اجتماعی

پایان زندگی عاشقانه زن جوان با گرفتن مچ شوهرش در یکی از باغ‌های فسا

مقاله پایا تلخ

این ماجرای واقعی رویا پردازی های من در آنجا خاتمه یافت؛ جشن تولد با حضور پرهام و تعدادی خانم جوان و آقایی که هیچ کدام را نمی شناختم.

سارا در راهرو دادگاه خانواده از سرگذشتش چنین گفت: مثل همه دخترها دنبال زندگی عاشقانه و لاکچری بودم. جواب منفی به خواستگارهایم به دلیل نداشتن یکی از این دو ملاک بود. تا اینکه پرهام از طریق خانواده پیغام فرستاد.  از بستگانمان بود؛ در بعضی از مجالس و مراسم خانوادگی که حضور داشت، هم کلام شده بودیم.

دروغ نگویم، کم و بیش به او فکر می کردم. شغل و درآمدش عالی بود و ظاهرش هم مورد پسند، اما مدتی برای حفظ شان و جایگاه خودم از دادن پاسخ مثبت طفره رفتم.  نهایتا با موافقت من، چند ماهی نامزد بودیم و همه چیز همان طور که دوست داشتم، می گذشت؛ زندگی عاشقانه و لاکچری.

الان که خاطراتم را مرور می کنم به این موضوع دقت کردم که رویاپردازی و برآورده شدن فوق العاده تقاضاهایم باعث شده بود به غیبت های ناگهانی پرهام هیچ واکنشی نشان ندهم و طبیعی به نظرم می رسید.

تا اینکه دوره نامزدی جای خودش را به ازدواج دائم داد و با هم زیر یک سقف رفتیم. هیچ چیز در زندگی کم نداشتم و رفتار پرهام با من خوب بود و رئیس بخش مالی زندگی مشترک هم خودم بودم.

اندکی که از آسمان رویاها به زمین واقعیت نزدیک شدم، کم کم غیبت های بدون دلیل و دیر آمدن های پرهام ، توجهم را جلب کرد. یک روز که علت را از پرهام پرسیدم بدون پاسخ به سوالم، کارت عابر بانک خودش را به من داد و گفت: خیلی وقته خرید نرفتی! و ماهرانه بحث را عوض کرد.

کنجکاو شده بودم، هر چه بیشتر دقت می کردم، سردی رابطه عاطفی پرهام نمایان تر می شد؛ من چقدر غافل بودم!

یک روز با کمک یکی از دوستان، از محل حضور پرهام مطلع شدم. باغ دوستش بود. با ترفندی وارد باغ شدم.

باورکردنی نبود؛ آنجا ، دیگر رویا پردازی های من خاتمه یافت؛ جشن تولد با حضور پرهام و تعدادی خانم جوان و آقایی که هیچ کدام را نمی شناختم.

پرهام متوجه حضورم شد و با من برخورد خیلی بدی کرد، با هم به منزل برگشتیم.

چند روز که گذشت؛ مثل همیشه، وعده خرید، راه حل پرهام برای دلجوئی از من بود؛ دیگر حالم از این کار او و حماقت های خودم به هم می خورد. قبول نکردم و قهر من ادامه یافت.

اما جای تاسف و جالب ماجرا اینجا بود که پرهام دست از کارهایش برنداشت و برنامه های قبل همچنان برقرار. با خودم زیاد کلنجار رفتم، می توانستم با دورهمی او با دوستانش کنار بیایم اما تصور اینکه خانم های جوان آنجا حضور دارند، مرا عذاب می داد.

چند جلسه نزد مشاور خانواده رفتم. کمی آرام تر شده بودم.  یک روز به توصیه مشاور، پرهام هم با خودم به مرکز مشاوره بردم. حرف دلم را در حضور مشاور به او گفتم : اینکه خانمهای غریبه در جمع شما هستند ، ناراحت می شوم.”

ولی پرهام گفت که به هیچ صورتی قصد ترک مهمانی و دورهمی ها را ندارد و ناراحتی مرا بی دلیل دانست.

با شنیدن این نظر قطعی پرهام، مصمم شدم به این زندگی ظاهرا عاشقانه و لاکچری برای همیشه پایان دهم؛ پایانی تلخ!

نظر سرهنگ دوم “سعیده جمالزاده”- معاون فرهنگی و اجتماعی فرماندهی انتظامی شهرستان فسا در باره این پرونده:

تفاوت در روحیات زن و مرد، تفاوت هایی را در رفتار طرفین ایجاد می کند. اینکه در خلقت و آفرینش زن، او عاطفه و محبت و حتی نگاه همسرش را صرفا برای خودش می خواهد ، هدفی جز حفظ کیان خانواده ندارد؛ در حالیکه از نگاه مرد، شاید جایی برای حساسیت و یا بی اعتمادی وجود نداشته باشد و پرهام در برابر ناراحتی همسرش، عبارت “بی دلیل بودن” را استفاده می کند.

این تفاوت در روحیات را می توان تا جایی دانست که گفت: عموما زنان شاید بتوانند با همسرشان در مشکلات و مسائل مختلف آنان از قبیل کمبودهای مالی، اعتیاد و … همراهی کنند، اما در صورتیکه علاقه و مهر و حتی توجه همسرشان به سمت زن دیگری منعطف شود، ادامه زندگی مشترک برای آنها با چالش روبرو خواهد شد.

نویسنده:

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا