سوزان گویری دوران دبستان و دبیرستان را در زادگاهش کرمانشاه گذراند. از سال ۱۳۵۱ در دانشگاه کلن آلمان به تحصیل در رشته زبانشناسی مشغول شد و در سال ۵۸ پس از اقامتی دو ساله در امریکا به ایران بازگشت. دوره کارشناسی ارشد و دکتری را در رشته زبانشناسی، شاخه فرهنگ و زبانهای باستانی در تهران طی کرد.
پس از سی سال تدریس حالا چندی است که سرگرم ترجمه آثاری از زبان آلمانی به فارسی است.«آناهیتا در اسطورههای ایرانی»، «یسنهای اوستا و زند آنها»، «کوروش بزرگ: پژوهشی درباره ریشهشناسی نام بنیانگذار هخامنشیان» و «ادبیات فارسی و تحولات آن»، «از آفرینش اثر تا کتاب» (راهنمای نویسندگان با همکاری نجمالسادات موسوی)، «زبان و خط اوستایی» «دستور زبان آلمانی»، «زبان آلمانی و ریشه تاریخی آن» و «دستور زبان محاورهای آلمانی»، «در آستانه فصلی سرد: داستانهای کوتاه از زنان قصهنویس امروز ایران» از جمله آثار منتشر شده دکتر سوزان گویری است. اکنون سرگرم ترجمه کتابی از زبان آلمانی به فارسی است. کتابی بهنام «زندگی رازآمیز درختان» از پتروولبن (Peter Wohlleben) که به ۲۵ زبان ترجمه شده و بهعنوان پرفروشترین کتاب در سال ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ میلادی در آلمان معرفی شده است.
خانم سوزان گویری، اگر موافق باشید، گفتوگو را با پیشینه زبان فارسی شروع کنیم.
زبان فارسی تاریخی سه هزار ساله دارد. نیای زبان فارسی، فارسی باستان است که در دوران هخامنشیان یعنی حدود ۹۹۵ تا ۳۳۱ پیش از میلاد، در منطقه پارس رایج بوده است. واژه «فارسی» آن از نام استان فارس گرفته شده و «باستان» هم که دوره آن است. زبان مکاتبات در دوران هخامنشیان، آرامی بود که به خط میخی نوشته میشد. تا زمان هخامنشیان زبان فارسی نوشته نمیشد، بعدها با تشکیل حکومت در ایالت پارس، دبیرانی از بینالنهرین استخدام شدند و خط آنها برای زبان فارسی به کار رفت. نخستین خطی که در بینالنهرین پدید آمد، سومری بود، بعد اکدی و پس از آن عیلامی که در منطقه خوزستان رایج بود. از اینرو، کتیبه داریوش در بیستون کرمانشاه به سه زبان اکدی، فارسی باستان و عیلامی نوشته شده است. زبان فارسی بعد از هخامنشیان به فارسی میانه یا پهلوی تحول پیدا کرد و در سده سوم هجری، پهلوی به فارسی دری شهرت یافت.
شما که با زبانهای کهن ایرانی مانند اوستا و پهلوی و دیگر زبانهای قدیم و جدید آشنایی دارید، از نظر ریشهشناسی، معنی «آناهیتا» چیست؟
در کتاب فصلی به ریشهشناسی واژه «آناهیتا» اختصاص یافته است. درآنجا نگرش پارهای از زبانشناسان اروپایی را یادآور شدهام. واژه آناهیتا، در زبان اوستایی، صفتی است به معنی «پاک»، «بیآلایش» این واژه به همراه صفت دیگری برای نامیدن رودی اساطیری به نام «اردوی» در اوستا آمده است «اردوی سورا آناهیتا» به معنای «اردوی نیرومند پاک.»
خود واژه «آناهیتا» جزء نخست آن پیشوند نفی است و بخش دوم صفت مفعولی به معنی «عیب». در دوره میانه زبانهای ایرانی «آناهیت» و در دوره نو به «ناهید» تغییر یافته است. مانند واژه امرداد به معنی «بیمرگ» که مرداد شده است.
