بهمن جادویه یا بهمن جازویه یا به عربی بهمن زاذویه، یا بهمن مردانشاه (آمده در برخی روایات) با نام کامل بهمن جازویه رامهرمزی، یک نجیبزاده از خاندان سورن و اهل رامهرمز بود که در دههٔ ۶۳۰ میلادی در اواخر دوران ساسانی و در طی حمله اعراب به ایران فرمانده سپاه ایران در منطقه سواد بود.
شهرت او بیشتر بخاطر فرماندهی در نبرد پل است. نبرد پل تنها جنگ در رشته جنگهای صدر اسلام مابین ایران و عربها بود که به پیروزی قاطع ایرانیان منجر شد.
سواد به بخش واقع میان دجله و فرات را در زمان خلفای عباسی گفته میشد. شهر واسط را حجاج بن یوسف در وسط سواد بنا نهاد.
سواد، نامی است گه در دوران اسلامی (قرنهای هفتم تا دوازدهم میلادی) برای جنوب عراق به کار برده میشد. این کلمه به معنی «زمینِ سیاه» است و دلیل آن مقایسه جلگه آبرفتی میانرودان با صحرای عربستان است. در دوران بنی امیه و بنی عباس، این کلمه بار سیاسی – اداری داشت که به کل سرزمین امروزی کشور عراق (به جز صحرای غربی عراق و الجزیره در شمال آن) گفته میشد.
پیروزی بهمن جادویه در جنگ پل
نبرد پل یا نبرد جسر (معرکه الجسر) نبردی میان شاهنشاهی ساسانی و اعراب مسلمان بود که در کرانه رود فرات و در سال ۶۳۴ میلادی روی داد و با پیروزی ایرانیان پایان یافت.
خالد بن ولید بین سالهای ۶۳۲ تا ۶۳۳ میلادی در طی جنگهایی توانست حیره را تصرف کند. پس از تصرف حیره ابوبکر او را به شام روانه کرد و مثنی بن حارث شیبانی در عراق جایگزین او شد. با عزیمت خالد بیشتر شهرها و آبادیهایی که بتاراج عرب رفته بودند یا تن به پرداخت جزیه و خراج داده بودند، باز از فرمان اعراب سر فرو پیچیدند.
رستم فرخزاد که در این زمان کسب قدرت کرده بود، دهقانان سواد را به دفع اعراب واداشت و به هر آبادی کسی را فرستاد تا مردم را بر عرب بشوراند.
در سال ۶۳۴ میلادی بهمن جاذویه توسط رستم فرخزاد از تیسفون بههمراه سپاه و فیلهای جنگی به سواد اعزام شد؛ از آن سوی ابوعبیدبن مسعود ثقفی نیز در کرانهٔ غربی فرات در جایی به نام مروحه لشکرگاه زد. در آن محل بر روی فرات پلی واقع بود ابوعبید با لشکر خویش از آن پل گذشت و در طی جنگی سخت ابوعبید با حدود چهار هزار نفر از لشکریانش در این جنگ که جنگ پل نامیده میشود، کشته شدند و گروه باقیمانده فرار کردند.
همچنین مثنی بن حارث شیبانی در این جنگ زخمی شد و چندی بعد در اثر همین زخم فوت کرد. بهمن جادویه میخواست تا فراریان را دنبال کند لیکن خبر رسید که در تیسفون باز اختلاف پدید آمدهاست از این رو بهمن راه تیسفون را در پیش گرفت.
برخی از مورخان نام او را مردانشاه و لقبش را ذوالحاجب آورده، و گفتهاند: چون ابروان انبوهش را میبست تا بر چشمانش فرو نیفتند، به ذوالحاجب ملقب شد. اما این دلیل چندان قانعکننده نیست، زیرا ظاهراً در همان دوره کسان دیگری هم به ذوالحاجب و ذوالحاجبین نام بُردار بودهاند. نولدکه نوشتهاست که احتمالاً علت اینکه به چندین نفر لقب ذوالحاجب تعلق گرفته شاید به سبب مقام و عنوانی بودهاست که در دستگاه ساسانیان داشتهاند. نیز در اینکه مردانشاه و ذوالحاجب نام و لقب بهمن بودهاست، با تکیه بر روایات مورخان مسلمان میتوان تردید کرد، زیرا نه تنها طبری هیچگاه او را مردانشاه نخواندهاست، بلکه در برخی از گزارشها مردانشاه و ذوالحاجب به مثابهٔ دوتن اما معاصر و همراه هم، مطرح شدهاند.
