احساس ناامیدی از شکستهای مکرر و شادیهای اندکی که مردم به دنبالشان هستند بوجود میآیند زمانی که احساسات منفی و ناامیدی در زندگی ما ایجاد میشوند احساس ناامیدی در زندگی میتوانیم با آن مبارزه کنیم تا در زندگی ما را با مشکلات بعدی روبهرو نسازد. رویاها برای روان مانند اکسیژن برای ریهها هستند. اگر به سمت آنها حرکت کنیم هورمونهای شادی آزاد خواهند شد، و با نادیده گرفتن آنها احساسات بد را تقویت کرده ایم.
ناامیدی و افسردگی شاید چیزی جز دلسرد شدن ذهن شما نسبت به امکان شکل گرفتن رویا هایتان نباشد. شاید فکر کنید در حال حاضر رویایی ندارید و به خاطر بی توجهی به رویاهایتان دلسرد و افسرده هم نیستید، ولی اگر به گذشته خود نگاه کنید خواهید دید که در زندگی خود نسبت به کارهای مختلفی شور و شوق داشته اید، ولی چون برای بدست آوردن آن برنامه ریزی و تلاشی نکرده بودید خود به خود آنها را نادیده گرفته اید.
بعضیها برای رویاهای خود میجنگند و امید و خوش بینی را در ذهن خود زنده نگه میدارند. تا بتوانند سعادتی را که در نظر دارند در آینده بدست آورند. در حالیکه دیگر افراد رویاهای خود را در ضمیر نا خودآگاه خود دفن میکنند و تا آخر عمر نا امید و افسرده باقی میمانند.
چرا ناامید میشویم؟
برای اینکه ببینیم چگونه با ناامیدی مقابله کنیم، اول باید ریشههای ناامیدی را پیدا کنیم.
۱. خودباختگی
افراد خودباخته بر این باورند که به نحوی با دیگران متفاوت هستند. از عدم پذیرش توسط دیگران و درد ناشی از آن میترسند، بنابراین منزوی و گوشهگیر میشوند. اگر در انجام کاری مسلط نباشند، از خود متنفر و بیزار میشوند و خود را لایق هیچگونه توجه و حمایتی نمیدانند.
۲. احساس طرد شدن
این احساس فراتر از یک آسیب هیجانی ساده است؛ بنابراین این افراد همیشه در بحران هستند. فرد از اینکه توسط شخصی، در زمانی که بیشترین نیاز را به او داشته است رها شده، احساس تنهایی و ناامیدی میکند.
۳. بیانگیزگی
احساس بیانگیزگی بهویژه برای اقلیتهای محروم مشکل ایجاد میکند، چراکه احتمالا فرصتهای رشد و الگوهای مثبت در این قشر موجود نیست و یا در صورت وجود، فاقد ارزش قلمداد میشود.
۴. بیکفایتی
افراد در هر سنی به این باور نیاز دارند که نویسندهی داستان زندگی خود هستند. اگر این نیاز برآورده نشود و شخص در هدایت مسیر زندگی و دستیابی به اهداف خود قدرتمند نباشد احساس بیکفایتی بروز کرده و ادامه مییابد.
۵. تحت سلطه بودن
لزوم اطاعت از یک فرد یا گروه، زمینهساز حس ناامیدی است.
۶. محدودیت
وقتی مبارزه برای بقا با حس عدم تسلط بر امور ترکیب شود، فرد احساس محدودیت میکند و خود را نالایق و ناکارآمد میبیند. این شکلِ ناامیدی بخصوص در میان افرادی که از وضعیت مالی مناسب برخوردار نیستند و همچنین کسانی که دچار معلولیتهای جسمی و یا ناتوانی در یادگیری هستند، شایعتر است.
۷. تسلیم شدن در برابر مرگ
کسانی که دچار بیماری جدی و تهدیدکنندهی زندگی هستند؛ یا به دلیل کهولت سن و ضعف و ناتوانیهایشان، خود را در آستانهی مرگ میدانند، جزو افراد آسیبپذیر هستند. این افراد پایان زندگی خود را مسلم و قریبالوقوع میبینند و زیر بارِ ناامیدی حاصل از مرگ خم میشوند.
۸. اسارت
ناامیدی ناشی از اسارت دو شکل دارد:
اسارت بدنی (برای مثال در افرادی که در زندان به سر میبرند)
اسارت فکری و هیجانی (مثلا فردی که قادر نیست احساساتش را رها کند تا از رابطهای بیمارگونه دست بکشد)
۹. درماندگی
افراد درمانده معتقدند که نمیتوانند با آرامش و امنیت در جهان زندگی کنند. ضربههای روحی مکرر یا قرار گرفتن در معرض استرسهای غیرقابلکنترل و تکرار شونده، احساس درماندگی عمیق و ریشهداری را بهوجود میآورد که از آنها افرادی وابسته و درمانده میسازد. احساس درماندگی چیزی مانند احساس پرندهای است که شکسته بال روی زمین افتاده است.
نظرات