قتل‌های‌‌ سریالی درختان بلوط زاگرس‌ که رها شده اند

تخریب جنگل‌های زاگرس شرایط زیستی، اجتماعی و اقتصادی ایران را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد به گزارش اول فارس ، قتل‌های‌‌ سریالی درختان بلوط زاگرس‌ تک عاملی نیست. اینکه یک گزینه مثل آفت را متهم بدانیم و بعد با انواع و اقسام آفت‌کش‌ها به جان درختان بیفتیم و بقیهٔ گونه‌ها را هم از بین ببریم،‌ تنها پاک […]

تخریب جنگل‌های زاگرس شرایط زیستی، اجتماعی و اقتصادی ایران را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد

به گزارش اول فارس ، قتل‌های‌‌ سریالی درختان بلوط زاگرس‌ تک عاملی نیست. اینکه یک گزینه مثل آفت را متهم بدانیم و بعد با انواع و اقسام آفت‌کش‌ها به جان درختان بیفتیم و بقیهٔ گونه‌ها را هم از بین ببریم،‌ تنها پاک کردن صورت مسئله است.
«رحیم ملک‌نیا»، عضو هیئت‌علمی‌ گروه جنگلداری دانشگاه لرستان معتقد است آنچه هر سال در زاگرس اتفاق می‌افتد‌، به رهاشدگی این عرصه‌ها برمی‌گردد. به‌گفتهٔ او، ما در ایران برنامهٔ بلندمدتی برای مدیریت زاگرس نداریم و آنچه انجام می‌شود طرح‌های مقطعی است که راه به جایی نمی‌برند.
بلوط

هرسال با رسیدن به فصل گرما‌، بحث دربارهٔ آفات در زاگرس مطرح می‌شود، چرا آفت‌زدگی تبدیل به یک موضوع تکراری در این عرصه‌ها شده است؟

دربارهٔ بروز آفات در زاگرس به‌لحاظ فنی باید کارشناسان آفات نظر دهند و بگویند چه باید انجام شود تا کمترین خسارت را داشته باشیم. اما این مسئله را که هرساله در یک بازهٔ زمانی دربارهٔ یک موضوع تکراری صحبت می‌کنیم و بعد آن را کنار می‌گذاریم، باید از زاویه سازمان منابع‌طبیعی به‌عنوان متولی جنگل‌ها و از منظر عموم جامعه بررسی کنیم. سازمان منابع‌طبیعی کشور اعتقادی به برنامه‌های استراتژیک و بلندمدت ندارد که بخواهد در قالب این برنامه، گام‌های مشخصی برای حل و مواجهه با مسائل داشته باشد. زمانی که برنامه‌ تدوین می‌شود‌، می‌توان آن را به گام‌های اجرایی خرد کرد؛ اما متأسفانه تاکنون شاهد نبوده‌ایم که در زاگرس برنامه‌ای با چشم‌انداز ۱۰ سال مدیریت در زاگرس تدوین شده باشد.

ایراد از سازمان منابع‌طبیعی است که نه از نتایج تحقیقات استفاده کرده است و نه‌به شکل جدی خواستار آن بوده که با کمک دانشگاه و تحقیقات، معضلات زاگرس را با یک نگاه جامع حل کند

در مقابل هرچه می‌بینیم پروژه‌های جسته‌گریخته و بی‌ربطی است که به‌شکل موقت اجرا و کنار گذاشته می‌شوند و خروجی مشخصی ندارند. در ادامه هم نتایج پایش مشخص نمی‌شود و از آنها درس نمی‌گیریم و متوجه نمی‌شویم چرا پروژه‌ای شروع شد،‌ ادامه پیدا نکرد و طرحی با اسم دیگری جایگزین آن شد. در موضوع آفات هم همین رویه وجود دارد؛ مدت‌ها دربارهٔ روش مبارزه با آفات بحث می‌‌شود و این بحث در غیاب نتیجه‌گیری تا سال بعد یعنی زمانی که گردشگران و فعالان محیط‌زیست و یا رسانه‌ها دوباره آن را مطرح کنند،‌ کنار گذاشته می‌شود؛ بدون آنکه اقدام عملی درباره آن صورت گیرد.

