سیاوش بوشهری مشهور به سیاه خان لپویی در استان فارس مردی با ۲۵۹ سانتی متر قد و ۲۴۵ کیلوگرم وزن بود که در سال ۱۲۹۲ هجری شمسی در روستای لپویی در خانواده هشت نفره خود زندگی می کرد.
سیاوش خان لپویی مشهور به سیاهخان لپویی مرد ۲/۶۴(قد واقعی ایستاده بدون خمیدگی۲۶۴ سانتیمتر _ قد با خمیدگی ۲۵۹ یا ۲۶۰ سانتیمتر)متری ایرانی چهارمین فرد بلند قامت در جهان (و بالاترین قد ثبتشده در آسیا) با بدنی بسیار بزرگ و غیرمعمولی بود.
( وزن او در اواخر عمر به ۲۵۰ کیلوگرم رسیده بود) وی که در اوایل سدهٔ ۱۴ خورشیدی در لپویی از توابع شیراز استان فارس میزیست، از عقبماندگی جسمی و ذهنی نیز رنج میبرد و احتمالاً مبتلا به سندرم پروتئوس بوده. ماکت شبیه سازی ایشان در موزه تاریخ طبیعی و تکنولوژی فارس می باشد و اسکلت او در دانشگاه علوم پزشکی شیراز نگهداری می شد.
تصویری ازسیاهخان، یک مرد ایرانی با بدنی بسیار بزرگ و غیرمعمولی
بلند قدترین مرد آسیا سیاوش بوشهری مشهور به سیاه خان لپویی در استان فارس مرد ۲۵۹ سانتی متری ایرانی (بالاترین قد ثبت شده در آسیا) با بدنی بسیار بزرگ و غیر معمولی بود.
این مرد شگفتانگیز که بلندی قدش ۲۵۹ سانتیمتر و وزنش به ۲۴۵ کیلوگرم میرسید در روستای لپویی شیراز زندگی میکرد.
جایی در ۳۰ کیلومتری شمال شرق شیراز و در شمال غرب و ۹ کیلومتری زرقان چند سال پیش روستایی وجود داشت که مردم فارس آن را به نام لپویی میشناسند؛ البته این روستای کوچک در حال حاضر به دلیل رشد جمعیت به شهر تبدیل شده.
لپویی منطقهای است که حکایتهای زیادی درباره آن وجود دارد و آوازهاش در بیشتر نقاط کشورمان پیچیده؛ البته به خاطر وجود یک انسان شگفتانگیز در این روستا که باعث شده جاذبههای لپویی در میان مردم بچرخد و حتی از مرزهای ایران هم خارج شود.
این انسان شگفتانگیز، یعنی سیاوشخان بوشهری که در بین بومیان این منطقه به سیاخان بوشهری معروف بوده است، درسال۱۲۹۲ هجری شمسی در روستای لپویی خانوادهای هشت نفره زندگی میکردند.
پدر او حسینخان یکی از کشاورزان مشهور روستا بود که زمینهای زراعی وسیعی داشت و در کنار کشاورزی از راه دامپروری هم هزینههای زندگی خود و خانوادهاش را تامین میکرد.
سیاهخان به سال ۱۲۹۱ خورشیدی در روستای لپویی، از توابع شیراز استان فارس به دنیا آمد. تا ۶ سالگی رشد طبیعی داشت، اما از این زمان رشد شدیدی پیدا کرد. خانوادهٔ وی بهدلیل تنگدستی و مشکلات جسمیِ سیاهخان به شیراز مهاجرت کردند و با به نمایش گذاشتن فرزند درشتهیکل و نامتعارفِ خود در معابر، کسب درآمد میکردند.
در اواخر شهریور ۱۳۱۰ مدتی توسط فردی به نام خشورخان به مبلغ ۶۰۰۰ تومان در تهران به معرض نمایش درآمد.
دکتر قربان، بنیانگذار دانشکدهٔ پزشکی شیراز، در سال ۱۳۰۱ خورشیدی وی را یافت و مورد حمایت مالی و پزشکی قرار داد. با انتقال وی به بیمارستان، سیاهخان باقیِ عمر خود را بستری بود و سرانجام بهعلت ذاتالریه و سپسیس درگذشت.
جمجمهٔ وی ۷/۵ کیلوگرم وزن و ۱۴۷۰ سانتیمتر مکعب حجم داشت. قد وی ۲٫۵۹ متر بود و این در شرایطی است که بهدلیل رشد نامتعارف استخوانها، هیچ فاصلهای میان مهرههای ستون فقرات وجود نداشتهاست. طول دست ۱۱۷ سانتیمتر و طول پاهای وی ۱۲۵ سانتیمتر بود.
