خانواده

کوه‌نوردی زنانه، آغاز یک طوفان خانمان‌سوز برای مرد ۴۸ ساله شیرازی

در کوچه پس‌کوچه‌های شیراز، جایی که صدای آرام باد میان برگ درختان می‌پیچد، زندگی مسعود، مردی ۴۸ ساله، دستخوش طوفانی خانمان‌سوز شده است. با صدایی لرزان و نگران، گویی بار سنگینی بر دوش دارد، داستان زندگی‌اش را این‌گونه برای خبرنگار “اول فارس” روایت می‌کند: «زندگی من و مینا، بعد از هجده سال، تبدیل به یک سکوت عمیق شده بود. سکوتی که هر روز بیشتر از قبل، ما را از هم دور می‌کرد.»

مسعود و مینا، بعد از هجده سال زندگی مشترک و داشتن یک فرزند، حالا تبدیل به دو غریبه در یک خانه شده‌اند. این سردی، از زمانی آغاز شد که مینا با گروهی از بانوان شیراز آشنا شد. آن‌ها هر هفته بدون حضور همسرانشان، برای کوه‌نوردی به کوه دراک می‌رفتند و این موضوع، آغازگر جرقه اختلافات شد. مسعود با این کار مخالف بود، اما مینا این مخالفت را نشانه بی‌اعتمادی مسعود به خود می‌دانست و معتقد بود وقتی هیچ مردی در گروه نیست، نباید مانعی برای فعالیت او باشد. هفته‌ها بگومگو بر سر همین موضوع، فاصله‌ای عمیق میان آن‌ها انداخت.

فرار از سردی خانه، پناه بردن به دنیای مجازی

مینا برای فرار از این وضعیت، بیشتر وقت خود را با دوستانش می‌گذراند. در مقابل، مسعود در دنیای واقعی، خود را تنها و بی‌همدم می‌دید. خانه‌اش دیگر امن‌ترین جای دنیا نبود و همین حس تنهایی و طردشدگی، او را به سمت دنیای مجازی کشاند. در این فضا، او با یک زن آرایشگر آشنا شد. دوستی‌شان ابتدا با درد و دل‌های ساده و تبادل احساسات شروع شد، اما به مرور مرزها کمرنگ‌تر شد و ارتباطی که قرار بود فقط یک همدم موقت برای درد و دل باشد، به یک رابطه عاطفی پنهانی تبدیل شد.

رابطه‌ای که از کنترل خارج شد

مسعود، بدون اطلاع همسرش، تصمیم گرفت با آن زن رابطه پنهانی برقرار کند. این تصمیم، نقطه اوج بی‌اعتمادی و خیانت در این داستان بود. او فکر می‌کرد می‌تواند این راز را برای همیشه از مینا پنهان نگه دارد و زندگی‌اش را به دو بخش تقسیم کند؛ یک بخش در کنار خانواده و یک بخش در دنیای پنهان و جدیدش. پس از دو سال، برای آنکه رفت‌وآمدهای مسعود به ساختمان محل زندگی آن زن، اعتراض مدیر و همسایه‌ها را در پی نداشته باشد، او را به عقد موقت خود درآورد.

اما اکنون، بعد از چهار سال، این رابطه پنهانی به یک بحران جدی تبدیل شده است. زن صیغه‌ای حاضر به ترک این رابطه نیست و مشکلات مسعود را دوچندان کرده است. حقیقت همیشه راه خود را پیدا می‌کند و سرانجام مینا از ماجرا باخبر شد. نگاه‌های او حالا پر از غم، خشم و ناامیدی است. خانه‌ای که روزی قرار بود پناهگاه امن این خانواده باشد، حالا به میدان جنگی تبدیل شده که هر لحظه ممکن است فرو بریزد. سرنوشت این زندگی مشترک چه خواهد شد؟ آیا این روایت تلخ به پایان می‌رسد یا مسعود و مینا راهی برای ترمیم این زخم پیدا خواهند کرد؟

پاسخ مینا به ادعاهای شوهر شیرازی: همه چیز را در رابطه خیانت بارش باخت

نظر بدهید

نوشته های مشابه

‫۹ دیدگاه ها

  1. زن دوم داشتن که گناه نیست،اتفاقا ثواب واجر دنیوی هم داره،متاسفانه بانوان دیگه خیلی خودخواه شدن وحاضرنیستن کسی سرسفره شون بشینه حالا این سفره غذا میخاد باشه یا شوهر،والا پدربزرگ من دوتا زن داشت هنوز من موندم چجوری اینا باهم مهربون بودن وبرای هم نون درست میکردن،الان بانوان والا ناخن دومتر که نمیشه باهاش هیچ کاری کرد دماغ عمل،شکم عمل،سینه عمل،انواع بوداکس ورژ ازپول شوهربدبخت بعدشم احساس میکنن حقشون ضایع شده،رفتم یه کافه دیدم چندتا بانوی مجرد باهم میخوندن:چه خوبه بی مردی وت نگن چه کردی!!!

  2. مسعود با اون زن ازدواج دایم میکند وهمسرش هم میره با کسی دیگه ازدواج میکنه…دیگر باهم صاف وصادق نخواهند شد…والسلام

  3. نگه داشتن همسر مثل نگه داشتن ماهی در دستت می‌باشد . اگر ماهی را دو دستی نگیری ماهی لیز میخوره و فرا می کند و میرود در دریاها و اقیانوس ها . به جای این شیک بازی ها و رمانتیک بازی ها به فکر زندگی و همسر تون باشید . مطمئن باشید غیر از این فکر کنید ضرر خواهید کرد

  4. مگه مینا هر روز میخواسته بره کوهنورودی که مسعود اجازه چنین خیانتی رو به خودش داده،ذات که خراب باشه دنبال هر توجیهی برای گندکاریاش میگرده

  5. درود
    بهتر بود مسعود با مینا باهم به کوهنوردی می رفتند گروه هایی هست که مختلط هستند اینجوری هم ورزش،می‌کردند و هم درکنار هم بودند و از سر بیکاری این اتفاق برای مسعود پیش،نمی آمد

  6. مقصر مینابود هم بچه نیاورده بیکاریوده رفیق باز شده مرده هم ازسر بی زنی وبی کسی اینکارو کرده باید هردوتا زن رونگه داره واگر زن اول نموند بدون مهریه بره

  7. خدایی مادران قدیمی اینگونه بودند ؟؟؟ هر کدامشان حداقل چهار پنج فرزند می آوردند و از صبح تا شب برای تربیت آنان زحمت می کشیدند بدون آنکه خواسته ای بی جا داشته باشند هرچند که حق شان و اجرشان جبران نشدنی است . برای خانواده و همسرشان کم نمی گذاشتند و مرد هم جانش را می‌گذاشت . حالا خیلی از آنها با داشتن یک یا نهایتا دو فرزند از صبح تا شب در آرایشگاه‌ها و دورهمی های زنانه و گشت و گذار و دور دور در خیابانها میگذرانند و از تربیت فرزند غافل و شوهر هم رها شده برای خودش . یقین داشته باشید سرانجام اکثر آنان به همین جا ختم می شود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا