رکنا: لازم نیست از سن و سالش سوالی کنیم.از چهره پریسا مشخص است که یکی از کم سن و سال ترین مددجویان زندان قرچک ورامین است.او به اتهام فساد و فحشا در یک خانه فساد دستگیر شده است.
قبل از اینکه صحبتمان شروع شودمثل ابر بهار اشک می ریزد.از او علت گریه اش را می پرسم و می گوید:«دلم گرفته است.دلم می خواست الان خانه مان بودم.مادرم تازه زایمان کرده است و دلم می خواهد خواهر کوچولویم را ببینم.زایمان مادرم باعث شده که حتی دیگر نتواند به ملاقاتم بیاید.»
با وسوسه یک کار نان و آب دار در دام افتادم
چند سال داری؟
۱۹ سال.فرزند اول خانواده ام و فقط یک خواهر دارم که یک هفته است به دنیا آمده است و هنوز او را ندیدم.اما از مادرم خواستم نامش را ملیسا بگذارد.
به چه اتهامی اینجا هستی؟
به اتهام فساد و فحشا.من و چند نفر دیگر در یک خانه فساد در پونک دستگیر شدیم.
تو در خانه فساد زندگی می کردی؟
نه من اصلا نمی دانستم خانه فساد و خانه تیمی یعنی چه و آنجا چه کار می کنند.اما دوست پسر یکی از دوستانم به نام خسرو به من گفت یک کار نان و آب دار برایم سراغ دارد و برای همین من آنجا می رفتم.
آن کار خوب و پردر آمد چه بود؟
اول به من گفت باید فقط تلفن جواب بدهی.اما من نمی دانستم تماس هایی که با من می گیرند برای هماهنگی کار خلاف در خانه فساد است.
یعنی بعد از گذشت مدتی هم متوجه این موضوع نشدی؟
مدت زیادی نگذشت که دستگیر شدیم.
دستگیری چند جوان در خانه فساد
از روز دستگیری ات بگو.
آن روز به همراه چند نفر دیگر در خانه خسرو بودیم که یکدفعه ماموران پلیس ما را دستگیر کردند.
زیاد به آن خانه می رفتی؟
یکی دو بار بیشتر نرفته بودم.آن خانه به خانه ما خیلی دور بود و از طرفی مادرم اجازه نمی داد وقت و بی وقت از خانه بیرون بروم.برای همین خیلی سخت می توانستم برای اینکه با دوستانم وقت بگذرانم بیرون بروم.
مگر خانه شما کجا بود؟
شهریار .
چطور با بچه هایی که ساکن سعادت آباد بودند دوست شده بودی؟
آنها اهل سعادت آباد نبودند.دوستم که با خسرو دوست شده بود،همکلاسی خود من بود.خسرو هم در نزدیکی خانه ما زندگی می کرد اما آن خانه را در سعادت آباد اجاره کرده بود.بعد از مدتی همسایه ها متوجه رفت و آمدهای مشکوک خانه شده بودند و ماجرا را به پلیس اطلاع داده بودند.
با وجود محدودیت از طرف مادرت چطور رفت و آمدهای آن خانه را هماهنگ می کردی؟
همه کارها تلفنی و از طریق چت کردن انجام می شد.خیلی هم مدت زیادی با آنها همکاری نکردم.حتی پول زیادی هم بابت کارم نگرفته بودم.
بعد از اینکه دستگیر شدی پدر و مادرت چه برخوردی با تو کردند؟
الان ۱۰ ماه است که دستگیر شده ام.در این مدت هر بار پدرم به دیدنم می آید با چشم گریان او را می بینم و احساس می کنم واقعا پیر شده است.او تا به حال پایش به کلانتری هم باز نشده بود.یک کارگر آبرودار است که با نان حلال زندگی می کند.خیلی برایش سخت بود که در آن خانه من را دستگیر کردند.اما با این وجود به من گفته که من را می بخشد.خودم هم خیلی پشیمانم.من از روی هیجان و برای اینکه از جمع دوستانم عقب نمانم تحت تاثیر حرف آنها قرار گرفتم.فکر نمی کردم این همه مدت زندانی شوم.
چقدر دیگر باید در حبس بمانی؟
دادگاه من را به ۱۸ ماه حبس محکوم کرده است.امیدوارم به من عفو بخورد و زودتر آزاد شوم.
بعداز آزاد شدن چه می کنی؟
اولین کاری که می کنم دور همه دوستانم را خط می کشم.خسته شدم از این همه اضطراب.
ارتباط با دوستانت چه ربطی به اضطراب دارد؟
از چهار سال قبل دوست پسر داشتم.اگر مادرم می فهمید روزگارم را سیاه می کرد.برای همین همیشه مضطرب بودم.از طریق یکی از دوستانم با آن پسر دوست شده بودم.دوستانم می گفتند اگر کسی دوست پسر نداشته باشد یعنی عقب مانده است.من هم می خواستم از آنها کم نیاورم.بعد به آن پسر وابسته شدم و بعد از چهار سال بهانه آورد و ارتباطش را با من کم کرد.ضربه سختی خوردم.بعد وارد کاری شدم که خسرو برایم در خانه فساد درست کرده بود.باز هم دلیل اصلی من این بود که در جمع دوستانم باشم.اما باز هم همیشه دلشوره همراهم بود.الان هم در زندان در حسرت خانه مان هستم.
لابد آبروی خانواده ات را برده ای؟
نه هیچ کس از فامیل و همسایه ها نمی داند که من زندان هستم.فکر می کنند دانشگاه قبول شده ام و به شهرستان رفته ام.
حرف آخر …
حرفی ندارم.
گریه امانش نمی دهد.در لحن کلامش هنوز رد کودکی موج می زند.احساس می کنم او نمونه بارز یک فرد اغفال شده است.کسی که شاید خانواده اش با وجود شرافت و آبرودار بودنشان اما مهارت ارتباط موثر با دختر نوجوان را نمی دانستند.
نظرات