پیشاز این کتابی تحت عنوان «پژوهشی در ریشه شناسی نام بنیانگذار هخامنشیان» منتشر کردید. از طرفی طی یکی، دو دهه اخیر آثار فراوانی اعم از تألیف وترجمه درباره کوروش کبیر در ایران منتشر شده است، این تحقیقات چقدر با دادههای مطالعاتی و تاریخی همخوانی دارد و چقدر زاده تخیلات است؟
آگاهی ما درباره سلسله هخامنشیان، بویژه کوروش بزرگ (دوم) اندک است و تنها به نوشتههای تاریخ نویسان یونانی و رومی، سالنامه ها و کتیبهها محدود میشود. تحقیقاتی که با رمزگشایی کتیبهها صورت گرفته، نه تنها زاده تخیل نیست، بلکه آیینهای روشن از تاریخ گذشته را مینمایاند، مانند استوانه کوروش که پس از گذشت ۲۶۰۰ سال در سده نوزدهم میلادی، در منطقه میان رودان به دست آمد. این اثر گنجینهای گرانبها بود که پیش از تشکیل دولت عراق کنونی وهنگامی که این سرزمین در تصرف ترکان عثمانی بود یعنی در سال ۱۲۸۵ خورشیدی کشف گردید.سپس ترجمههایی از آن توسط دانشمندان زبان شناس و شرق شناس که به رمز خط میخی آگاه بودند، ارائه گردید.
چنین تحقیقات و رمزگشاییهای زبانی، تخیل نیست، بلکه واقعیت پنهان تاریخ گمشده بشریت است که در برههای از زمان کشف میگردد.تا بدانجا که استوانه یاد شده بهعنوان نخستین منشور حقوق بشر شناخته شد و از سال ۱۹۷۱ میلادی از سوی سازمان ملل متحد به بسیاری از زبانها ترجمه گردید.در متون عهد کهن مانند کتاب اشعیای نبی، عزرا، یسایا و غیره بارها از کوروش بهعنوان مسیح و نجات دهنده قوم یهود یاد شده است.
اما کتابی که من بهنام کوروش بزرگ از ویلهلم آیلرز (Wilhelm Eilers) ترجمه کردهام، پژوهشی درباره ریشه شناسی نام بنیانگذار سلسله هخامنشی است که ممکن است تخیلات زبان شناسانه در یافتن معنا در آن مستتر باشد، اما باید با دادههای علمی زبان شناسی تطابق معنایی داشته باشد.
روایاتی که از تاریخ نویسان یونانی بر جای مانده، مانند کتزیاس و پلو تارخ معنی نام کوروش را «خورشید» یا «مانند خورشید» ذکر کردهاند از «خور» به اضافه «وش».
این معنی در بررسیهای امروز شرقشناسان پذیرفته نشده است.
کتزیاس، در جایی دیگر از نوشتههای خود معنی نام کوروش را «سمور» دانسته است. این نظر هم رد شده است.
استرابون از رودخانهای بهنام «کور» یا به زبان روسی «کورا» که در ماورای قفقاز جاری است، نام برده است.
کارل هوفمان (Karl Hoffmann) و رودیگر اشمیت «Rüdiger Schmidt» نام مذکور را «فرمانروای بخشنده دشمن» معنی کردهاند. ویلهلم آیلرز اما، بسیاری از ریشهشناسیهای ممکن در زبانهای اروپایی و دیگر زبانهای کهن را، تجزیه و تحلیل کرده و در پایان کتاب به این نتیجه رسیده است، که هنوز پاسخ نهایی را در مورد معنی نام کوروش نیافته است.
