به نام خداوند جان و خرد
ضمن تبریک به تمامی آموزگاران ارجمند؛هرکس با هر ادعا و ایده ای که دارد و یا هر توانمندی که در خود می بیند به زمان محمد بهمن بیگی برگردد، ۷۰-۶۰ سال قبل، در دههٔ ۱۳۳۰….
جامعهٔ عشایری با دو چالش کلان و جدی رو در رو بود:
۱. مسایل داخلی: نوع زندگی توام با کوچ، نبود کمترین راه دسترسی به خانوارها، نیاز خانوارها به نیروی کار و ضرورت مشارکت همهٔ افراد در تلاش های روزمره، نادر بودن افراد با سواد در ایل، نگاه فرهنگی خانواده ها برای تحصیل فرزندان به ویژه دختران، مخالفت جدی برخی عناصر مدعی و متنفذ با برنامه بهمن بیگی و …… از یک طرف؛
۲. عوامل محیطی: نگرش منفی رژیم وقت به عشایر به عنوان جامعه مزاحم، نگاه دستگاه برنامه ریزی به عشایر به عنوان جامعه در تضاد با توسعه، فقدان ردیف و اعتباری در نظام برنامه ریزی به عشایر( در برنامه های اول، دوم و سوم عمرانی قبل از انقلاب نامی از عشایر نیست)، حضور مکرر باج گیران به بهانهٔ تعقیب یاغی ها، بگیر و ببند خلع سلاح، فشار برای اسکان اجباری، بروز خشکسالی های شکننده( سال های سیاه) و نبود برنامه های حمایتی، در ادامه ملی کردن جنگل ها و مراتع و بهم زدن حقوق عرفی عشایر و…. از سوی دیگر.
با درک مسایل فوق، عظمت کار ایشان مشخص می شود. کنفسیوس می گوید انسان سه راه دارد: – راه اول از اندیشه می گردد، این والاترین را است. – راه دوم از تقلید می گردد، این آسانترین راه است. – راه سوم از تجربه می گذرد، این تلخ ترین راه است.
بهمن بیگی در نوشته های خود دارد که: تمام کارهایم توام با عشق و اندیشه بود. شناخت عمیق از عشایر و نیاز آنان، ذهن خلاق و هوشمند، باور محکم به درستی کار و راه انتخابی، شجاعت و سخاوت، امید- سماجت و فداکاری بیش از حد، بکارگیری یارانی که اهل غیرت و همت بودند و…. بخشی از عوامل توفیق ایشان و اعتلای استعدادهای عشایر بود. به قول ایشان که می گوید: من از آن رندهای روزگار بودم که توانستم از نهر نفت جوی باریکی به سمت عشایر بکشم.
سعدی که رحمت خدا بر آو باد چه خوش گفت:
دولت جاوید یافت هرکه نکو نام زیست کز عقبش ذکر خیر زنده کند نام را
روحش شاد ، یادش گرامی
علی اکبری
دانش آموخته بهمن بیگی
عضوکانال واتساپ اول فارس شوید
نظرات