وحید حاج سعیدی نویسنده ، طنز پرداز و فعال حوزه رسانه با ارسال یاداشتی با عنوان بند ناف خاوری و دختر قنبر قوز! برای اول فارس نوشت:
دوستانی که حافظهی تاریخی و جغرافیاییشان مثل گوگلمپ به روز و دقیق است، حتماً به خاطر دارند که اواخر دولت دهم مدیران تعدادی از بانکها برای خدمترسانی بیشتر و به نیت ثواب حسنه، برای خودشان مجوز صرافی صادر میکردند تا بعد از پایان دولت، در کنار عضویت در هیئتمدیرۀ شرکتها و کارخانجات گوناگون، همکاری بهعنوان مشاور با مدیران، اجاره معدن و هتل و … یک آب باریکهای هم از صرافی تازه تاسیس شده، باغشان را آباد کند علی برکت الله …
البته ای کاش کار به همین صدور مجوز صرافی و آب باریکه ختم میشد. یک عده از مدیران که بسیار خانواده دوست هستند، لابهلا برای فرزندانشان مدرسۀ غیرانتفاعی تاسیس کردند تا خدای ناکرده با دانش آموزان معمولی دم خور نشوند. حتی مشاهده شده برخی برای اینکه نوهها و فرزندانشان در پارکهای بازی، در صف تاب و سرسره معطل نشوند، پارک و شهر بازی و سرسره بادی شخصی و غیرانتفاعی احداث کردند! یک عده کشتی خریدند و جمعی هم … بگذریم…
خلاصه بازار آینده نگری داغ داغ است و دوستان سعی می کنند قند شکسته فریمان در دل فرزندان، نوادگان، نتیجگان، نبیرگان، احفاد، اصحاب و اذناب شان آب نشود. اما این همه داستان نیست و در کنار این آینده نگری غنی شده با مقوله ژن خوب و انتخاب درست و دقیق پدرزن، نباید از رهیافت «بند ناف» و اثرات دفن استاندارد آن در ایجاد موفقیتهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی غافل شد.
اگر خاطر مبارک تان باشد در یکی از قسمتهای سریال قصههای مجید، یکی از همسایهها و مجید به دنبال یک خانه درست و حسابی در بخش اعیاننشین شهر میگردند تا بندناف نوزاد تازه متولد شده را آنجا بیندازند تا شاید در آینده او صاحب یکی از همان خانهها شود و با آدمهای اسم و رسمدار شهر همراه شوند!
از شما پنهان نیست این داستان همین الان هم در برخی دانشگاهها عینیت پیدا کرده و عکسهای زیادی در شبکههای اجتماعی پخش شده از یکی از دانشگاههای مهم کشور، در حالیکه در این دانشگاه گیرههای سفیدی کهبند ناف نوزاد به آن وصل است، در حیاط و فضای سبز آن رها شده است. در این زمینه گزینهی انتخابی خانوادهها عمدتاً هم دانشگاه شریف است که به گفتهی دانشجویان و نگهبانان این دانشگاه روزی نیست که در این دانشگاه بهویژه در ضلع شمالی آن با بندنافهای رها شده روبهرو نشوند. بماند که از آمار بندنافهای چال شده در محوطه فضای سبز دانشگاه به ویژه در ایام اغتشاشات اخیر و سرگرم بودن نگهبانان خبری در دست نیست.
یادش به خیر، سابق بر این که حوزهی درمان این قدر تخصصی نشده بود و مردم به مرگ عادی فوت میکردند، «قنبر قوز» نامی در ولایت ما به همراه همشیره کوچک و دختر بزرگش در درمان آلام همولایتیها پیشگام بودند و به جز اعمال جراحی سنگین، قطع دست و پا، رادیوتراپی و … تقریباً در درمان سایر بیماریها و امراض دستی بر آتش داشتند. قنبر خدا بیامرز خودش دلاک بود و علاوه بر مشت و مال، حجامت، سر تراشیدن، کشیدن دندان، جا انداختن دست و پا و … در طب سنتی هم نیز تبحر داشت و هر از گاهی هم با ارائه پروسیجرهای من درآوردی، مرزهای علم پزشکی را جابهجا میکرد.
اما همشیره و دخترش قابله بودند و تا همین بیست سی سال قبل به صورت سنتی پای نوزادان را به این کرهی خاکی باز میکردند ولی انصافاً در مورد چال کردن بند ناف حساس بودند و تا جایی که خلقالله به خاطر دارند، آنها بند نافها را در مسجد و اطراف آن چال میکردند.
با این حال دختر قنبر قوز در خاطراتش به این نکته اشاره میکند که برخی خانوادهها اصرار داشتند خودشان بندناف را چال کنند. فلذا اگر امروز میبینید افرادی مثل خاوری در بانکداری به موفقیتهای بزرگی دستیافته احتمالاً خانم والدۀ ایشان بند ناف شازده پسرش را جلوی در بانک مرکزی چال کرده بود یا احتمال دارد بند ناف کی روش که از در بیرونش میکنند، از پنجره وارد میشود و با هر باخت دوباره حلوا حلوایش میکنند، جلوی سفارت ایران در کشور پرتغال چال شده باشد! در مورد بند ناف سایرین خودتان گمانهزنی کنید. بیل که به کمرتان نخورده است!
باهر
تاریخ : ۶ - آذر - ۱۴۰۲
بیل به کمرشان نخورده ولی پیلان به کمرشان خورده و آنها را نابود کرده است