در نخستین روزهای تلخ پس از فوت «مهسا امینی» اتفاقاتی در کشور شروع شد که بار دیگر جامعه شناسان و تحلیل گران را به تعمق در آنچه که زیر پوست جامعه ایران میگذرد، وا داشت. واقعیت این است که فراتر از عواطف و احساسات، باید واکنش جامعه به این رخداد تلخ را از جنبههای گوناگون مورد بررسی قرار داد تا تغییرات اجتماعی فهم و تحلیل شود.
در این راستا با علی ربیعی استاد دانشگاه و وزیر پیشین رفاه و تأمین اجتماعی به گفتگو نشستیم.
آفتاب نیوز : علی ربیعی استاد رسانه و ارتباطات اجتماعی عضو هیأت مدیره انجمن علمی مطالعات فرهنگی و ارتباطات، صاحب تألیفاتی همچون «جامعه شناسی تحولات ارزشی»، «زنده باد فساد»، «مطالعات امنیت ملی و معمای مدنی در جهان سوم» و دو کتاب در زمینهی مدیریت بحران است. اخیراً نیز کتابی تحت عنوان «رسانههای نوین و مسائل اجتماعی در ایران» از وی منتشر شده است.
خلاصه مصاحبه با وی در ادامه میآید:
– من به علل مختلفی که در لایههای پایین اجتماعی شکل گرفته که به آنها «علل وجودی» میگویم که با چشم غیر علمی دیده نمیشود. هر اتفاقی مثل مرگ غم انگیز مهسا وقتی رخ میدهد، این علل وجودی را به سطح میآورد و به هر حال مسائل بروز پیدا میکند. مثلا وقتی آب میجوشد تا به ۱۰۰ درجه نرسد شما هیچ جوششی احساس نمیکنید. آیا این آب داغ نیست؟! آیا حرارت ندارد؟! اصلا قابل تحمل هست؟! این آب ۹۹ درجه اصلا قابل تحمل نیست و به اندازه کافی میتواند بسوزاند و برای پوست و بدن یک انسان ویرانگری دارد. یعنی شما نمیتوانید حرارتهای ۹۹ درجه را در تبیین نادیده بگیرید؛ لذا من از این منظر میخواهم به بحث نگاه کنم. ببینید، چند اتفاق در جامعه ایران افتاده که این مجموعه اتفاقات، جامعه یا بخشهایی از جامعه را به نوعی حالت تعرضی تبدیل کرده است. حرمانهای نهفتهای در این چند سال شکل گرفته که به علل مختلف این حرمانها به تعرض تبدیل میشود.
سال ۸۸ علل نهفته در متن جامعه بود
شاید خیلیها دوست داشته باشند در سطح تحلیلی کنند و یک قضاوت سطحی هم داشته باشند و این تحلیل را نپسندند. اما من معتقدم حوادث مختلفی که داشته ایم، مثلاً سال ۸۸ باز هم یک علل نهفته در متن جامعه بود، «تحقیر شدگی طبقه متوسط» و احساس اینکه دارد انسداد اجتماعی و سیاسی بعد از دوره اصلاحات ایجاد میشود، طبقه متوسط را به میدان آورد. این احساس تحقیر شدگی به شدت در میان روشنفکران، فرهنگیان و در مجموع طبقه متوسط با همه خصوصیاتش نهفته شده بود به خاطر سرکوب منزلتی که در دوره چهار ساله با آن مواجه شده بود و همه دستاوردهای سیاسی و فرهنگی، اقتصادی دوران اصلاحات و سالهایی از دوران سازندگی را از دست رفته میدیدند. از اساتید دانشگاه و معلمان گرفته تا کنشگران حوزههای فرهنگ و هنر، کارآفرینان، صنعتگران و به نوعی همه کنشگران شهرنشین نگران شده بودند. به نظر من آن واکنش برای این بود که میخواستند تغییر رفتاری در دولت ایجاد کنند.
– در ۹۶ هم من منشأ شروع ماجرا را از ادامه ناآرامیها تفکیک میکنم. قصد شکافتن چگونگی شکل گیری آغاز جرفه زننده و شوک آور آور را ندارم. برخی معتقدند -به خصوص آقای روحانی هم این اعتقاد را دارد- که شروع ۹۶ عدهای در مشهد میخواستند علیه دولت موج اعتراضی راه بیندازند و به سرعت ظرف یکی، دو ساعت به علیه خودش تبدیل و «عامل جسارت دهنده»ای شد که تقریبا ۱۳۰ الی ۱۴۰ شهر کوچک ما دستخوش ناآرامی و حوادث شدند. ما معمولا در همه ماجراها یک عامل جسارت دهنده داریم. تعبیری در جامعه شناسی ارتباطات به عنوان «مارپیچ سکوت» داریم که میتواند تا حدودی تبیین کننده همچین وضعیتی باشد؛ این مارپیچ به یکباره میشکند.
