حوادث| اول فارس:رسیدگی به این پرونده از سال ۹۴ و با گزارش یکی از همسایگان این زن ۴۰ ساله مبنی بر ناپدید شدن او در دستور کار پلیس قرار گرفت. مرد همسایه پس از مراجعه پلیس عنوان کرد: نغمه زنی است که در همسایگی ما زندگی میکند اما حدود یک هفتهای است که از او خبری نداریم و نگرانی ما سبب شد تا موضوع را به پلیس گزارش دهیم.
پساز این اظهارات مأموران وارد خانه نغمه شدند اما خبری از او نبود پلیس در بررسی وسایل خانه دریافت تلفن همراه این زن در خانه است. مأموران تلفن همراه او را مورد بررسی قرار دادند و متوجه شدند که مدتی است با پسر جوانی بهنام محسن در ارتباط بوده و آخرین تماس هم با او برقرار شده است. به این منظور محسن شناسایی و دستگیر شد. ولی در بازجوییها عنوان کرد که از سرنوشت نغمه خبری ندارد.
در ادامه تحقیقات مأموران دوباره به خانه نغمه رفتند و پس از بررسی کامل خانه متوجه شدند که به تازگی باغچه خانه با بیل زیر و رو شده است که همین مسأله موجب شد تا مأموران خاک باغچه را کنار زدند و با جسد نغمه روبهرو شدند. با کشف جسد، محسن بار دیگر مورد بازجویی قرار گرفت و وقتی در برابر مستندات این پرونده قرار گرفت به ناچار به قتل نغمه اعتراف کرد و گفت: ۲ سال قبل من و نغمه در خیابان با هم آشنا شدیم. بعد از مدت کوتاهی او را صیغه کردم اما چون فاصله سنی ما زیاد بود، مطمئن بودم که مادرم با ازدواج ما موافقت نمیکند به همین خاطر چیزی در این باره به خانوادهام نگفتم تا اینکه مادرم دختر جوانی را برای ازدواج با من انتخاب کرد. بههمین خاطر تصمیم گرفتم تا رابطهام را با نغمه قطع کنم تا با دختری که مادرم انتخاب کرده بود ازدواج کنم.
یک روز به نغمه گفتم که مدت صیغه ما تمام شده و من هم قصد دارم با دختر جوانی ازدواج کنم اما نغمه قبول نمیکرد و با گریه میگفت که نباید او را بدون هیچ دلیل موجهی کنار بگذارم. من هم بارها برایش توضیح دادم که رابطه ما آیندهای ندارد و خانواده من قبول نمیکنند که با تو ازدواج کنم اما او قبول نمیکرد. با این حال زمان گذشت و من ازدواج کردم اما چند روز پساز آن نغمه با من تماس گرفت و گفت برق خانهاش قطع شده و به تنهایی نمیتواند آن را درست کند. من هم قبول کردم و به کمکش رفتم. وقتی در خانه در حال تعمیر سیم برق بودم نغمه دوباره شروع به تکرار حرفهای گذشته کرد و از من خواست تا از همسرم جدا شوم که من نپذیرفتم. بعد دوباره پیشنهاد داد که او را هم عقد کنم اما باز هم قبول نکردم و به او گفتم که دیگر مزاحم من نشود اما او به یکباره و با حالتی عصبانی گفت اگر قبول نکنم ارتباطمان را برای مادر و همسرم فاش میکند.
از این حرف نغمه به شدت ترسیدم و چون یقین داشتم که او وقتی حرفی را میزند حتماً به آن عمل میکند به سمتش رفتم و گلویش را فشار دادم که لحظاتی بعد جان باخت.
با این اعترافات محسن بازداشت شد و پلیس و دادسرا تلاش خود را برای شناسایی اولیای دم مقتول آغاز کردند که نتیجهای نداشت ودادستان به نمایندگی از ولی دم درخواست دیه را مطرح کرد و روز گذشته جلسه رسیدگی به این پرونده در دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد.
در ابتدای جلسه رسیدگی بعد از اینکه نماینده دادستان کیفرخواست را خواند، خواستار مجازات متهم شد در ادامه متهم در جایگاه قرار گرفت و گفت: من ۴ سال است که در زندان هستم و روزهای سختی را گذراندهام خانوادهام آسیب دیدند و زندگی شخصیام نابود شد. با این حال حاضرم دیه بپردازم و نظر نماینده دادستان را هم قبول دارم اما از آنجایی که چندین سال است در زندان هستم هیچ دارایی ندارم. بههمین دلیل درخواست دارم دیه را قسط بندی کنید من از زندان آزاد شوم تا بتوانم کار کنم و بهصورت قسطی دیه نغمه را پرداخت کنم.
پساز اظهارات متهم قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.
نظرات