با یک چشم به هم زدن شب یلدای سال ۹۹ هم رسید شبی که جایگاه و ارزش آن از دیرباز تا به امروز بر هیچ کس پوشیده نیست شب چله یا همان کهن ترین و بلندترین شب سال با شب نشینی مردم ایران کنار خانواده های خود برگزار می شود.
نزدیک به چند هزار سال است که آخرین شب پاییز یعنی شب یلدا که تاریک ترین و درازترین شب سال است توسط ایرانیان جشن گرفته می شود و آیین ها و رسومات مختلفی در این شب به یاد ماندنی در کنار هم سپری می کنند ، شب زیبایی که در شهرهای مختلف ایران آداب و رسومی دارد.
علت نامگذاری شب یلدا
جشنی که مردم ایران در این شب برگزار می کنند بسیار خاطره انگیز و خاص رقم می خورد چراکه آیین ها و سنتهای جذابی را در آن اجرا می کنند. اما نکته قابل توجهی که در این میان وجود دارد این است که همه مردم قبل از هر چیزی با ارسال یک پیامک یا متن زیبا این مناسبت فرخنده و قدیمی را به همدیگر تبریک می گویند انتخاب و ارسال این متن ها به سلایق افراد برمی گردد بنابراین ما در این سایت کاربر پسند اقدام به گردآوری متن های ادبی متنوع از هر نوع سلیقه ای کرده ایم تا با استفاده از آنها بلندترین شب سال را به عزیزان خود تبریک بگویید پس با ما همراه باشید تا این نوشته های زیبا را بخوانید.
یلدا، مجالی است برای تکرار هر آنچه روزگاری، سرمشق خوبی هایمان بوده اند و امروز بر روی طاقچه عادت هایمان غبار می گیرند و فراموش می شوند. مجالی است برای دیدن عزیزانی که تصویر و صدایشان در پس مشغله های زندگی رنگ باخته اند. مجالی است برای نشستن لبخند بر لبان کودکان، در آغوش پر مهر بزرگ ترها. یلدا مجالی است؛ مجالی برای من، مجالی برای تو، تا همگی، لحظه های شیرین با هم بودن را تجربه کنیم.
****
یلدا فرصتی است برای دیدارها، وقتی کشاکش روزگار تو را از دیدار آنان که به چشمان تو نیازمندند، بازمی دارد. آتش گرم و کرسی خانه مادربزرگ ما را به گرد خویش آورده و گرمایش را با ما تقسیم می کند تا در زمستان سر در راه، به یاد چون امشبی همیشه گرم گرم بمانیم، در میان تقویم ورق خورده پدر بزرگ، سیاووش را می بینیم که از آزمون آتش سربلند بیرون می آید و پدربزرگ چه باشکوه داستان او را می گوید.
****
وقتی باید بدون تو سر کرد چه سود یک دقیقه بیشتر؟!
تنها دقیقه ای شبی را به بلندترین شب سال مبدل می سازد یا به تعبیری دیگر دقیقه ای به شبی منزلت یلدا شدن بخشید
اینست معمای هستی
اینست راز برتر شدن تنها به قدر دقیقه ای قدی قدمی و یاقدرو منزلتی حتی پنهانی.
شب یلدا شبیست که به قدر دقیقه ای بیشتر بودنش منزلت خاص بودن به خود گرفت و میتوان با کنار هم بودن شاد بودن احساس نهفته شب را لمس کرد و دقیقه ها را بوسید اما دل گرفت…
میان سطرهای شادی باید پرانتزی باز کرد و نوشت افسوس که در این شب تو دل خیلیا غم بیدارتر از هر شب دیگریست و این دلها یک دقیقه بیشتر باید باغم سرکنن
پازل زندگی خیلیا جاهای خالی زیادی داره…
مثل نبود عزیزان مثل نبود خیلی از بودن ها…که جای خالیش شده جا واسه حسرتها و عقده ها و غم ها و گله ها و خورده های دل شکسته بچه ها.
مختصر بگم تو اوج شادی یاد غم دیگران باشیم و برای شادی دلشون از ته قلب خدارو صدا کنیم تا دلشون شاد بشه حتی اندازه همون یک دقیقه که به شبی اینگونه منزلت داد.
شب یلداتون مبارک.
****
آری امشب شب یلدا است…..
شب فال…..
شب عشق…..