– اگر این عامل اولیه که یک گردهمایی و شعار علیه دولت وقت و تبدیل شدنش به شعار علیه کل حاکمیت شد را کنار بگذاریم و روی علتها کار کنیم، میتوان گفت: خاستگاه ناآرامیهای ۹۶ در شهرهایی که از روستا به شهر تبدیل شده بودند رخ داد؛ جنبش طبقه متوسط نبود، بلکه افرادی بودند که به مرور دچار محرومیت شده و فقیر شده بودند و به خصوص «اقتصاد آب» و معیشت وابسته به آب به شدت رو به افول بود. بحران کم آبی خیلی روی نارضایتی آن دوره تأثیر داشت، بحران آب و معیشت و محرومیت و نداشتن زمینه حرکت اجتماعی و حتی تفریح با هم ترکیب شده بود. آن موقع ما یک مطالعاتی انجام دادیم. غالب این شهرها ورزشگاه، سینما و تئاتر نداشتند و اکثرا، به جز چند استثناء، سینمایی در این شهرها نبود. یعنی با نوعی عدم تحرک اجتماعی در شهرها، به علاوه معیشت فرو افتاده و بحران آب میتوانیم ماجرای ۹۶ را تبیین کنیم.
– ناآرامیهای ۹۸ هم بیشتر حاشیه نشینان شهری بودند و حمایت طبقه متوسط خیلی محدود بود. من همیشه گفته ام که فقر حاشیه نشینی بسیار خشنتر و بدتر از فقر روستایی است؛ چون فقر ادراک شده با احساس بی عدالتی و نابرابری، پدیده «فقر مقایسهای «است. افرادی که در حاشیه زندگی میکنند، دست به مقایسه میزنند. در ۹۸ هم به اعتقاد من گرانی بنزین هم مثل یک درجه روی ۹۹ درجه برای جوش آوردن آب عمل کرد. البته نوع خشونت در ۹۸ جای تحلیل دارد. سال ۹۸ خشونت بسیار با تخریبگری و حمله به مراکز پلیس و ساختمانهای دولتی در مشارکت کنندگان وجود داشت؛ حتی برخی حملههای همراه با آگاهی بود مثل حمله به مراکز برق و مخابرات در برخی مناطق که گزارش شده بود. به نظر میرسد ترکیبی از حاشیه نشینان جوان که معیشت آنها در خطر بوده امکان تحرک اقتصادی و اجتماعی آنها در آن شرایط نیز بسیار کم شده بود عناصر اصلی بودند و در این میان با افرادی که با قدرت تخریب گرایی بالا از میان بزه کاران جوان بودند نیز به میدان آمده بودند.
– نوعی از آمادگی جامعه برای حرکتهای تخریب گرایانه را هم در ۹۸ شاهد بودیم؛ برخی جریانات ناراضی تخریبگر هم وجود دارند که تحلیل ۹۸ را کمی پیچیده کرد، ولی واقعا علتش یک نوعی سرخوردگی فرودستان شهری بود؛ از عدم دستیابی به شغل و آینده بهتر. اعتراضاتی که امروز رخ داده نه جنبش طبقه متوسط یا روستاییهای ساکن شهرهای کوچک یا حاشیه نشینی شهری است. چند علت در هم تنیده و یک پدیده تقریباً جامعتر از اعتراضات گذشته امروز رخ داده است. من تا حالا سعی کرده ام تفاوت این چند اتفاق اعتراض خیابانی نزدیک به هم را توضیح بدهم. یک یادداشت دارم در فروردین ماه سال ۹۸ در شرق تحت عنوان «۹۸ فقط یک سال نیست» نوشتم. با دیدن شرایط، ناآرامی اعتراضی در سال ۹۸ را پیش بینی کردم. به نظر من چیزی که امروز با آن مواجه هستیم چند علت دیرین مزمن شده و یک سری علل جدید دارد. یکی از علتها «تحولات جمعیتی» است که این تحولات جمعیتی به رسمیت شناخته نشد و «تغییرات ارزشی جمعیتی» هم اصلاً جدی گرفته نشد.