  این چرخهٔ تکراری تنها دربارهٔ آفات صادق است؟

اکوسیستم زاگرس آنقدر شکننده شده است که با هر اتفاقی خسارت‌های زیادی را متحمل می‌شود و باید برای این فکر بزرگتری داشته باشیم. در عمل متأسفانه مشابه آفت‌ها، همین رویهٔ تکراری را دربارهٔ مسائل دیگر زاگرس نظیر زغال‌گیری،‌ تغییر کاربری و مسائل دیگری که وجود دارد، می‌بینیم. به این معنا که  اقدام جسته‌و‌گریخته انجام می‌شود و راهکاری در قالب یک تفکر بلندمدت و جامع طراحی و اجرایی نمی‌شود.

 از شکننده بودن زاگرس صحبت می‌کنید،‌ دلیل این شکنندگی چیست؟ آیا تغییراقلیم را می‌توان عامل اصلی دانست یا این مقوله بهانه‌ای برای رفع مسئولیت است؟

آنچه زاگرس را شکننده و مستعد هرگونه خسارت طبیعی کرده است، به فشار زیادی برمی‌گردد که به جنگل‌های زاگرس وارد می‌شود. در زاگرس به‌گفتهٔ مسئولان (که نمی‌توان این عدد را هم آمار دقیقی دانست) یک میلیون هکتار زراعت زیراشکوب داریم. این یک میلیون هکتار جدا از بخش‌های دیگری است که تحت‌تأثیر عملیات زراعی در زاگرس هستند (برای این بخش سطح بیشتری را می‌توان متصور شد). به‌علاوه ما چرای خیلی شدید و چندین برابر ظرفیت دام را در زاگرس داریم (متاسفانه برخی به اشتباه تصور می‌کنند زاگرس چراگاه است). در کنار اینها تغییر کاربری‌، ‌استفاده از چوب به‌عنوان سوخت هم هنوز ادامه دارد،. این در‌حالی‌است که روستاهای زیادی در زاگرس به گاز و سوخت‌های جایگزین دسترسی دارند، ولی به دلایل متعدد فرهنگی و… هنوز از چوب و زغال استفاده می‌کنند.

یکی از مشکلاتی که در موضوع تغییر‌اقلیم داریم این است که در بخش تحقیقاتی و دانشگاه یا سازمان منابع‌طبیعی مطالعات جامعی انجام نشده است تا ابعاد زیستی، اقتصادی و اجتماعی آن روی جنگل و جوامع جنگل‌نشین بررسی شود و براساس آنها راهکاری برای سازگاری با این پدیده طراحی شود

آتش‌سوزی‌ها هم هرساله بخش‌هایی از زاگرس را تحت‌تأثیر خود قرار می‌دهد. مجموع این عوامل باعث شده است اکوسیستم بر اثر فشار زیاد انسانی آسیب‌پذیر شود و نتواند خود را با پدیده‌های طبیعی سازگار کند. تغییراقلیم هم اثر این تخریب‌ها را تشدید می‌کند؛ پدیدهٔ گردوغبار هرساله اتفاق می‌افتد و در کنار آن افزایش دما و کاهش بارندگی و نوسانات بالای بارندگی باعث افزایش آتش‌سوزی در سال‌های پربارش می‌شود. در سال کم‌بارش هم فشار زیادی روی جنگل‌ها چه از نظر طبیعی و چه انسانی می‌‌آید؛ مردمی‌که معیشتشان تحت‌تأثیر خشکسالی قرار می‌‌گیرد، یکی از راهکارهای تأمین آن را استفاده بیشتر از جنگل می‌دانند.