شب هندوانه…..
وشب آزادی وشب رهایی
چیزی به یادم نمی آید
جز اینکه
امشب شب تنهایی من است
یلدایت مبارک
****
یلدا بهانه ای است، بهانه ای، تا ما از فرمان کانال های پر پیچ و خم سیم های ارتباطات بگذریم و لحظه های قشنگ با هم بودن را به هیجان سریال های زندگی شیشه ای ، بدل نکنیم.
****
یلدا، بهانه ای است تا پندها و تجربه های ارزشمند پدربزرگ ها و مادربزرگ هایی را که در پس وقت نداشتن ها و بی حوصلگی های کوچک ترها مدفون مانده اند، زنده کنیم.
****
امشب چه طولانی، ولی عاشقانه و پرنور است. شب روشن پر امیدی است که باید در ازدحام نگاه های مهربان بنشینیم و لبخند را به خوبی بدانیم. بنشینیم نفس هامان را با هم یک دل کنیم و خاطرات سرشار را از میان سینه هامان بیرون بریزیم تا خانه ها روشن شود. شمع ها را امشب کنار شب نشینی سرور، با شعله نوازش دل برافروزیم. سفره ها را از مائده دعای خیر پر کنیم و در جیب های یکدیگر نقل و نبات مهر بریزیم. سر بلند کنیم به سمت ستاره ها. بوسه برای آسمان برکت خیز زندگی بفرستیم و آواز زمستانه ای برای آغاز فصل تازه بخوانیم؛ آوازی به رنگ و رونق حیات راستین. لبخند بزنیم. شب همچنان ادامه دارد.
خورشیدِ فردا کمی در تأخیر است؛ که امشب را در طولانی ترین لحظات باهم بودن پر از رمز و راز عاشقانه حیات کنیم؛ پر از نیایش خویشاوندی و همدلی. یاد کنیم از پرواز های گذشته، از سفرهای تعالی، معجزات مکرر عمر. یاد کنیم از روزگار همیشه در شتاب، زندگانی پر رمز و راز. یکدیگر را فراخوانیم به سمت یک رنگی، به سمت عشق؛ که عمر نمی ایستد؛ که لحظه، گریزان است و با هم بودن غنیمتی است فرار.
****
شب یلداست؛ شبی که در آن انار محبت دانه می شود و سرخی عشق و عاطفه، نثار کاسه های لبریز از شوق ما؛ شبی که طراوت هندوانه های تازه تابستان به سرمای دستان زمستان هدیه می شود و داغی نگاه های زیبای بزرگ ترها در چشمان کودکان اوج می گیرد و بالا می رود. در ازدحام بشقاب های کوچک بلور، شیرینی صمیمیت ها و یکدلی ها، تقسیم می شود و کام های همه را شیرین می کند.
****
امشب آخرین دقیقه آذرماه را ورق می زنیم و شمع های روشن زرد پاییز را فوت می کنیم. شب آغاز زمستان است، چراغ خانه ها هنوز بیدارند و خانه نشینان گرد آتش گرم دوستی، نشسته اند و خاطرات دیروز را پلک می زنند. آن طرف هندوانه ای که ضربات چاقو خون سرخش را جاری کرده و این طرف مادر بزرگ که تسبیح فیروزه ای رنگش را بارها مرور می کند. همه گرد هم آمده اند تا از روزهای خوب خدا سخن بگویند و به بهانه یلدا این طولانی ترین شب سال، فارغ از پیچ و خم های زندگی همدیگر را به شنیدن خاطرات خوب خویش میهمان کنند.
****
به گمانم تو اگر بودی و این فاصله ها کمتر بود،
آسمان آبی تر!
حالِ من بهتر بود،
روزگار است دگر!
نه به صبحش امید!
نه دلِ شب زده ام آرام است
آنچه هست، تلخی و دلواپسی و
اندکی از ذوق نوشتن که درونم مانده… روزگارم یلداست!