انتخابات ۷۶ و رأی آوردن آقای خاتمی نه توطئه بیگانه بود نه اثر ماهواره یا سید بودن آقای خاتمی
– حتی انتخابات ۷۶ و رأی آوردن آقای خاتمی را من سعی کردم در کتاب «جامعه شناسی تحولات ارزشی» توضیح دهم که این انتخاب نتیجه تحولات ارزشی است. بر خلاف اظهارنظرهای آن زمان نه توطئه بیگانه است، نه اثر ماهواره یا سید بودن آقای خاتمی. تحلیلهای جلوی دستی و ساده انگاریها که آن وقت انجام شد. مطالعه من نشان دادند که «تغییرات ارزشی در جامعه» به عنوان عامل اصلی گرایش به آقای خاتمی بوده؛ جامعه دیدگاه، نظرات و شخصیت ایشان را با تغییرات ارزشی خود منطبق میدید. تغییرات ساختاری همراه با تحولات جمعیتی چه از نظر کمی چه کیفی علل تغییر خواهیها نسبت به وضع موجود و سیاستهای جاری هست. در دهه شصت پنجره جمعیتی ما به سمت جوانی باز شده بود. این امر آن دوره یک مسأله مهم بود. جمعیت در این سالها تغییر کمی و کیفی زیادی را تجربه کرده است. در زمینه اعتراضات اخیر تغییرات کیفی جمعیت و ارزشهای تغییر یافته بسیار مؤثر بوده است. تغییرات کیفی جمعیت یعنی گروهی از افراد در دانشگاه درس میخوانند در معرض ارتباطات جهان قرار میگیرند و با دنیا بیش از گذشته آشنا میشوند؛ اگر در گذشته دو سه سال طول میکشید یک اثر برجسته هنری یا یک اتفاق جهانی اینجا تبدیل به موضوع بحث شود، الآن به ثانیه یا حتی کسری از ثانیه است.
اشتراکات ارزشی بین نسلی خیلی کم شده است
– به تعبیر گیدنز این فشردگی زمان و از بین رفتن فاصلهها و از جا کندگی فضا باعث شده که ما شاهد سرعت گیری بی نظیری در تغییرات کیفی جمعیت باشیم. در تغییرات کیفی جمعیت یکی از مسائل بسیار مهم، تغییرات ارزشهای فردی افراد است از نوع نگاه به خود تا نگاه، به دیگری و تا هر آنچه که او را محدود میسازد و فرد با آن مواجه بوده است. این تغییرات ارزشی را ما سالها در جریان بوده اند؛ اما در این سالها سرعت تغییرات ارزشی بسیار بالا رفته و ارزشهای سنتی به شدت در حال تغییر بوده است.
– نگاه کنید؛ اگر «ارزشهای جاری یک جامعه در یک دوره» را در نظر بگیرید، در گذشته همیشه یک اشتراکات ارزشی پیش نسلی داشته ایم. الآن پدیده نسلی دهه ۷۰ به بعد که در دنیا هم ادبیات این تعبیر وجود دارد و پدیدهای جهانی است باعث شده این اشتراکات ارزشی بین نسلی خیلی کم شود و به یک باره تغییرات ارزشی خیلی شگرف در نسل جدید به وجود آید. این را هم خیلیها یکی از خصوصیات عصر پساصنعتی میدانند و معتقدند که اگر شهرنشینی اتفاق اجتناب ناپذیر صنعتی شدن بود و به هر ترتیبی رخ میداد، در دوره جدید و عصر پساصنعتی هم این تغییرات خواه یا ناخواه هست. برخی به غلط حذف شبکههای اجتماعی را راه حل میدانند. آثار جامعه شناسان شناخته شدهای که بر روی تغییرات ارزشی کار میکنند مثل اینگلهارت را نگاه کنید. پدیدهای که ما اینجا داریم، اصلا پدیده خاص ایران نیست. دهه هفتادیها و هشتادیها در همه جای جهان دیگر ارزش بقا را دنبال نمیکنند «استقلال خواه، شالوده شکنی، خودیابی «خصوصیت ابراز وجود» و اعتراض به هر چیز محدود کننده در حرکت اجتماعی به فضیلت نسلی تبدیل شده است» را دنبال میکنند. این جهانی است و ما هم بخشی از آن هستیم. سوال مهم که مطرح میشود این است که آیا همه جا این تغییرات بحران سازی میکنند؟ معتقدم این بحران در حوزه فرهنگی به خصوص در جوامع در حال گذار قطعاً رخ میدهد. در ایران مشکل و آنچه که مسئله را تبدیل به آسیب و سپس بحران اجتماعی مینماید در دو عامل نهفته است.
