کارگرانی که ساختند، اما هرگز صاحب نشدند…/دستهای پنهان در جیب کارگر؛ تأمین اجتماعی، حیات خلوت بیپایان دولتها
زهرا جعفری روزنامهنگار : جامعه کارگری ایران سالهاست ستون فقرات اقتصاد کشور است؛ بازوانی که چرخ تولید را چرخاندند، اما همیشه در حاشیه تصمیمگیریها ماندند. سازمان تأمین اجتماعی، تنها نهاد اقتصادی برآمده از حق بیمه ۳۰ درصدی کارگران است؛ نه متکی به بودجه عمومی، نه وابسته به دولت. اما با کمال تأسف، این سازمان امروز نه تنها صدایی برای خود ندارد، بلکه به حیات خلوت دولتها و طعمهای برای سهمخواهی سیاسیون بدل شده است.
تأمین اجتماعی: سازمانی که دولت از آن خرج میکند، بیآنکه ریالی آورده داشته باشد
جای تأسف است؛ سازمانی که نه تنها از دولت کمک نمیگیرد، بلکه منابع آن حاصل سالها پرداخت منظم کارگران و کارفرمایان است، به عنوان پشتوانه هزینههای ناکارآمد دولتها مصرف میشود.
دولت از فروش نفت، از درآمدهای عظیم مالیاتی، از منابع بینالمللی، سهم خود را برای کارگر قائل نیست. اما همین کارگرِ کارخانه، همین کارگرِ خط تولید، باید مالیات بدهد، عوارض بدهد، تورم را تحمل کند، و در نهایت چشم انتظار بماند تا حقوقش توسط سازمانی پرداخت شود که دست دولت، بیملاحظه، در جیب آن است.
نمایندگانی که برای ورود به شستا صف میبندند، اما هنگام دفاع از کارگر غایباند
نام شستا (شرکت سرمایهگذاری تأمین اجتماعی)، برای کارگران تبدیل به نماد تضاد شده است. سرمایهای که از جیب کارگر رفته، اما مدیریت و منافع آن در اختیار کسانی است که کوچکترین نسبتی با جامعه کارگری ندارند.
نمایندگان مجلس، که باید مدافع حقوق کارگران باشند، رقابتهای پنهانی و بعضاً عیانی برای عضویت خویشان ونزدیکان خود در هیئتمدیرههای شرکتهای تابعه شستا دارند. به محض آنکه به این مناصب دست یافتند، تقسیم منافع و تکهتکه کردن بدنه سازمان آغاز میشود. نه خبری از شفافیت هست، نه دغدغه درمان بازنشستگان و نه تلاش برای بهبود معیشت بیمهشدگان.
شستا؛ گوشت قربانی سیاستورزان بیدرد
شستا و شرکتهای زیرمجموعه آن، که میتوانستند بازوی اقتصادی توانمند برای افزایش رفاه کارگران باشند، امروز به سفرهای بدل شدهاند که هر دولت و هر جریان سیاسی برای سهمخواهی در آن خیز برمیدارد. مدیریتهای سفارشی، بنگاهداری رانتی، واگذاریهای مشکوک، و بیتوجهی به اصل سهجانبهگرایی، از شستا گوشت قربانیای ساختهاند که هیچ سهمی برای کارگران ندارد، مگر تماشای بازی قدرت دیگران بر سر سرمایه خودشان.
این سازمان باید به کارگران بازگردد، نه به سیاستورزان فرصتطلب
کارگران کشور باید بدانند:
تأمین اجتماعی، سرمایهای است که از جیب آنها فراهم شده است. اگر امروز نسبت به سرنوشت این سازمان بیتفاوت بمانند، فردا چیزی برای فرزندانشان باقی نخواهد ماند.
اگر نپرسند چه کسانی در هیئتمدیره شستا حضور دارند، اگر ندانند دارایی سازمان در کجا سرمایهگذاری شده، اگر برای رأی خود ارزش قائل نباشند، حقشان برای همیشه میان اوراق برنامههای توسعه و مصوبات غیرفرابخشی گم خواهد شد.
کارگر باید از تماشاچی بودن خارج شود
مطالبهگری، تنها مسیر نجات سازمان تأمین اجتماعی است.
وقت آن رسیده است که جامعه کارگری از حاشیه، به متن بازگردد.در انتخابات تشکلها حضور جدی داشته باشند ، از مدیران مطالبه گزارش عملکرد شفاف بخواهند ، در کارزارهای مدنی برای بازگرداندن بانک رفاه به تأمین اجتماعی مشارکت کنندو صدای خود را به گوش مجلس، رسانهها و بدنه دولت برسانند.
فراموش نکنیم:
سازمان تأمین اجتماعی، نه هدیه دولتها، نه بودجهخور و نه نهاد خیریه است. این سازمان، محصول رنج و عرق میلیونها کارگر در طول دهههاست.
کسانی که از این سازمان ارتزاق میکنند، باید بدانند که
حق کارگر، سهمخواهی سیاسی نیست.
حق کارگر، رفاه و کرامت است.
و امروز ؛،آغاز یک پرسش اساسی است:
آیا کارگران اجازه خواهند داد سرمایه خودشان، بدون حضور آنها مدیریت شود؟ یا سرانجام تصمیم خواهند گرفت سکوت را بشکنند؟
نظر بدهید
کفگیر خورده ته دیگ خدا به خیر بگذرونه اگه اینجور پیش بره کارگرا باید برن دزدی کنن
کارگرانی که با منتهای بدبختی تحمیلی ،ساختند و مملکت را هم ساختند ولی در عوض سوزانده شدند توسط مجالس و دولتهای خدمتگزار عوضی!!!!