او سالها از بیماریهای جلدی و ریوی رنج میبردهاست. اسکلت وی هماکنون در دانشکدهٔ پزشکی شیراز در معرض بازدید عموم قرار دارد.
او در سال ۱۳۱۷ در ۲۶ سالگی درگذشت.
سیاخان گوهر شب چراغ عالم پزشکی
به همین دلیل به طور مداوم به دیدن سیاخان میرفت و به پزشکان و دانشجویانش میگفت سیاخان در عالم پزشکی گوهر شب چراغ است.
سیاوش خان در ۲۸ سالگی به بیماری ذات الریه مبتلا شد و در بیمارستان سعدی شیراز بستری شد و مدتی بعد در اثر همین بیماری در بیمارستان فوت کرد.
بنیانگذار دانشکده پزشکی شیراز برای حفظ جسد سیاوش خان زحمات زیادی کشید تا راه را برای درمان دیگر بیماران هموار کند.
آقای سیاه خان که گاه سیاه خان بوشهری نامیده میشود، از انسانهای عجیب در دنیا است که تا به حال در جهان همانند و مشابهی با شرایط جسمی او پیدا نشده است.در ۵۰ کیلومتری جنوب شیراز به نام زرقان در روستایی به نام لپوئی خانوادهای کشاورز زندگی میکرد.
فرزند سوم آنها ۱۲۹۱ شمسی (۱۹۱۲ میلادی) با زایمان طبیعی به دنیا آمد. دو فرزند قبلی خانواده مشکلی نداشتند و رشد طفل سوم نیز تا ۶ سالگی به نظر خانواده طبیعی بود. اما این بچه از ۶ سالگی به بعد به طور ناگهانی و سریع دچار رشد بدنی شد به طوری که در ۹ سالگی ۲۰ ساله به نظر میرسید.
در این زمان خانواده کودک عجیب به دلیل فقر شدید خانوادگی و غیر عادی بودن وضع طفل و مشکل بودن نگهداری و تغذیه او به ناچار از روستای لپوئی به شیراز تغییر مکان دادند. آنها در شیراز چند سال در محلی در نزدیکی دروازه اصفهان به طرف فلکه ولیعصر کنونی در محلهای به نام درشکه خانه که روزها و شبها محل توقف درشکهها بود، زندگی میکردند.
روزها در کنار خیابان و پیاده رو، کنار جوی آب و زیر سایه درختان و ساختمانها سیاه خان را روی تکه پارچهای مینشاندند و مردم و رهگذران به به دیدن هیکل و قیافه ترسناک او میآمدند و گاه بعضی تماشاچیان به او کمکهای مادی مختصری به صورت صدقه میکردند.
بعضی از بچهها به او سنگ میزدند و فریاد او بلند میشد ولی امکان و توان برخاستن و دفاع یا تلافی نداشت. گاه بچههای کوچک و زنها از مشاهده چهره و هیکل عجیب و ترسناک او از وحشت جیغ زده و گریه میکردند.
شهرت این انسان عجیب الخلقه و غول مانند به تدریج به شهرستانهای دیگر فارس رسید و از نقاط دوردست به دیدن این به قول بعضی در آن زمان «انسان جن زده» میآمدند. خانواده وی برای درمان او از داروهای گیاهی مختلف، بخورها، ادعیه، جادو، اوراد رفع جن و شربتهای طلسم شکن استفاده میکردند.
به تدریج عدهای افراد زرنگ و فرصت طلب با موافقت خانواده وی به صورت اکیپ دور او را گرفته و ابتدا از هر تماشاچی پول میگرفتند و بعد اجازه نزدیک شدن و مشاهده این فرد غولپ یکر را میدادند و بدینوسیله ممر معاشی برای خانواده و دیگران بود.
در سال ۱۳۰۱ شمسی آقای دکتر قربان، بنیانگذار و اولین رئیس دانشکده پزشکی شیراز سیاه خان را میبیند و از آن پس مرتب به دیدن او میرود و علاوه بر کمکهای مالی مکرر برایش دارو و غذا میبرد. گاه با درشکه و با زحمت او را به دانشگاه پزشکی میآوردند و دکتر قربان به علت مشکلات پیاده و سوار کردن سیاه خان، خود در داخل درشکه او را معاینه و درمانهای لازم را تجویز میکرد. به دستور دکتر قربان به علت مشکل بودن زندگی در کوچه و منزل وی را در بیمارستان سعدی شیراز متعلق به دانشکده پزشکی بستری میکنند.