 تحقیقاتی دربارهٔ سهم تغییراقلیم و سایر عوامل انجام شده است؟

یکی از مشکلاتی که در موضوع تغییراقلیم داریم این است که در بخش تحقیقاتی و دانشگاه یا سازمان منابع‌طبیعی مطالعات جامعی انجام نشده است تا ابعاد زیستی، اقتصادی و اجتماعی آن روی جنگل و جوامع جنگل‌نشین بررسی شود و براساس آنها راهکاری برای سازگاری با این پدیده طراحی شود. البته باید در نظر داشت که در مواردی به‌شکل انحرافی از عبارت «تغییر‌اقلیم» استفاده می‌شود و شرایط بد زاگرس را محصول آن را می‌دانند‌، در‌حالی‌که باید تاریخ بلند بهره‌برداری انسانی و فشار مضاعفی را که در چند دههٔ اخیر در پروژه‌های توسعه و توسعهٔ کشاورزی و… بر آن وارد شده است، مدنظر قرار دهیم.

 گفتید کار بلندمدت در زاگرس انجام نشده، آیا چنین اقدامی در هیرکانی انجام شده است؟

ازآنجاکه طرح‌های مدیریتی از هیرکانی شروع شده است و دانشگاه‌ها در آنجا پروژه‌های تحقیقاتی را شروع کردند، سابقهٔ طولانی‌تری از تحقیقات و اجرا را در جنگل‌های شمال کشور داریم. همین موضوع باعث شده است حداقل بتوانیم روند و روال مدیریت را بررسی کنیم. البته باید تأکید کنم که در هیرکانی هم سازمان منابع‌طبیعی داده‌ها و اطلاعات دقیقی ندارد که بخواهد از عملکرد خودش به‌شکل مستند و علمی‌ دفاع کند. بااین‌حال در زاگرس این وضعیت به‌خاطر رهاشدگی عرصه‌ها به‌دلیل عدم توان تولید چوب و فقدان طرح مدیریت شدیدتر است. درواقع، در این عرصه‌ها طرح مدیریت به‌شکلی که درآمدزایی داشته باشد و از آن برای حفاظت کمک گرفته شود، وجود ندارد. از طرف دیگر در زاگرس پیچیدگی‌های مدیریت چه در حوزهٔ اجرا و چه در پژوهش، به‌خاطر مسائل اجتماعی خیلی بیشتر و ورود به آن سخت‌تر است. از این جنبه هم باز زاگرس وضعیت نامناسب‌تری نسبت به هیرکانی‌ دارد. ولی اینکه فکر کنید در شمال با پایگاه داده و روندهای مشخص پژوهشی مواجه هستیم هم اشتباه است.

 با وجود این رهاشدگی که از آن صحبت می‌کنید، مجموعهٔ پروژه‌های بین‌المللی در زاگرس انجام شده است.

پروژه‌هایی که از آن صحبت می‌کنید، معمولاً طرح‌هایی در مقیاس کوچک هستند. آنها زمانی می‌توانند مفید باشند که بتوانیم آنها را در سطح گسترده اعمال کنیم. به این معنا که از این طرح‌ها، الگو، روش و استراتژی خاص را استخراج کنیم و بعد آن را در سطح گسترده انجام دهیم. پروژه‌هایی که در سطح یک روستا و یا هزار هکتار و یک منطقهٔ کوچک جواب داده است و پتانسیلی برای تعمیم در سایر مناطق نداشته باشد، به‌نظر من صرفاً به درد گزارش دادن می‌خورد و یا حالت موزه‌ای دارد. اینکه صرفاً در هزار هکتار زادآوری را مستقر کنیم و یا در یک روستا وابستگی معیشتی به جنگل را کاهش دهیم تنها در صورتی ارزشمند است که این الگو را در مناطق دیگر گسترش دهیم، وگرنه یک مورد خاص است که برای آن انرژی، وقت، نیروی انسانی و بودجهٔ زیادی صرف شده است و درنهایت به یک دستاورد کوچک در مقیاس محلی رسیده‌ایم.