در بعضی از روایتها نیز مردانشاه را ذوالحاجب یا ذوالحاجبین، ولی او را غیر از بهمن جاویه دانستهاند. همچنین طبری در روایتی مربوط به جنگ نهاوند آوردهاست که چون ذوالحاجب کشته شد، بهمن جادویه جای او را گرفت. باید توجه داشت که در گزارشهای مربوط به فرماندهان و سپاهیانی که لقب ذولحجاب داشتهاند، غلط دیده میشود.
در محرم سال سیزدهم هجری خالد بن ولید از عراق به شام رفت. کار عمدهای که خالد در عراق انجام داد فتح حیره بود. گفته میشود که قبل از رفتن به شام خالد در نبرد فراض سپاه روم و سپاه ایران را که با یکدیگر متحد شده بودند، شکست داده است. در روایات قدیمی از این جنگ فراض و بعضی دیگر از جنگهای خالد ذکری نیست. ابن اسحاق، نبرد عینالتمر را در وقت مسافرت خالد به شام ذکر کرده و به موجب روایات بلاذری و مداینی جنگهای حصید و مصیخ هم در همین دورهٔ مسافرت خالد به جانب شام روی داده است.
پس از رفتن خالد مثنی بن حارث شیبانی در عراق به امارت لشکریان اسلام ماند. با عزیمت خالد بیشتر شهرها و آبادیهایی که به تاراج رفته بودند یا تن به پرداخت جزیه و خراج داده بودند باز از فرمان مردم عرب سر فرو پیچیدند. مثنی که نیمی از سپاه اسلام را از دست داده بود همه جا مواجه با مقاومت و مخالفت شد و همه جا مردم زندگی گذشته را از سر گرفتند. تهدید حدود ایران از طرف مسلمین باعث شد که دربار ایران رستم فرخزاد حاکم خراسان را خواسته اختیارات تام به او برای جنگ با اعراب داد و او لشکری آراست و در تحت سرکردگی «بهمن جادویه» (یا بهمن دراز ابرو)، به حدود فرستاد.
رستم فرخزاد که در این زمان کسب قدرت کرده بود دهقانان سواد را به دفع اعراب واداشت و به هر آبادی کسی را فرستاد تا مردم را بر عرب بشوراند و همه را آمادهٔ جنگ بدارد. همه جا لشکر گسیل کرد و در هر جا که لشکر بود آن را تقویت کرد. مثنی بن حارث شیبانی چون این احوال سخت را بدید بتن خویش آهنگ مدینه کرد.
در مدینه ابوبکر بیمار بود و در بستر مرگ سفارش کرد که مسلمانان عراق را ضایع نگذارند. بعد از وفات ابوبکر خلیفهٔ تازه عمر بن الخطاب مردم مدینه را وعدهٔ پیروزی و غنیمت داد و به آهنگ عراق برانگیخت. مردم در قبول این دعوت، دعوت به جنگ با ایران، در تردید بودند و از قدرت و تعداد ایرانیان وحشت داشتند.
گویند مثنی بن حارث شیبانی برای مردم سخن گفت. ضعف و فتور خسروان را بیان کرد و جنگ با ایران را آسان فرا نمود. خلیفه دوم بدین کار دل داد. خلیفه عمر، ابوعبید مسعود ثقفی را که زودتر از دیگران داوطلب شده بود به امارات این لشکر برگزید.
شرح نبرد پل بین ایرانیان و اعراب
چون ابوعبید مسعود ثقفی به عراق رسید در حدود حیره فرود آمد و به امر او که سرکردهٔ لشکر اسلامی بود، مسلمین پلی از قایقها ساخته برای جنگ با ایرانیان از فرات گذشتند. فیلهای جنگیای که در قشون ایران بودند، باعث وحشت اسبهای اعراب شدند، بطوریکه آنها اطاعت سواران خود نکردند، با این حال اعراب مجبور شدند، پیاده جنگ کنند و ابوعبید حمله به فیل سفیدی برده او را زخمی کرد و فیل او را در زیر پای خود گرفت و او را له کرد.