سیاه خان تا پایان زندگیاش در بیمارستان به سر میبرد و با قدی به طول ۲۵۹ سانتی متر و هیکلی با وزن ۲۵۰ کیلوگرم به زندگی پررنج خود ادامه داد. دکتر قربان به علت نادر بودن این فرد در جهان و شرایط بسیار عجیب او خیلی به او علاقه مند شده بود و در آن زمان به پزشکان و دانشجویان میگفت «سیاه خان در عالم پزشکی گوهر شب چراغی است» وزن جمجمه او که ۷/۵ کیلوگرم بود، تحمل این سر بزرگ و نامتعارف را روی گردن سیاه خان مشکل میکرد. به علت وزن فوق سنگین بدن و طول زیاد قد و ناهنجاری شدید مهرهها و گردن و کمر قادر به سرپا ایستادن نبود و برای این کار احتیاج به کمک حداقل ۴-۳ نفر قوی هیکل داشت.
همه مهرهها به همدیگر جوش خورده و یک ستون یک پارچه شده بودند لذا ستون مهرهها قادر به حرکت و چرخش به اطراف و یا خم شدن به هیچ سویی نبود. رشد عضلانی و اندام نرم به نسبت اسکلت استخوانی عجیب الخلقه ضعیفتر بود، لذا کلاً به نسبت لاغر به نظر میرسید و اگر وزن اندام نرم او به تناسب قد او بود، مسلماً وزن کلی بدنش به مراتب زیادتر از ۲۵۰ کیلوگرم میبود. چهره او با برجستگیهای عجیب استخوانی و فیگور خارق العاده خود حتی برای افراد بزرگسال نیز ترسناک و دلهره آور بود.
پیشانی او با رشد شدید و ضخیم استخوانی به طرف جلو به صورت دیواره متراکم افقی پیش آمده و سپس رشد خود را با همان ضخامت به طرف پایین و جلو ادامه داده و یک دیواره سخت ستبر استخوانی جلو چشمهای او را از جلو و اطراف تا روی لب بالا پوشانده بود. طوری که از طرف جلو قادر به دیدن فضا و منظره جلو خود نبود و فقط قادر به دیدن جلو انگشتان پای خود روی زمین بود. میدان دید او به علت وجود این دیواره کلفت استخوانی در جلو و پایین و دو طرف پیشانی در دو طرف چپ و راست نیز از بین رفته و قادر به دیدن محیط اطراف و پهلوهای چپ و راست نبود.
فک پایین به صورت تیغه کلفت استخوانی به طرف پایین و جلو پیشرفت کرده و چندین سانتی متر رو به جلو آمده است. استخوان پشت سر او نیز به طرف عقب و اطراف رشد و پیشروی کرده و با جوش خوردن به مهرههای بالای گردن دیواره سخت سایه بان مانند استخوانی به روی گردن و کمی در اطراف روی شانهها به وجود آورده بود. کتفها و شانهها مشابه دو تا باله پهن استخوانی ضخیم ماهی از چپ و راست و کمی هم به جلو پیشرفتگی پیدا کرده بود.
کف پاها کاملاً صاف و به علت کف بسیار پهن و دراز پاها موقع راه رفتن تلپ تلپ کف پا به زمین کوفته میشد. حالات و اخلاق و روحیات او شبیه بچهها بود. فردی عقب مانده و کم هوش بود. گاه حالات شدید امیال جنسی بدون کنترل و خجالت آور داشت. اشتهای او به غذا در حد ۴-۳ نفر انسان سالم پراشتها بود. قواره هیکل او خیلی عجیب و ترسناک بود.
به علت عمل استخوان سازی شدید در ستون مهرهها کلیه مهرهها از بالا تا پایین به صورت یک چوب خشک و یک تکه استخوان سخت در آمده بود و به هیچ وجه امکان حرکت ستون مهرهها به اطراف و چرخش یا خمیده شدن مهره به جهتهای مختلف وجود نداشت این ستون یک پارچه مهرهها از بالا به طور کامل به گردن و جمجمه به طور فیکس جوش خورده بود و موجب شده بود گردن و سر و چهره هیچگونه حرکت و تکان و خمیدگی و چرخش را به هیچ طرفی نداشته باشد و در واقع تمام بدن به جز دستها و پاها به صورت یک قطعه استخوانی یک پارچه جوش خورده درآید درست شبیه رباط آهنی.
دیواره جمجمه از تمام اطراف رو به داخل محفظه جمجمه و نیز رو به فضای بیرون شدیداً رشد کرده و ضخیم شده بود و به علت این رشد جمجمه به طرف محفظه داخلی خود و کم شدن پیشرونده فضای داخلی جمجمه نتیجتاً مغز و محتویات داخل جمجمه از همه طرف تحت فشار شدید و دائمی دیواره فولادین قرار گرفته و موجب بروز مشکلاتی مثل عقب ماندگی، بیماریهای روانی و عصبی، بی حوصلگی، عصبانیت، گریه و اشتهای سیری ناپذیر به غذا شده بود. سیاه خان سالها از بیماری جلدی و ریوی رنج میبرد. در موارد عصبانیت مثل بچههای کوچک گریه میکرد، فریاد میکشید، ناسزا میگفت و گاه صدای گریه او نازک و بچه گانه میشد.