برای نوشتن کتاب «آناهیتا، در اسطورههای ایرانی» از یاری استادان شرقشناس آلمانی بهره بردهاید و منابعی در کتابخانه ملی مونیخ در اختیار شما قرار گرفت. آیا منابع ترجمه نشده در زمینه اسطورههای ایرانی در کتابخانههای آلمانی وجود دارد؟
اسطورههای مربوط به ایزدبانوی آبها «آناهیتا» بیشتر از کتابهای اوستایی، بویژه یشت پنج اوستا بهنام آبان یشت که سرودی شکوهمند در وصف اوست، همچنین سایر کتابهای دینی دوره میانه زبانهای ایرانی گرفته شده است.اسطوره خاستگاه تفکر و عاطفه بشر است و آرزوهای او را باز میتاباند. به نظر کارل گوستاو یونگ (Carl Gustav Jung) روانپزشک و فیلسوف سوئیسی، امروزه ما به لطف اسطورههای بر جای مانده، در حال کشف تاریخ باستان هستیم.آگاهی ما از بسیاری از باورهای کهن ادیان ایرانی، افزون بر مجموعه کتابهای اوستا و فارسی میانه یا نوشتههای نویسندگان دوران اسلامی چون ابوریحان بیرونی، ابن الندیم، شهرستانی و برخی دیگر از این بزرگان یا کتیبهها محدود بوده است.در اوایل سده بیستم میلادی، در صحرای گوبی در آسیای مرکزی چندین شهر در ناحیه تورفان چین در نتیجه طوفان در زیر شن مدفون بود. برخی از جهانگردان متوجه شدند کاغذ پارههایی از زیر شن بیرون میآید که خطهایی روی آنهاست.
ابتدا انجمن جغرافیایی سن پترزبورگ در اواخر سده نوزدهم حفاریهایی در آن منطقه انجام داد. سپس گروههای باستانشناس فرانسوی مأمور این کار شدند و نتایج مهمی به دست آوردند که در پاریس محفوظ است.پس از آن هیأتهای آلمانی در سال ۱۹۰۲ به منطقه اعزام شدند و در یکی از دیوارهای مخروبه دیده بانی دیوار چین در شهر تورفان، ناحیه سین کیانگ، که در مسیر جاده ابریشم بوده است، موفق به کشف مجموعههای حیرتآوری گردیدند.هیأت آلمانی، حدود ۴۰ هزار دستنوشته را که به ۲۰ زبان مختلف و خطهای گوناگون بود، از بایگانی تاریخ بیرون آورده و به برلین بردند. بعدها هم در براندنبورگ برلین مؤسسه تحقیقاتی وعلمی برای نگاهداری، رمزگشایی و ترجمه این آثار گرانبها پدید آمد بهنام تحقیقات تورفانی (Turfanforschung).در بین این دستنوشتهها مقدار قابل توجهی الواح به زبانهای ایرانی میانه، مانند: پهلوی اشکانی، سغدی، بلخی و سکایی جای داشتند که درونمایه اکثر آنها، دینی و توسط پیروان ادیان بودایی، مسیحی و مانوی نوشته شدهاند. در کشف، رمز گشایی، تفسیر و ترجمه مجموعه تورفان، دانشمندان آلمانی سهم بسزایی داشته و دارند.بسیاری از دستنوشتهها آسیب فراوان دیدهاند، اما بسیاری از آنها تاکنون خوانده و ترجمه شده و در مجموعههایی گردآوری شدهاند.ممکن است در آیندهای دور یا بسیار نزدیک، باز هم دستنوشتههایی در سرزمینهای مختلف جهان امروز یافت شود و آگاهی ما را نسبت به تاریخ جهان و بشر فراتر از پیش ببرد.
به یاد دارم در نخستین گفتوگویی که چند سال پیش با شما داشتم. دانشگاه هاروارد برای انجام کار پژوهشی از شما دعوت کرده بود، عنوان آن پژوهش چه بود و نتیجهاش چه شد؟
درست است. هنگامی که من هنوز در دانشگاه تدریس میکردم، گزارشی از یک کار پژوهشی را به دانشگاه هاروارد فرستادم و آنها مرا برای انجام کار تحقیقاتی به مدت یک سال به امریکا دعوت کردند. متأسفانه به دلایل مختلف شخصی موفق به رفتن نشدم. عنوان پژوهش «دانشگاه گندیشاپور، ظهور و زوال یک مرکز بزرگ فرهنگی جهان» بود. البته مقالات متعددی از کار را در مجلات مختلف ایرانی منتشر کردم. همچنین در ششمین کنگره ایرانشناسی که در سال ۲۰۰۷ میلادی در شهر وین اتریش برگزار شد، شرکت کردم و چکیده آن تحقیق را به زبان آلمانی ارائه کردم که مورد توجه بسیاری از صاحبنظران قرار گرفت.