ساحت پدیدهها در کشور ما به هم ریخته است
– عامل اول، اصرار زیاد به یک برداشت خاص از ارزشها که به علت ایدئولوژیک کردن تغییرات فرهنگی در مسیر تغییر خواهی و تحول جوئی و مطابقت هنجاری و حتی پذیرفته شده نیز انسداد ایجاد شده است. برای اینکه حوزههای فرهنگی و اجتماعی جامعه را حتی در جزئیات رفتاری از حوزه خصوصی جدا کرده در حوزه فلسفه حکومت تعریف میکنیم، این برای ساختار رسمی قدرت چالشی شده و دارد رو در رویی ایجاد میکند، اما در جاهای دیگر دنیا رو در رویی ایجاد نمیکند. در برخی از جاهای دنیا نگرانی هست، که مثلا فکر میکنم در لندن پژوهش انجام شده بود که نسل جدید شکسپیر را در مقایسه با مطالب دیگر چه قدر میخوانند و الخ که ابراز نگرانی شده بود یا در مورد مسائلی مثل ازدواج همجنسها یا سقط جنین و مسائلی از این قبیل چالشهای جدی هست که حتی به شعارهای انتخابانی مهم هم تبدیل میشود. اما منجر به بحران سیاسی و امنیتی نمیشود.
– علت دوم در به هم تنیدگی ساحتهای عرصههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، سیاسی و امنیتی باز میگردد. یک سنت غلط حکمرانی شکل گرفته است. به عنوان مثال در ناکارآمدی اقتصادی به جای بحث در مورد منطق اقتصادی یا نهایتاً رفتار مصرف کنندگان به سرعت به دنبال کارشکنی «توطئه» میرویم. یعنی راه حل عرصه اقتصاد به سرعت به عرصه امنیتی میرود و خطرناکتر از همه وقتی یک نسل با دو نسل با تغییرات وسیع ارزشی و فرهنگی و سبک زندگی و تغیر در نوع نگاه از نگاه به خود تا به کل جهان و به زندگی پدید آمده اند، راه کار در بازدارندگی دیده شده به حوزه امنیت سپرده میشود یعنی به جای تأمل در سیاست ها، تجدید نظر در فرآیند سیاستگذاریها و برنامه ریزی منطبق با تغییرات به سراغ راه حل مسدود کننده رفته ایم. مسأله پوشش و نوع آن که این روزها کانون مسئله زنان شده است، یکی از مصادیق روشن از بهم تنیده کردن عرصه و ساحت فرهنگ به امنیت است. پدیده اول سیاسی میشود و، چون احساس میشود که پوشش تبدیل به مقابله سیاسی شده است، بعد در ناکارآمدی سیاستگذاری مسأله به ساحت امنیت کشانده شده و میشود بحران اجتماعی.
نسل جدید نمیخواهد به قاعده دیرین تن بدهد
– ما با پدیدهای مواجه هستیم که حتی در خانواده ساختار اقتدار شکسته شده و نسل جدید نمیخواهد به قاعده دیرین تن بدهد؛ نوعی گسستهای از پیوستهای سنتی را دنبال میکنند تا به پیوستهای جدید برسد. ما نمیدانیم این پیوستها چیست و دانش این را هم نداریم که به سمت مطلوب هدایت کنیم، چون اصلا بلد نیستیم که این پیوستهای جدید را بسازیم.
– بنابر این، خیلیها میگویند این جامعه دارد بی دین میشود؛ من معتقد به بی دینی نیستم. مطالعات نشان میدهد یا بنیادهای دینی تعارض ندارند؛ اما نوعی دینداری به سبک جدید و شکلی از معنویت گرایی نوین نیز دارد پدید میآید. در تحقیقاتی که در مورد تغییرات ارزشی صورت گرفته به این رسیده اند که این نسل تشکل پذیر هم نیست؛ حتی در حوزه مطالعات کارگری که من علامند هستم، شواهد نشان میدهد که کارگران نسل جدید با کارگران قدیم کاملا متفاوت شده اند خواسته ارزشهای آنها را هم متفاوت کرده است. کارگران با تیپولوژی قدیم درک ساختاری مشخص و نیازهای معلوم و رفتارهای شناخته شده داشتند. بیشتر به دنبال ارزشهای بقاء بودند، اما کارگران نسل جدید اصلا دیگر تمایل به عضویت در اتحادیههای بزرگ نیستند ارزشهای ابراز وجودی دارند.
