زن جوانی که با یک مرد بنگاهدار ارتباط پنهانی داشت، مقدمات قتل همسرش به دست آن مرد را فراهم کرد و با یک دستنوشته محل دفن جسدش را اطلاع داد.
به گزارش اول فارس به نقل از خراسان، هشتم مرداد و تنها چند ساعت بعد از کشف جسد دفنشده مرد ۴۰ سالهای در بیابانهای ۱۰ کیلومتری جاده مشهد – کلات، عاملان این جنایت وحشتناک در حالی با دستور قاضی ویژه قتل عمد دستگیر شدند که دستنوشته مرموز و رفتارهای غیرمتعارف همسر مقتول در صحنه کشف جسد مهمترین سرنخ این پرونده جنایی بود.
بررسیهای کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی از یک ارتباط پنهانی بین همسر مقتول و جوان بنگاهداری حکایت میکرد که ماجرای شوم این جنایت را رقم زده بود.
بنابراین با دستور ویژه قاضی همسر مقتول به همراه جلال (جوان ۳۸ ساله بنگاهدار) در عملیاتی دستگیر و مورد بازجویی قرار گرفتند.
متهمان در حضور مقام قضایی و افسر پرونده بهصراحت چگونگی وقوع قتل مرد ۴۰ ساله را شرح دادند اما بسیاری از گفتههای آنان با تناقضهای زیادی همراه بود. به همین دلیل جزئیات این جنایت مسلحانه با حضور قاضی و با بازسازی صحنه قتل در محل وقوع آن زیر ذرهبین قرار گرفت.
منصوره (همسر مقتول) درباره این جنایت به قاضی شعبه ۲۱۱ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد گفت: از چند سال قبل با جلال آشنا بودم و طی ماههای گذشته این ارتباط به صورت پیامکی و تلفنی شدت گرفته بود تا جایی که جلال به من وعده ازدواج داد.
من هم از همسرم خواستم مرا طلاق بدهد ولی ابوالفضل موافقت نمیکرد و حاضر به طلاق نبود به همین دلیل وقتی موضوع را برای جلال بازگو کردم او تصمیم گرفت همسرم را از میان بردارد. برای همین از من خواست هر زمان با همسرم بیرون رفتیم، به او خبر بدهم.
این زن ۳۲ ساله افزود: شوهرم سرآشپز بود و روز حادثه (شنبه) روز استراحتش بود که از من خواست برای تفریح و پیکنیک به دشت و بیابان برویم و پاچین کباب کنیم. من هم خیلی زود پذیرفتم و همه لوازم و پاچینها را آماده کردیم. در همین حال من بیدرنگ ماجرا را با پیامک به جلال خبر دادم.
ظهر روز بعد سوار بر موتورسیکلت از یک جاده خاکی و فرعی سمت بیابانهای محور مشهد – کلات رفتیم و زیر یک درخت بساط پیکنیک را پهن کردیم.
همسرم مشغول بیرون آوردن لوازم کباب بود که ناگهان جلال سوار بر خودرو از راه رسید. شوهرم که او را میشناخت به طرف او رفت که ناگهان جلال لوله اسلحه را از شیشه خودرو بیرون آورد و به سر همسرم شلیک کرد و سپس مرا ترساند که حرفی نزنم.
بعد از آن جسد غرق در خون شوهرم را با خودرو به مکانی دورتر بردیم و درون گودالی که از قبل وجود داشت انداختیم و جلال با در قابلمه خاک روی جسد ریخت. بعد از آن هم مرا به خانهام رساند.
چند ساعت بعد موضوع گم شدن همسرم را به خانوادهاش اطلاع دادم اما از سوی دیگر عذاب وجدان داشتم و میترسیدم جسد را حیوانات درنده از بین ببرند و خانوادهاش نتوانند جسد را پیدا کنند. این بود که فکری به ذهنم رسید و یک برگ کاغذ از دفتر کندم و آدرس محل دفن جسد را نوشتم.
سپس دستنوشته را به خانه مادرم بردم و لای در حیاط گذاشتم تا برادرشوهرم آن را بردارد چراکه میدانستم برادرشوهرم در آن ساعت به خانه ما میآید.
نقشهام درست از آب درآمد. برادرشوهرم دستنوشته را برداشت و به مادرم نشان داد اما آنها باور نمیکردند تا اینکه من گفتم ضرری ندارد به همان نشانی برویم.
خلاصه با موافقت آنها تاکسی تلفنی گرفتیم و به همراه مادرم به همان نشانی رفتیم و من از راننده خواستم بازگردد. بعد از چند دقیقه من از مادرم جدا شدم و به محل دفن جسد رفتم و فریاد زدم که او را کشتهاند!
در ادامه بازسازی صحنه قتل، جلال (عامل جنایت مسلحانه) مقابل دوربین قوه قضائیه قرار گرفت و گفت: وقتی پیامک منصوره را دریافت کردم منتظر خروج آنها از خانه ماندم و سوار بر خودرو پنهانی به تعقیب آنها پرداختم چراکه ابوالفضل به ارتباط من و همسرش پی برده بود و کاملا مرا میشناخت.
یک بار به در بنگاهم آمد و گفت یکی از همسایهها مرا دیده و پسرش نیز صدای مرا از پشت تلفن شناخته است به همین خاطر سعی میکردم مرا نبیند.
وقتی زیر درخت رسیدند، من سوار بر خودرو به سویش رفتم که او با چاقو به طرف من حملهور شد و من هم با شلیک گلوله وینچستر او را به قتل رساندم. خون زیادی در محل ریخت ولی با این حال جسد را با کمک منصوره به محل دفن انتقال دادم. اما روز بعد دوباره به محل بازگشتم و با بیل خاک بیشتری روی جسد ریختم.
با پایان بازسازی صحنه قتل، متهمان این پرونده با دستور قاضی میرزایی روانه زندان شدند تا دیگر مراحل قضایی طی شود.
نظرات