صادق زیباکلام (استاد علوم سیاسی) در واکنش به یادداشت مرتضی مبلغ عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت به نامه او به سیدمحمد خاتمی در یادداشتی نوشت: نامه سرگشاده اخیرم به جناب آقای خاتمی پیرامون مواجهه اصلاحطلبان با بحران، ریزش جدی طرفدارانشان، روشن نبودن اهداف جریان اصلاحات و بالاخره طرح این پیشنهاد که اصلاحطلبان برای عبور از این بحران میبایستی آزادیخواهی را به عنوان شعار استراتژیک جریان اصلاحات درآورند، با واکنشهای فراوانی هم در میان اصلاحطلبان و هم اصولگرایان روبهرو شد. اصولگرایان تندرو با شادی و شعف آن را به مثابه اذعان اصلاحطلبان به شکست و اعتراف به از دست دادن پایگاه مردمیشان اعلام کردند. سایت «روزنامه جوان» وابسته به سپاه پاسداران به آن از منظر دیگری نگریست. آقای دکتر عبدالله گنجی سردبیر روزنامه جوان، آن نامه را «اذعان و اعتراف اصلاحطلبان به سکولاریزم و اعتقادشان به آزادی غربی» اعلام کردند.
اما درخصوص واکنش اصلاحطلبان که در حقیقت مخاطب اصلی آن نامه بودند، آقای سعید حجاریان ضمن پذیرش مواجهه اصلاحطلبان با بحران ریزش آراء و شکاف در مقبولیتشان، پیشنهاد «شرکت مشروط اصلاحطلبان در انتخابات پیشرو» را مطرح کردند. بدینمعنا که اگر حاکمیت حاضر نشد شرایط حداقلی اصلاحطلبان را هم برآورده سازد، در آنصورت اصلاحطلبان دلیلی برای شرکت در انتخابات ندارند. یکی از جامعترین واکنش ها از جانب جناب آقای مرتضی مبلغ عضو «شورای مرکزی حزب اتحاد ملت ایران» بود که در روزنامه سازندگی منتشر شد.
از لحن سخیف و توهینآمیز آقای مبلغ درمی گذرم. تندروها به اندازه کافی به ما توهین میکنند و روا نیست که خودمان هم به یکدیگر توهین کنیم. استدلال، نقد و مخالفتمان را میتوانیم بدون استفاده از عبارات تحقیرآمیز هم بیان نماییم و نگذاریم بیماری تندروها در قالب توهین و تحقیر مخالفین و منتقدینمان به ما هم سرایت نماید. بنابراین از جنبههای سخیف پاسخهای آقای مبلغ درمیگذرم و به اصل موارد میپردازم.
قضاوت پیرامون اینکه آیا آنگونه که آقای مبلغ مدعی شدهاند «بنده در کنار گود نشستهام؛ بههنگام انتقاد و حمله به اصلاحطلبان پنهان میشوم و برعکس در مواقع پیروزی خود را اصلاحطلب میدانم» را واگذار میکنم به مخاطبین. آقای مبلغ ادامه میدهند که «اگر اصلاحطلبان در انتخابات به نفع آقای روحانی شرکت نمیکردند، من شدیداً آنان را مورد انتقاد قرار میدادم. اما حالا که شرکت کردند و عملکرد آقای روحانی اینگونه از آب درآمده، من فرصتطلبانه به منتقدین اصلاحطلبان پیوستهام که چرا از روحانی حمایت کردند». کاملا برعکس آنچه آقای مبلغ نوشتهاند، من با تمام وجود از نامزدی آقای روحانی در انتخابات ۲۹ اردیبهشت ۹۶ حمایت کردم. و باز برخلاف آنچه آقای مبلغ مدعی شدهاند، بسیاری از اصلاحطلبان وقتی آقای روحانی مطالبات آن ۲۴میلیون را فراموش کردند و امواج پشیمانی از شرکت در انتخابات و رأی دادن به روحانی به راه افتاد سکوت کردند و بعضا هم حتی با کمپین «پشیمانیم» همراهی نمودند. قطعا آقای مبلغ میدانند که بنده برخلاف بسیاری از اصلاحطلبان همچنان از شرکت در انتخابات و رأی به جناب روحانی دفاع کردم و در بسیاری از سخنرانیها و مصاحبههایم خیلی صریح و محکم گفتهام که «اگر زمان به عقب و به ۲۹ اردیبهشت ۹۶ بازمیگشت و میدانستیم که آقای روحانی به بسیاری از شعارهای آن انتخابات پشت خواهد کرد، معذالک من معتقدم که ما همچنان میبایستی در انتخابات شرکت میکردیم و به روحانی رأی میدادیم. چون کار بزرگ و اصلی در آن انتخابات جلوگیری از افتادن قوه مجریه به دست اصولگرایان و بازگشت کشور به وضعیت ۹۲-۸۴ میبود».
به جز آقایان سیدمصطفی تاجزاده، دکتر شکوریراد، دکترحمیدرضا جلاییپور، مهندس بهزاد نبوی و کارگزاران، من کمتر اصلاحطلبانی را دیدهام که همچون خودم از شرکت در انتخابات ۹۶ و رأی به روحانی اینگونه قرص و محکم دفاع کنند و پای آن بایستند. «فرصتطلبی» که آقای مبلغ به من نسبت میدهند اتفاقا توسط همفکران ایشان صورت گرفته که تلویحا با امواج «پشیمانیم» (از شرکت در انتخابات و رأی به روحانی) همراهی کردهاند یا در بهترین حالت سکوت کردهاند.