– بنابر این، یک نوع گسستها دارد به وجود میآید و فردگرایی و عدم تبعیت بسیار زیاد شده است. در مورد این باید مطالعه بیشتری صورت بگیرد. آیا نوعی معنویت گرایی جدید در همان ابتدا (هست یا نه)؟ نوع مناسک چه تغییراتی را در کدام ارزشهای دینی دست نخورده هست و سمت و سوی نسلی با کدام برداشت از دین و با کدام ارزشهای دینی قرابت یا فراغت دارد. خیلی جای بحث دارد. نمیتوانیم به جامعه یک انگ بزنیم و بگوییم این جامعه از دین عبور کرده است. افرادی که روی جامعه شناسی دین کار کرده اند شاید بیشتر بتوانند در این زمینه اظهار نظر کنند.
حضور افراد در خیابانها در شهریور ۱۴۰۱، تفاوتهایی با حرکتهای مشابه در گذشته دارد
– اگر بخواهیم در یک جمع بندی از علل حضور افراد در خیابانها ریشههای اعتراضات شهریور ۱۴۰۱ را تبیین کنیم من تصور میکنم، حضور افراد در خیابان ها، این بار تفاوتهایی با حرکتهای مشابه در گذشته دارد. چون جوانان در سنین زیر بیست سال و زنان و نیز موضوعیت مسئلهای مرتبط با ارزش ابراز وجودی زن، کانون شعارها و اعتراضها بوده است. اما ترکیب جمعیتی نشان میدهد شهرنشینان خسته و نوعی درمانده فارغ از سن و جنس نیز در اعتراضات حضور دارند. اما همانگونه که در ابتدا گفته ام، یک تعداد علتهای مزمن شده و علتهای نوین، با هم ترکیب شده اند.
– در میان علتهای مزمن شده، مسأله اقتصادی بسیار مهم بوده است؛ لذا من در سه سطح، مسئله را تبیین میکنم. نخست، سطح اقتصادی و مسأله فقر و نابرابری مزمن شده، سپس سطح ندیدن تحولات و تغییرات ارزشی نسل جدید و در سطح سوم انسداد مزمن سیاستها در قبال زنان را سه سطح تعیین کننده این اعتراضات میدانم. مسأله فقر و بیکاری دراز مدت عمدتاً ناشی از ناکارآمدیها و سیاستهای بازدارنده توسعه بوده است. در بحث اقتصاد و در این میان عامل تحریمهای آمریکا بسیار تعیین کننده بوده است. تحریم عامل برهم زننده زندگی اقتصادی شده است.
– حل نشدن مسائل و فشارهای زندگی و معیشتی ناشی از تحریم شدن اقتصاد کشور به طور مداوم در بروز چنین وضعیتی بسیار بسیار مؤثر بوده است. کسانی که دیروز میگفتند دولت قبل تنبل و خسته هستند و هزار انگ میزدند، فکر میکردند سه تا پریز هست که یک آقای وابسته به خارج است و نمیزند، یک سری تنبل هستند که این پریزها را نمیزنند و یک سری اعتقاد ندارند؛ ما این سه پریز را میزنیم و این که ماشین آماده است و اینها نمیخواهند، ما گاز میدهیم و ماشین کشور حرکت به جلو میکند. دیدند چنین خبرهایی نیست، دولتهای گذشته از شما بیدارتر بودند و دلسوزی اینها هم از شما کمتر نبوده و شما درکی درست نداشتید؛ دیدید این طوری نیست که گاز بدهید و بروید!
