده که دیگر چیزی نمانده است.» فروشگاه او بیمه داشت، اما میگوید: «مغازههایی که کمتر سوختهاند و جنسهایشان خراب شده، به مشکل بیمه خوردهاند.»
«مهرداد محمدی»، یکی از همان مغازهداران طبقه همکف پاساژ است. آتش داشت از ته سالن جلو میآمد که او از مجتمع بیرون زد. «مغازه ما دقیقاً وسط پاساژ بود. حرارت، آب و دود همهچیز را خراب کرده است.» مهرداد هم از قدیمیهای این بازار است و از سیزده سال پیش اینجا کار میکند. روز چهارم بعد از آتشسوزی چند کارشناس بیمه به ساختمان آمدند. مهرداد میگوید: «طبق چیزی که آنها میگفتند، کسانی که مغازهشان کامل سوخته شامل بیمه میشوند. مغازه ما درست است که نسوخته، اما جنسهایمان دیگر به درد نمیخورد. نه میشود استفاده کرد، نه میشود فروخت. اگر طبقه بالا سوخته و نابود شده، ما هم با دود این آتش، حرارت شدید و آبی که برای خاموش کردن آتش به پاساژ وارد شد، همهچیز را از دست دادهایم. اما انگار ما قربانی این آتشسوزی نیستیم. ای کاش خسارت ما هم جبران شود.» او فکری برای روزهای بعد ندارد. «دستم خالی است و هرچه داشتم رفته بر باد. همه بلاتکلیفایم. معلوم نیست که بتوانیم دوباره دستمان را به کاری بند کنیم. نه به ما جواب میدهند، نه پیگیر وضعمان هستند.»
ماشینها هم سوختند
«رامین موقتی»، آدرس مغازه سوختهاش را میدهد: «همکف، بغل در اصلی.» او از ۱۷ سال پیش در این مغاز کفش و صندل میفروخته و اکنون میگوید کارشناس بیمه برایش ۳۵ درصد خسارت رد کرده است. «میترسیدم حرف بزنم یا اعتراض کنیم که نکند همین را هم کمتر کند. گفتند ۳۵ درصد، برو بهسلامت! اما در این مغازه دیگر چیزی نمانده بود.»
اینطورکه او میگوید، علاوهبر ۲۵۰ مغازهای که از میان حدود ۳۱۰ مغازه این مجتمع سوخته، ماشینها هم در پارکینگ پاساژ آسیب دیدهاند. «در پارکینگ ماشینهای گرانقیمت پلاک ملی سوخته است. دو تا تویوتا برای رفیقهای خودم بود که نابود شده. آن روز یک پرادو سفید پلاک قشم، یک پژو پارس مشکی که مال همسایه بغلی ما بود و دو موتور هم آنجا بود. فقط یک ۲۰۶ مشکی را سریع بیرون آوردند، اما الباقی همهاش سوخت. بعضی مردم شاید تنها داراییشان همین ماشین بود.»
با آنچه او دیده، اینجا دیگر حتی به درد بازسازی هم نمیخورد؛ هرچند نمازخانه، دفتر مدیریت و رستورانش سالم ماندهاند. «درباره دلیل آتشسوزی هر کسی چیزی میگوید؛ یکی میگوید پنکه دستی اتصالی کرده، یکی میگوید کسی در حال گرمکردن غذا بوده که آتش شعله کشیده، یکی میگوید کتری برقی اتصالی کرده. اما معلوم نیست. دوربین پاساژ سالم بود که بردند کلانتری تحویل دادند.» موقتی گلایه میکند که «۳۰۰ میلیون تومان هم اجاره مغازه بود، اما کسی توضیحی نمیدهد که چه کنیم». او هم برای شروع دوباره کار باید وام بگیرد.
بازارهای درگهان، شعلههای زیر خاکستر
پیش از این حادثه، بازارهای درگهان بارها گرفتار آتش شدهاند. نمونهها بسیار است. ۲۴ اردیبهشت امسال، دو واحد تجاری در پاساژ زمرد سوخت؛ طبق اعلام آتشنشانی دلیل حادثه اتصال برق در یکی از مغازهها بود و «نگهداری غیراصولی اجناس» به گسترش شعلهها دامن زد. چهارم مهر ۱۴۰۳، پاساژ شماره یک (مدنی) در بازار قدیم قشم ۱۴ ساعت تمام در آتش سوخت. پنجم خرداد ۹۷، بازار قدیم درگهان شش ساعت در آتش بود و ۶۰ مغازه آسیب دیدند. فرماندار وقت به خبرگزاری مهر گفته بود: «مغازههای این بازار دارای سازههای غیراصولی و غیرایمن هستند و هرلحظه ممکن است حادثهای بهوجود آید.» حادثه ۲۳ آبان ۱۳۹۳ هم از بزرگترین آتشسوزیهای بازار درگهان بود و خاموش کردنش ۱۷ ساعت طول کشید. در جریان این حادثه ۱۸۵ واحد صنفی بازار صدف در اثر اتصال سیم برق در یکی از بوفههای بازار در آتش سوختند و طبق گفته بخشدار مرکزی وقت «نبود تجهیزات و امکانات کافی در واحد آتشنشانی شهرداری درگهان» زمینهساز گسترش آتش بود. او به ایرنا گفته بود: «اگر لولههای انتقال آب این واحد آتشنشانی به طبقه دوم این بازار میرسید، شاید در همان ابتدا این آتشسوزی مهار میشد.» یازده سال پس از این حادثه، مغازهداران مجتمع نور هم همین را میگویند.
به مغازهداران وعده دادهاند بازسازی مجتمع نور از همین هفته آغاز میشود، اما خیلیها باور نکردهاند. «طبقه بالای بازار صدف، ۱۰ سال پس از آن آتشسوزی هنوز تعطیل است. بازار قدیم قشم که پارسال سوخت هم همینطور.» محمد میگوید: «آن آتشسوزیها باید تجربه اول و آخرمان میبود. اما کسی درس نمیگیرد. فقط دنبال ساختوسازند. بازار میسازند و مغازه درست میکنند، اما نه در ساختمانها امکانات مهار آتش هست، نه در آتشنشانیها. این وعدهها دردی از ما دوا نمیکند.»