در این پژوهش نشان دادم دانشگاه گندی شاپور، کهنترین مرکز علمی ایرانی در سده چهارم میلادی بود.
واژه گندی شاپور در زبان پهلوی:
Weh andiv i Shahpur
به معنی: «بهتر از انطاکیه است شهر شاپور» نام سریانی آن «بیت لاپات» (Beth Lapat) که در فارسی «بیل آباد» شده است. معرب آن جندی شاپور است. شاپور اول ساسانی در سده سوم میلادی، شهر گندی شاپور را بنیاد نهاد. این شهر در شرق شوش و جنوب غربی دزفول و شمال غربی شوشتر واقع شده بود. گفتهاند شاپور دستور داد گندی شاپور را به شیوه انطاکیه در آسیای صغیر بسازند. شاپور در لشکرکشیهای خود به بیزانس و تصرف شهرهای مشهوری چون دورا-اوروپوس و انطاکیه، اسیران این شهرها را به گندی شاپور روانه کرد و در آنجا اسکان داد. شهرهایی که شاپور بنیاد نهاده بود، مهمترین جایگاه کشیشان مسیحی در امپراطوری ساسانی شده بود و گندی شاپور بهعنوان یکی از مهمترین کانونهای فرهنگی جهان آن روز به شمار میآمده است. شاپور دوم هم از حامیان دانشمندان آن روزگار به شمار میرفت.به دستور او کتابهای پزشک مشهور یونانی تئو دوروس که در دربار شاپور بود، به زبان پهلوی ترجمه شد و بدینگونه طب یونانی به امپراطوری ساسانی و دانشگاه گندی شاپور راه یافت.
اگر فلسفه و حکمت افلاطونی، ارسطویی و نو افلاطونی مورد تحقیر رومیان بود، در امپراطوری ساسانی از اصول نو افلاطونی پشتیبانی میشد. در ضمن نه تنها پیروان دینهای گوناگون مانند گذشته در این دانشگاه ایرانی پذیرفته میشدند، بلکه میتوانستند در همه شاخههای هفتگانه علمی وهنری مانند «دستور زبان، بلاغت، مناظره، حساب، هندسه، موسیقی و اخترشناسی» آموزش ببینند.
از این مرکز فرهنگی بزرگ نه تنها روحانیان برجسته، بلکه پزشکان مشهوری نیز برخاستند که اشتفانوس از آن جمله است. کارآمدی پزشک یاد شده تا بدان حد بود که شاهزادگان زرتشتی، مانند خسرو اول معروف به انوشیروان در سده ششم میلادی از شاگردان او بودند.
انوشیروان فلسفه دانی بود که بر تخت شاهی نشسته بود.او نه تنها پزشکان برجسته هندی را به دربار خود فرا خواند، بلکه پشتیبان دلسوزی برای دانشمندان رانده شده از امپراطوری روم بود. یوستی نین اول، امپراطور روم، میکوشید تا فرهنگ رومی را از اروپا به آسیا بکوچاند.
قانونهای ابلهانه او در زمینه سلب حقوق، تبعید، آزار و تهدید غیرمسیحیان و نستوریان و مانویان سبب شد، دانشمندان یونانی به سوی شرق و دربار ایران روی آورند.
در دربار انوشیروان دو مترجم مشهور وجود داشت: برزویه طبیب که کتاب کلیله و دمنه را از سانسکریت به پهلوی برگرداند و دیگری سرگیس، پزشک و اسقف نستوری که بسیاری از آثار یونانی و سریانی را به پهلوی و عربی برگردانده است. همچنین بیشتر آثار ارسطو و افلاطون به وسیله او به پهلوی ترجمه شد.نتیجه مهمی که میتوان از این گفتهها گرفت، این است: زمانی که غرب از بیم بیماریهای سهمناکی مانند طاعون برخود میلرزید و با گرسنگی، زلزله، کم آبی و بیش از همه با نادانی و خرافه دست و پنجه نرم میکرد، شرق مهد تمام دانشهای آن روزگار و دانشگاه گندی شاپورمظهر روشنایی، زندگی و بالندگی دانش در جهان بود.
نظرات