پس از آن بهرهمندی با ایرانیان شد و سرکردگان لشکر عرب کشته شدند. در این حال عربی فریاد زد «باید تماماً کشته شویم یا فتح کنیم» و اتصال قایقی را با قایقهای دیگر قطع کرد چون این اقدام بیرویه و خطرناک بود، مثنی بن حارث شیبانی همراه با قسمتی از سپاه عرب به صفوف ایرانیان زدند و قسمتی دیگر به تعمیر پل و حفظ آن شتافتند، تا مسلمین با عجله عقبنشینی نمایند. جنگ «پل» در ۲۲ شعبان ۱۳هجری قمری (۲۰ اکتبر ۶۳۴ میلادی) رخ داد.
در این جنگ تلفات اعراب بیش از هفت هزار نفر بود. این یگانه جنگی بود که با پیروزی ایرانیان تمام شد و موسوم به «جنگ پل» است، به مناسبت پلی که در روی فرات از قایقها ساخته بودند.
بهمن جادویه در بادی امر میخواست لشکر عرب را تعقیب کند ولی در این میان خبر رسید که در تیسفون اغتشاشی شده، این بود که باعجله به آنجا شتافت. چندی بعد مثنی بن حارث شیبانی نیز در اثر زخمی که در جنگ پل برداشته بود، کشته شد.
تیسفون یا تیسپون شهری باستانی، واقع در کرانهٔ شرقی رود دجله، در حدود ۳۵ کیلومتری جنوب شرقی بغداد در کشور عراق امروزی بود. این شهر برای بیش از ششصد سال پایتخت سلطنتی ایران باستان در دوران اشکانی و ساسانی بود تا اینکه در سال ۶۳۷ در نبرد مدائن به دست اعراب مسلمان افتاد.
تیسفون در دوران اشکانی بهعنوان پایتخت غربی ایران در منطقهٔ میانرودان ساخته شد و در دوران ساسانیان ارزش خود را بهعنوان مرکز نیروی سیاسی و اقتصادی نگه داشت. پس از حمله اعراب به ایران، شهر تیسفون به تاراج رفت و رفتهرفته متروکه گشت. در اصل شهر تیسفون دارای هفت شهر در خود بود به همین دلیل ساکنان آرامی (آشوری) و عرب در عراق، شام و شبه جزیره عربستان به آن مدائن (به معنی شهرها)میگفتند. این شهرها عبارت بودند از: تیسفون، اسپانبر، وه اندیو خسرو، سلوکیه یا ویه اردشیر، درزنیدان، ساباط یا والاشآباد و ماحوزا. در بعضی از منابع، نام چند شهر دیگر از جمله نونی آباد، کردآباد (کردافاذ) و هنبوشاپور (هنبوشافور) نیز آمدهاست.
تصاویری از بازسازی طاق کسری ایوان مدائن
تیسفون بیش از ششصد سال و از دوران فرمانروایی ارد دوم پایتخت ایران بود و از گودرز دوم (حکومت: ۴۱–۵۱ میلادی) تا اردوان پنجم (حک: ۲۵۹–۲۲۶ میلادی) در دورهٔ اشکانی، و از اردشیر یکم (حک: ۲۲۶–۲۴۱ میلادی) تا یزدگرد سوم (حک: ۱۱–۳۱/ ۶۳۲–۶۵۱) در دورهٔ ساسانی در تیسفون شهریاری کردند.
در طول جنگهای اشکانیها و رومیها، تیسفون سه بار توسط رومیها اشغال شد و پس از دوران اشکانی نیز دو بار در دوران ساسانی اشغال شد. تیسفون همچنین محل نبرد تیسفون در سال ۳۶۳ میلادی بود. پس از حملهٔ مسلمانان، این شهر رو به زوال رفت و در پایان قرن هشتم میلادی از سکنه خالی شد، سپس پایتخت خلافت عباسی در بغداد جای تیسفون را بهعنوان مرکز سیاسی و اقتصادی گرفت.
پس از اسلام سلمان فارسی در روزگار فرمانروایی عمر بن خطاب شهریار تیسفون شد.
کاخ باشکوه ساسانی را که آثار آن هنوز در جانب خاوری دجله نمایان است اعراب، ایوان کسری نام دادند. این ایوان چنانکه یعقوبی گوید در شهر اسپانبر واقع بود. ساختمان مهم دیگری نیز بود که کاخ سفید نامیده میشد و در یک مایلی شمال شهر کهنه دیده میشد ولی این ساختمان از آغاز سده ۴ ه. ق چنان رو به ویرانی رفت که اثری از آن نماند و از این روی است که تاریخنویسان پس از آن، کاخ سفید و ایوان کسری، هر دو را با نام طاق کسری دانستهاند و آن، یگانه جاماندهایست که تا امروز از بناها و کاخهای پادشاهان ساسانی در آن جایگاه پایدار ماندهاست. تیسفون در زمان ساسانی به اوج شکوفائی خود شد.