 از عدم توجه سازمان منابع‌طبیعی به زاگرس صحبت کردید، آیا دانشگاه هم همین بی‌توجهی را ندارد؟

دانشگاه‌هایی که در زاگرس مستقر شده‌اند، نوپا هستند و تنها دو دهه سابقهٔ کار پژوهشی دارند. در این ۲۰ سال ما چندین دانشگاه در محدودهٔ زاگرس داریم که در آنها رشته‌های منابع طبیعی و جنگلداری وجود دارد، این فضا پتانسیل بزرگی است که باید از آن استفاده کرد. در حال حاضر مطالعاتی در این دانشگاه‌ها دربارهٔ زاگرس صورت می‌گیرد، ولی اینکه چقدر از این مطالعات و دستاوردهای پژوهش در بخش اجرا و برای تهیهٔ طرح‌های مدیریتی برای زاگرس استفاده شود، موضوع دیگری است. به‌نظر من باز ایراد از سازمان منابع‌طبیعی است که نه از نتایج تحقیقات استفاده کرده است و نه به‌شکل جدی خواستار آن بوده که با کمک دانشگاه و تحقیقات، معضلات زاگرس را با یک نگاه جامع حل کند. متأسفانه ما در زاگرس با تحقیقات جزیره‌ای مواجهیم. زمانی که از واژهٔ جزیره‌ای صحبت می‌کنیم، بدان معناست که در دانشگاه به‌صورت جزیره‌ای مطالعات صورت می‌گیرد، ولی اینکه از درون آنها یک راهکار و طرح مدیریتی برای زاگرس دربیاورد، در حوزهٔ وظایف دانشگاه نیست و سازمان منابع‌طبیعی باید بتواند این همکاری را شکل دهد و از این تحقیقات به‌شکل هدفمند استفاده کند.

در ساختار فعلی سازمان منابع‌طبیعی که جنگل‌های شمال و جنگل‌های خارج از شمال (زاگرس و سایر عرصه‌های جنگلی به‌جز هیرکانی) از هم جدا شده‌اند، اصولاً توجه ویژه به زاگرس امکانپذیر است؟

فارغ از بحث ساختار تشکیلاتی که برایش دفتر و معاونت و… داشته باشیم، بحث اصلی به نگاه سازمان منابع‌طبیعی برمی‌گردد. اینکه این سازمان بخواهد به‌شکل جدی و با هدف و برنامه وارد مدیریت زاگرس شود. والا در  ساختار اداری مشخص است که زاگرس هم‌تراز با هیرکانی مورد توجه نیست.

 همزمان که سازمان منابع‌طبیعی توجه کمتری به زاگرس دارد،‌ در افکار عمومی هم جایگاه زاگرس و هیرکانی برابر است؟

جامعهٔ ما چه در بخش عمومی ‌و چه در بخش رسانه توجه کمی ‌به زاگرس دارد. ازاین‌رو، لازم است بیشتر دربارهٔ این عرصه‌ها صحبت کنیم. زاگرس یک مسئلهٔ ملی است و محدود به آن جغرافیا نمی‌شود. زاگرس قادر است کل ایران را از نظر شرایط زیستی، اجتماعی و اقتصادی تحت‌تأثیر قرار دهد. من فکر می‌کنم کارشناسان و متخصصان باید بیشتر دربارهٔ زاگرس صحبت کنند، سازمان منابع‌طبیعی هم نباید زاگرس را به‌واسطهٔ درآمدزا نبودن قربانی کند؛ در مقابل باید به کمک سایر بخش‌ها نظیر رسانه، افکار عمومی، دانشگاه و مراکز تحقیقاتی راهکاری برای زاگرس اندیشیده شود و باعث نجات آن شویم. منبع: پیام ما

مطالب مرتبط

نئاندرتال‌ها و انسان‌ امروزی در رشته‌کوه زاگرس با یکدیگر آمیزش نژادی داشتند

چگونه بلوط را بخوریم ؟ فرق بلوط با شاه بلوط و ارزش غذایی آن

غارت بی‌سابقه منابع طبیعی برای تولید زغال در روستای چهار دِه دزپارت

نظرات