در واکنش به خبر اخیر سرپرست وزارت جهاد کشاورزی مبنی بر اینکه “الگوی کشت آماده شده است و خانواده کشاورزان آماده ی اجرای آن باشند” قطعا چندین پرسش کلیدی در ذهن کارشناسان و متخصصان علوم کشاورزی مطرح خواهد شد. در صورت دریافت پاسخ های قانع کننده می توان به تحقق عملی و اثرات مثبت احتمالی چنین الگویی حداقل به لحاظ مشارکت پذیری در تحقق آن امید بست و در صورت عدم پاسخ متناسب به پرسش ها می توان به قطعیت پیش بینی کرد که سرنوشت چنین الگویی همچون برنامه های توسعه کشور در بخش کشاورزی درصد-تحقق کمتر از ۱۰ تا ۲۰ درصد خواهد داشت یا تنها به اتلاف منابع پایه کشور و نا امیدی بهره برداران خواهد انجامید.
نوع مدیریت سازمانی تجربه شده در دوره های اخیر مدیریت وزارت کشاورزی و جهاد کشاورزی، مسیری یک طرفه را طی کرده است که براساس آن یک فرد یا تعدادی افراد در ستاد وزارتخانه، هدایت گروهی یکطرفه از بالا به پایین را برعهده داشته اند. این در حالی است که با تکامل هرچه بیشتر کشاورزی مشارکتی در دنیا، مدیریت ستادی سایر کشورهای موفق به بلوغ رسیده و کشورهای برتر در این امر به سیاست گذاری و اجرای مشارکتی روی آورده اند. اولین پرسش های کلیدی این است:
-آیا مفاهیم اصلی مدیریت مشارکتی در تهیه الگوی کشت بکار بسته شده است؟
-آیا کشاورزان، تشکل ها، تعاونی ها و اتحادیه های آنها در هر یک از مناطق اصلی تولید در تهیه ی الگوی کشت مشارکت داده شده اند؟
– آیا ایدهها و بازخوردهای متخصصان اقتصاد کشاورزی، تسهیل گران و مروجان روستایی و نظرات نهادهای فرابخشی مانند سازمان برنامه و بودجه، سازمان حفاظت محیط زیست، وزارت اقتصاد، وزارت نیرو، وزارت صنعت و دانشگاه ها را در تعیین الگوی کشت دریافت و مورد پذیرش قرار داده اید؟
مدیریت مشارکتی از نظر تقویت تصمیمگیری گروهی در سراسر بخش، مفهومی متفاوت از مدیریت سنتی است. رویکرد مذکور بر اساس کارگروهی، شفافیت، بازخوردگیری و انعطاف بنیان گذارده شده است. کارشناسان کشاورزی در مراکز استانی و در مراکز خدمات دهستان ها در چهار دهه ی اخیر همواره گلایه می کنند که مدیران سنتگرا در ستاد وزارتخانه معتقد هستند منشا قدرت آنها از موقعیت فرد در وزارتخانه نشات میگیرد در حالی که اگر مدیران، اعتقاد به سیاست گذاری و برنامه ریزی مشارکتی داشتند می دانستند که قدرت، زمانی ارزشمند است که برگرفته از همکاری تیمی باشد.
در سال های فعالیت وزارت کشاورزی، تجربه ی کارشناسان کشاورزان این بوده است که مدیریت سنتی در پی کسب مالکیت کامل طرحها و حفط محرمانگی اطلاعات بخش بوده است، درحالیکه مدیریت مشارکتی بایست اطلاعات و دانش را در سراسر استان های کشور به اشتراک میگذاشت. این راهبرد بایست به مدیران استانی، کارشناسان و تک تک بهره برداران بخش، اجازه می داد تا در فرآیند بهبود فضای کسبوکار خود مشارکت فعالانه داشته باشند. مدیران سنتگرا معتقد به حفظ ساختار و سلسله مراتب سازمانی هستند.
جذب و حفظ نیروی کار جوان و همچنین مشارکت زنان یکی از شرایط موفقیت هر طرح از جمله الگوی کشت در کشاورزی است زیرا جوانان و زنان بخش موثر و پیشران از جمعیت نیروی کار فعال را به خود اختصاص داده است.
– آیا الگوی کشت طراحی شده، از توان پاسخگویی به نیازهای جوانان و نسل امروزی دختران و زنان برخوردار است؟
– آیا چنین الگویی شانس بیشتری به حضور جوانان در مدیریت تولید و در حرفه های کشاورزی در مازندران، کرمان، خوزستان، ایلام و … می دهد؟
و در نهایت اینکه اگر هیچ یک از کشاورزان کشور را در تهیه ی الگوی کشت به رسمیت نشناخته اید، چگونه اسباب برانگیختن انگیزه ی اجرا، احساس خوشایند و امید سودآوری و موفقیت را در آنان ایجاد خواهید کرد؟
اگر چنین نباشد بایست قبل از طرح و اجرای چنین الگویی ابزارهایی برای مشارکت دینفعان طراحی کنید و در غیر اینصورت نتایج و مسوولیت اجرای آنرا بپذیرید.
نظرات