یلدا مبارک
****
یاد آن شب ها و یلدا ها بخیر برف بازی و سرما ها بخیر کرسی و مادربزرگ و قصه ها آن تخیل ها و رویا ها بخیر دست های بی حس و سرمازده کرسی و مطبوع و گرما ها بخیر آن تنقل ها، لواشک ها ترش نان شیرین و کدو حلوا بخیر مردم دریا دل آن روزگار پاک بازی و سودا ها بخیر جایشان خالیست اکنون پیش ما یاد آن بگذشتگان ما بخیر …
****
از یلدا بپرس راز شب زنده داری عاشقان را. از یلدا بپرس که چگونه ستارگان بلندبخت، از آغاز زمین بی وقفه در شب ها سوسو زده و چراغ راه زندگی بوده اند. بپرس که امید به دیدار صبح و ظفر چه اصالتی دارد؛ پیروزی نور بر تاریکی را چه حکمتی است؛ چیرگی امید بر نومیدی و ظلمت چه حقیقتی است؟ یلدا می داند که انهدام سلطه تاریکی چگونه است. شاهد همیشگی زمستان است یلدا؛ که مژده دوباره رسیدن بهار را در طویل ترین و چراغانی ترین شب زمین ندا می دهد.
****
یلدای طولانی سال، بهترین مجال برای نیم نگاهی کوتاه به لحظه هاست؛ لحظه هایی که در سرعت عبور، خلاصه می شوند و می گذرند و این گذشتن، بهترین پیام برای زیبا زیستن ماست؛ زیرا شیرینی در کنار هم بودن لبخندهای امروز، هزار بار بهتر از اشک حسرت ریختن بر مزار جدایی های فرداست.
****
از یلدا بپرس راز شب زنده داری عاشقان را. از یلدا بپرس که چگونه ستارگان بلندبخت، از آغاز زمین بی وقفه در شب ها سوسو زده و چراغ راه زندگی بوده اند. بپرس که امید به دیدار صبح و ظفر چه اصالتی دارد؛ پیروزی نور بر تاریکی را چه حکمتی است؛ چیرگی امید بر نومیدی و ظلمت چه حقیقتی است؟ یلدا می داند که انهدام سلطه تاریکی چگونه است. شاهد همیشگی زمستان است یلدا؛ که مژده دوباره رسیدن بهار را در طویل ترین و چراغانی ترین شب زمین ندا می دهد.
فرصت بخواهیم از عشق، از هستی، از خالق. فرصت بخواهیم که در تک تک آینه های زمین، تجربه های عزیز را ببینیم؛ که تک تک شب های عمر را در لباس خوش بختی به صبح برسانیم؛ که کوکب های اشاره گر شب های جهان را قدر بدانیم و هر آنچه طلوع سپیده را تقدیس کنیم.
فرصتی بخواهیم که باشیم و صلح در ما باشد. خورشید بی وقفه در ما باشد و تبرک نصیب دست های ما باشد. شب هنوز ادامه دارد. بیدار بمانیم که تا رسیدن نور تمام تاریکیهای خود را از پنجره بیرون اندازیم. به استقبال سپیده فردا نام های یکدیگر را در شب نشینی شعف با مهر صدا بزنیم.
****
آن شبی که برایم پر از درد و دلتنگی بود دوباره فرا رسید، ای کاش که فرا نمی رسید!
شبی که خستگی زندگی را از تمام وجودم احساس کردم، یک شب پر از درد و دلتنگی…
شبی که در آغاز با بغض غریبی آغاز شد اما تمام غم و غصه های دلم٬ بغضم را شکستند و چشمانم را وادار به اشک ریختن کردند…
اشک هایی که تمامی نداشتند و قطره قطره مثل خون بر زمین می ریختند…
یک شب مهتابی ٬ در حالی که مهتاب نظاره گر چشمهای خیسم بود…
هر لحظه که خاطره های با هم بودنمان در خاطرم تکرار می شد دلم به درد می آمد…
هر قطره از اشک هایم به یاد هر کدام از خاطره های شیرین با هم بودنمان بود…
یک شب تلخ بلند با یک عالمه دلتنگی٬ سهم چشمهای بی گناهم بود….
فرا رسید شبی که باز باید به یاد تو تا سحر اشک بریزم…
این بار همدم من یاد و خاطره های با هم بودنمان و همزبان من صدای هق هق گریه هایم بود….
دیگر هیچ امیدی به آن نداشتم که سحرگاه را ببینم٬ دیگر دنیا را تیره و تار می دیدم…
و ای کاش تو در آن شب در کنارم بودی که ببینی من چقدر تو را دوست می دارم تا بدانی که بدون تو هر شبم برایم همان شب یلدای چشمانم هست!
نظرات