فیلم بازسازی شده شهر تیسفون پایتخت ایران در زمان ساسانیان
در اواسط دههٔ ۶۳۰ میلادی، اعراب مسلمان که به قلمرو شاهنشاهی ساسانی حمله کرده بودند، طی نبردی بزرگ که با نام نبرد قادسیه شناخته میشود، ساسانیان را شکست دادند. سپس اعراب به تیسفون حمله کردند و در اوایل سال ۶۳۷ آن را اشغال کردند. پس از اشغال شهر توسط عربهای مسلمان، سلمان فارسی، به فرمانداری این شهر به دست عمر بن خطاب برگزیده شد. از آنجا که تیسفون پایتخت بزرگترین فرمانروایی آن دوران بود، دارایی فراوانی در آن گرد آمده بود، به همین روی فرستادن غنائم، چند ماه به درازا انجامید. در آینده یعنی در دوران خلافت عباسی شهر ویران و از تکههای کاخها و ساختمانهای شهر در ساخت شهر نوینی در همان نزدیکی به نام بغداد بهره گرفته شد.
هنگامیکه عربها بر تیسفون دست پیدا کردند، پس از اینکه پردهٔ گوهرنشان و فرش زربفت آن را با نام غنیمت تکهتکه کرده میان سربازان بخش کردند به ساخت مایههای آن نیز چشم دوختند. نخستین خلفای عباسی پس از اینکه تکههای بزرگ سنگ مرمری را که نمای بیرونی ساختمان را میپوشاند برای برپا کردن کاخهای نوینشان از آنجا به جایهای دیگری بردند، دستور دادند که از آجرهای آن نیز به کار گرفته شود ولی پس از چندی پی بردند که این کار خود دارای هزینه فراوانی است و از آن چشمپوشی کردند.
پس از سقوط ساسانیان، اندکاندک این شهر نیز از اهمیت افتاد و با رونق یافتن بصره و کوفه از آن عظمت و حشمت دیرینهاش، جز شهری کوچک و بیاهمیت چیزی نماند. پس از حمله عباسیان به شهر مدائن و ویران نمودن آن در سال ۷۵۳ میلادی، شهر دچار آسیب شدیدی شد. پس از برپایی خلافت عباسی، شهر بغداد به عنوان مرکز خلافت انتخاب شد و طی این دوران به یکی از بزرگترین و مهمترین شهرهای دنیا تبدیل شد، بطوریکه به عنوان مرکز فرهنگی، بازرگانی و سیاسی جهان اسلام شناخته میشد. در سال ۷۵۴م، خلیفه عباسی المنصور برای مدت کوتاهی دربار خود را در رومیه (که جزو مدائن بود) مستقر کرد. او همچنین سردار خود ابومسلم را در همان مکان به قتل رساند.
در سال ۷۵۵م کاخ سفید مدائن به دستور المنصور ویران شد که میخواست شهری جدید ایجاد کند که بعداً در سال ۷۶۲م تکمیل شد و به بغداد معروف شد و به شهر جدید تبدیل شد. پس از تأسیس بغداد، انحطاط مدائن سریعتر شد و بسیاری از اهالی در بغداد سکنی گزیدند
با انتقال مرکز قدرت به شهر بغداد، مدائن به تدریج اهمیت پیشین خود را از دست داد و به طور تدریجی جمعیت شهر کاهش یافت.
باهر
تاریخ : ۲۵ - آبان - ۱۴۰۳
خود عمر به اعراب بدوی و بیابانی وعده پیروزی و غنیمت داد و انها را تشویق به حمله به ایران می کند یعنی اینها بخاطر صدور اسلام به ایران حمله نکردند فقط دنبال غنایم جنگی بودند چون خودشان هم از اسلام چیزی بلد نبودند.بعدا ایرانیان برای آنها مذاهب شیعه و مالکی و حنبلی و حنفی و شافعی و کتابهای مرجع و دستور زبان و صرف و نحو تهیه کردند و هر چه دانشمندان ایرانی از معماری و علوم و فلسفه و ..بوحوداوردند!!!!
این تمدن ایرانی بود که مسایل مدنی و شهری و اداری اموخت