حجم جمجمه وی ۱۴۷۰ سانتی متر مکعب بود. طول دست او ۱۱۷ سانتی متر و طول پای او ۱۲۵ سانتی متر بود. به علت حجیم و سنگین بودن جمجمه و گردن و سنگین بودن هیکل او و فشار دائم این وزن زیاد روی ستون فقرات ستون مهرهها در ناحیه سینه و پشت به طرف عقب و کمی به سمت راست قوز برداشته بود. اگر این قوز وجود نداشت، قد کامل او بیش از ۲۵۹ سانتی متر فعلی میبود.
این انسان عجیبالخلقه به علت ذات الریه و سپسیس فوت میکند.
دکتر قربان به سیاه خان که در دنیا مشابهی نداشت، نه تنها در دوره حیاتش علاقه شدیدی داشت، بلکه بعد از مرگ او نیز او را دوست داشت و تأکید میکرد اسکلت کامل استخوانی او را به صورت سالم و یکپارچه برای مشاهده، مطالعه و پژوهش پزشکان و دانشجویان در محلی در اختیار آنان قرار دهد ولی جو فرهنگ مردم در آن زمان به ویژه جامعه روستایی و اعتقادات و باورهای آنان، مانعی بزرگ برای دخالت و تغییرات و یا تصاحب جسد سیاه خان میشد.
لذا دکتر قربان با ترفند مدبرانه و تحت عنوان تقبل مراسم دفن او و تعهد کلیه هزینه و تشریفات حمل و نقل و غسل و کفن او از طرف دانشکده پزشکی و حتی برای آرامش فامیل او تا حدی بزرگداشت و احترام مرحوم، جسد او را برای چندسال در محلی مخفی و ناشناخته که حتی خیلی از پرسنل در دانشکده و اطرافیان دکتر قربان و هیچ یک از خانواده مرحوم سیاه خان اطلاع نداشتند، نگهداری کرده و بعد از بازگشت فامیل او به روستای خود و پس از اینکه آبها از آسیاب ریخته شد و تا حدودی خاطره او به فراموشی سپرده شد، و دیگر پیگیری و ادعایی وجود نداشت، بعداز چندسال جسد او را بیرون آورده و به بخش آناتومی دانشکده پزشکی (در محلی محفوظ و محرمانه) برد و طی عملیات پزشکی و بهداشتی و ضدعفونی کلیه نسوج نرم بیرون و اندرون بدن را حذف و پاک و خارج کرده و اسکلت استخوانی یک پارچه و سالم و کامل او را پس از پروسسهای علمی آماده کرده و در یک اتاقک شیشهای محفوظ و محکم و بدون دسترس لمس به آن در معرض مشاهده همگانی در سالن ورودی دانشکده پزشکی شیراز در بالای پلههای ورودی قرار داد.
تا چندی پیش اسکلت عظیمالجثه سیاه خان لپویی در این محل در جلو چشم همه بازدیدکنندگان و پژوهشگران با احترام سرپا ایستادهبود و همه افراد میتوانند با او ملاقات کنند و از عجایب خلقت خدا بازدید کنند. او دیگر درد و رنجی ندارد و راحت و محکم با چهره نامتعارف ترسناک خود با قامت راست ایستاده است.
حال مدتی بود که اسکلت سیاوش خان در دانشکده پزشکی شیراز دیده نمی شد به همین دلیل این موضوع را از سوی دانشکده علوم پزشکی پیگیری شد .سید حسام الدین نبوی زاده با بیان اینکه علت جا به جایی این اسکلت تعمیرات صورت گرفته در علوم پزشکی است به خبرگزاری فارس گفت: به دلیل تعمیرات صورت گرفته که چند سال است زمان برده این اسکلت جا به جا شده و به انبار منتقل شده است.رئیس دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شیراز افزود: در ارتباط با اینکه اسکلت کجا قرار گیرد بعداً تصمیم گیری خواهد شد.
Tristin
تاریخ : ۲۷ - آذر - ۱۴۰۲
Your article was great. I am reading about Siavash Khan for the first time. i did not say but it is great i said something like thank you for using the images that i put online
مقاله شما عالی بود. من برای اولین بار در مورد سیاوش خان می خوانم. من نگفتم اما عالی است چیزی شبیه به تشکر از شما برای استفاده از تصاویری که آنلاین قرار دادم گفتم
Tristin
تاریخ : ۲۷ - آذر - ۱۴۰۲
i am happy you used the images i put on the website
ترستین
تاریخ : ۲۷ - آذر - ۱۴۰۲
مطلب تون عالی بود. اولین بار در باره سیاوش خان میخونم