در پی انتشار تصاویری از حضور همای سعادت در طالقان فضای مجازی پربحث شده است.
مشاهده یک پرنده افسانهای در آسمان ایران خبرساز شده است و مورد توجه کاربران شبکههای اجتماعی قرار گرفته است.
به گزارش اول فارس، براین اساس ویدئویی از یک پرنده در هوای برفی در شبکهای اجتماعی دست به دست میشود که گفته میشود این پرنده همان «همای سعادت» است. گزارشهای حاکی از آن است که این پرنده در طالقان دیده شده است.
تاکنون مراجع رسمی از جمله سازمان محیط زیست در این رابطه هیچ توضیح یا اظهار نظری نداشته است.
انتشار تصویر تازهای از همای سعادت طالقان حاکی این پرنده توسط افرادی شکار شده است.
در افسانههای ایران، مانند ققنوس در افسانههای مصر و یونان صاحب کرامت است. هما در ادبیات ایران به عنوان نماد سعادت است و بر عکس جغد که نماد شقاوت است البته هما میتواند پرندهای افسانهای باشد در قصهها و مثلهای ایرانی از هما به عنوان پرندهای استخوانخوار و بیآزار یاد شدهاست.
همای بر همه مرغان از آن شرف دارد | که استخوان خورد و جانور نیازارد |
سعدی
نقش این پرنده در کندهکاریها و برخی از سر ستونهای پارسه (تخت جمشید) پیداست. در خرابههای تخت جمشید که پایتخت هخامنشیان بودهاست دو مجسمه سنگی از هما پیدا شدهاست. این نشان میدهد که هما در زمان ایران باستان نیز پرنده سعادت بودهاست.
جایگاه در ادبیات فارسی
هما (همای) جایگاه برجستهای در ادبیات ایران زمین داشتهاست. در سرودههای بسیاری از شاعران از هما به عنوان پرنده خوشبختی و سعادت یاد شدهاست. در ادبیات فارسی او را نماد فرّ و شکوه دانند و به شگون نیک گیرند.[۵] همچنین آمدهاست «مرغی است که او را مبارک دارند و چون پیدا شود مردم به تفأل در زیر سایهٔ او روند».[۶]
نمونههایی از یادکرد هما در ادبیات فارسی:
تو فرّ همایی و زیبای گاه | تو تاج کیانی و پشت سپاه (فردوسی) | |
همای سپهری بگسترد پر | همی بر سرش داشت سایه ز فر (فردوسی) | |
هماییست مر چرخ را فّر اوی | که شاهی دهد سایهٔ پّر اوی (اسدی توسی) | |
تا نبود چون همای فرخ کرکس | همچو نباشد به شبه باز خشین پند (فرخی) | |
کس نیاید به زیر سایهٔ بوم | ور همای از جهان شود معدوم (سعدی) | |
تو همایی و من خستهٔ بیچاره گدای | پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی (سعدی) | |
همای شخص من از آشیان شادی دور | چو مرغ حلقبریده به خاک برمیگشت (سعدی) | |
چو پی کبوتر دل به هوا شدم چو بازان | چه همای ماند و عنقا که برابرم نیامد (مولوی) | |
بر من همای وصلت سایه از آن نیفکند | کز محنت فراقت پوسیده استخوانم (فخرالدین عراقی) | |
همای گو مفکن سایهٔ شرف هرگز | بر آن دیار که طوطی کم از زغن باشد (حافظ) | |
سایهٔ طایر کمحوصله کاری نکند | طلب از سایهٔ میمون همایی بکنیم (حافظ) | |
جلوهگاه طایر اقبال باشد هر کجا | سایهاندازد همای چتر گردون سای تو (حافظ) | |
همایی چون تو عالیقدر حرص استخوان تا کی | دریغ آن سایهٔ همت که بر نااهل افکندی (حافظ) | |
همای اوج سعادت به دام ما افتد | اگر تو را گذری بر مقام ما افتد (حافظ) | |
باز آی ای همای همایون که مرغ دل | پر میزند در آرزوی آشیان تو (خواجوی کرمانی) | |
تا همایم خواندهای در کام دل | هرنواله استخوان میآیدم (خاقانی) | |
از مزاج اهل عالم مردمی کم جوی از آنک | هرگز از کاشانهٔ کرکس همائی برنخاست (خاقانی) | |
فرّ همای ملکی داشتی | اوج هوای فلکی داشتی (نظامی) | |
چون تو همایی شرف کار باش | کم خور و کم گوی و کم آزار باش (نظامی) | |
دردسر بسیار دارد سایهٔ بال هما | اختر اقبال را در خواب دیدن خوشترست (صائب تبریزی) | |
سایهٔ بال هما خواب گران میآرد | در سراپردهٔ دولت دل بیدار مجو (صائب تبریزی) | |
بخت سیهی دارم کز سایهٔ اقبالش | هر چیز سیاهی کرد بر بال هما بستم (بیدل دهلوی) | |
استخوان چرب و خشکی هست کز خاصیتش | سگ توجه بر گدا دارد هما بر پادشاه (بیدل دهلوی) | |
شبستان جهان و سایهٔ دولت، چهفخراست این | مگر در چشم خفاش آشیان بندد هما اینجا (بیدل دهلوی) | |
مرغابی و تذرو و کبوتر از آن من | ظل هما و شهپر عنقا از آن تو (اقبال لاهوری) | |
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را | که به ماسوا فکندی همه سایهٔ هما را (شهریار) | |
همای اوج سعادت که میگریخت ز خاک | شد از امان زمین دانهچین دام شما (هوشنگ ابتهاج) |
باهر
تاریخ : ۷ - اسفند - ۱۴۰۲
گروه خالص ساز و تمامیت خواه از سایه خودش هم وحشت دارد و هر چه را که ببیند برای مردم یک ذره امیدواری ایجاد می کند در نابودی فوری ان هیچ تردیدی بخود راه نمی دهد.احتمالا این گونه پرنده برای همیشه در ایران منقرض خواهند کرد.