من یک دوجین مصاحبه و نوشته میآورم که تسلیم امواج «پشیمانیم» نشدهام و همانطور که عرض کردم برای جلوگیری از بازگشت به وضعیت مصیبتبار ۹۲-۸۴ که همه ارکان نظام در دست تندروهای جناح راست افتاده بود، از رأی به روحانی دفاع کردهام. خوشحال میشدم اگر آقای مبلغ میتوانستند مشابه این موضعگیری را از سوی بسیاری از همفکران اصلاحطلبشان نشان میدادند. سخن اساسی بنده در آن نامه به جناب آقای خاتمی آن بود که جریان اصلاحات بعد از بیست سال فاقد یک هویت مشخص است. و با توجه به نقشی که آزادی در پیشرفت جوامع برعهده دارد، ضعیف بودن آزادی در جامعه امروز ایران را اساسیترین مانع پیشرفت و ترقی کشور دانستهام و از رهبری اصلاحات خواسته بودم که آزادی را بهمثابه هویت اصلی جریان اصلاحات درآورند.
آقای مبلغ با تعبیر موهنی بنده را در خواب خوانده بودند چرا که بهزعم ایشان آزادی و تلاش در جهت تحقق آن اساس و بنیان جریان اصلاحات بوده است. روشن شدن اینکه حق با بنده است و اصلاحات نسبت به آزادی و مطالبه آن بهعنوان محوریترین خواستهاش بیتوجه بوده، و یا برعکس بهزعم آقای مبلغ من در بیست سال گذشته خواب بودهام و آزادی خواسته استراتژیک اصلاحطلبان میبوده چندان نیاز به بگومگو ندارد. یک نظرسنجی ساده میتواند نشان دهد که آیا در جامعه امروز ایران اصلاحطلبان آنگونه که آقای مبلغ مدعیاند بهعنوان یک جریان آزادیخواه شناخته میشوند یا خیر؟
آقای مبلغ درعین حال به جای تاکید روی آزادی از پیشنهاد «گفتوگوی ملی» دفاع میکنند. به جز ایشان، بسیاری دیگر از اصلاحطلبان مدتهاست، و اگر بخواهیم دقیقتر گفته باشیم بعد از اعتراضات سال ۸۸ همواره روی «آشتی ملی»، «گفتوگوی ملی»، «اجماع ملی»، «وفاق ملی» و این دست مفاهیم تاکید مینمایند. خلاصه آن هم گفتوگو و نوعی تفاهم با حاکمیت است. در مقاطعی که ابعاد دشمنی یا تهدیدات با آمریکا یا با قدرتهای دیگر افزایش پیدا میکند، مثل مورد اخیر که واشنگتن سپاه را در لیست تروریسم قرار داد، فراخوان اصلاحطلبان برای آشتی یا وفاق ملی افزایش هم مییابد.
آقای مبلغ هم در پاسخشان به بنده ضمن تاکید بر اهمیت گفتوگوی ملی، متذکر شدهاند که بیش از ۷سال است که اصلاحطلبان خواهان گفتوگوی ملی با حاکمیت هستند بهمنظور برونرفت از بحران یا بنبست سیاسی فعلی. اگرچه صراحتا این را نمیگویند، اما بهنظر میرسد که این پیشنهاد را در مقابل تاکید بنده روی آزادیخواهی مطرح میکنند.
پاسخ به آقای مبلغ و سایر عزیزان اصلاحطلب که بهزعم خودشان ۷سال است که بهدنبال «آشتی ملی» یا «گفتوگو با حاکمیت» بهعنوان راهی برای برونرفت از وضعیت موجود هستند، باید گفت که ۷سال که سهل است، ۷۰سال هم که بگذرد، حاکمیت حاضر به گفتوگو با آنان نخواهد شد. حاکمیت هیچ دلیل و نیازی به گفتوگو نه با اصلاحطلبان و نه با هیچ جریان دیگری درون نظام نمیبیند. چرا حاکمیت باید از مواضعش عقبنشینی کند و تن به آشتی، دیالوگ، اجماع، مفاهمه یا هر نام دیگری که روی آن بگذاریم با اپوزیسیون بدهد؟ کدام نیرو، حاکمیت را وادار یا ناچار میسازد که بخشی از قدرتش را واگذار کند و تن به مصالحه با اصلاحطلبان بدهد؟ قدرت شیرین است و تجربه تاریخ بشریت حکایت از آن مینماید که هیچ حاکمیتی داوطلبانه و بهواسطه ملاحظات بشردوستانه حاضر نشده تا بخشی از قدرت و اقتدارش را واگذار نماید.
اگر استدلال فوق را بپذیریم، در آن صورت به جای امید واهی به مفاهیمی پرزرق و برق اما پوک و بیمحتوا همچون گفتوگوی ملی، آشتی ملی، اجماع نخبگان، دیالوگ و… چارهای نمیماند الا اینکه از طریق مبارزه سیاسی، انتخابات و صندوق رأی وزارت کشور در قدرت شریک و سهیم شویم. صد البته که لازمه تحقق امکان مبارزه سیاسی، حاکمیت قانون در پرتو تحقق دموکراسی و آزادیای است که برقرار میشود. بنابراین و بهگونهای اجتنابناپذیر میرسیم به آنچه خدمت جناب سید مظلوم معروض داشتم که چارهای بهجز رفتن به سمت دموکراسی و آزادیخواهی در روح و جان اصلاحات نداریم.
نظرات