– من نمیخواهم تفاوت تحریم ترامپی با تحریم پیشاترامپی یا بعد از ترامپ را مقایسه کنم. در تحریم ترامپی حتی یک فرد از عراق تا اروپا زنگ میزدند که چرا انتقال پول داده ای؟! ترامپ میگفت ایرانیها ۴۰ سالگی انقلاب را نمیبینند. ترامپ به رئیس جمهور فرانسه زنگ زده و گفته بود عجله نکن، به تهران میرویم و راجع به آینده ایران مذاکره میکنیم؛ بنابراین فقر مزمن شده، سقوط طبقات متوسط به دهکهای پائینی، قیچی شدن سفره مردم، بیکاری بالا و طولانی شدن زمان دستیابی به شغل، فقدان سرمایه گذاریهای اقتصادی و تولیدی فشار زیاد به زندگی مردم و تورم ناشی از عدم تعادل بودجه و فقیر شدن بیشتر مردم حتی افرادی که در گذشته به راحتی خریدهای روزانه را انجام میدادند، در زندگی محاسبه گر شدند و به اصطلاح کم میآورند.
– اینها یک طرف، نامیدی روانی که حل نشدن مسئله تحریم به ذهنها متبادر کرد بسیار حائز اهمیت بود. حل نشدن برجام علامتی شد برای اینکه امیدی به آینده برای بهبود اقتصاد نخواهد بود. خستگی ذهنی از تداوم تحریم و زیست همراه با نگرانی را میتوانیم در اذهان آدمهای معترض در خیابان ببینیم.
– یکی از مشکلات جامعه امروز ما این است که تحریم سالیان دراز اقتصاد ایران را کوچک کرده، اقتصاد آب رفته است. آدمهایی که در طبقات متوسط رو به بالا بوده اند را یک وقتی دهک بندی شده بودند به دور به دهکهای پایین افتادند. وقتی فرو افتادند پدیده دیگری رخ میدهد، از نظر علمی دچار شکاف منزلتی و هویتی طبقاتی میشوند. شکاف طبقاتی فقر و غنی را نمیخواهم بگویم، به این معنا که جایگاه اقتصادی افرادی سقوط کرده است و آنها منزلت اجتماعی بالائی را قبلاً درک کرده اند، این مهم به نارضایتی ذهنی هر روز میافزاید.
– در پاسخ به این سوال که چرا زنان این بار به طور چشمگیر به اعتراض آمده اند؟ نگاه کنید منزلت اجتماعی و پایگاه آنها در سه دهه اخیر همواره رو به فزونی داشته است. مسائل تاریخی زنان، زنان متحول شده این سالها همراه با تغییرات ارزشی نسلی ترکیب شده و در همین حال قواعد و مقررات وضع شده نیز نوعی «انسداد اجتماعی» برای زنها ایجاد کرده است. اجازه دهید یک عامل دیگر اضافه کنم که «سیاستگذاریهای نادرست» است. وقتی از نظر اقتصادی امید به آینده در کشوری کم و نگرانی از آینده زیاد شده و تحریم به هر حال مثل خوره به جان مردم افتاده و آزار فیزیکی و روانی ایجاد میکند، سیاستگذار باید سیاستهای اجتماعی داشته باشد که انگشت در چشم جامعه نکند؛ تازه ما یادمان افتاده که انگشت در چشم جامعه کنیم. یک روز با اینترنت جامعه مصرف کننده را نگران میکنیم برای حضور زنان در ورزشگاه مسأله درست میشود و درست در همین اوضاع و احوال میخواهیم در سبک زندگی آنها هم مداخله کنیم.
اساساً ابزار امنیتی در سیاستگذاری فرهنگی هیچ مسئلهای را حل نمیکند
به علاوه سه سطح تبینی توضیح داده شده، به نظر من «سیاستگذاری ناقص» هم یک ضریب فزاینده به نارضایتیها میدهد. اجرای «سیاستگذاری غلط» و سیاستگذاریهای غیر منطبق با واقعیات بسیار عامل مهمی است که اساساً کمتر به آنها پرداخته شده است. در حوزه فرهنگ نهادهایی که پیش بینی شده اند و بودجه زیادی هم میگیرند به دلایل مختلف کارآمدی ندارند. به طور اجتناب ناپذیر برای اعمال سیاستهای غیر واقعی و ناکارآمدی نهادهایی که ایجاد شده اند به سراغ نهادها و دستگاههای امنیت ساز میروند اساساً ابزار امنیتی در سیاستگذاری فرهنگی هیچ مسألهای را حل نمیکند. من اجازه میخواهم بگویم، فرماندهی انتظامی هم قربانی این ماجرا است؛ به هر حال فرماندهی انتظامی برای کشور، امنیت کشور و جامعه است رو در رو قراردادن این نهاد با زندگی روزمره و سبک زندگی زنان جفا به این نهاد مهم هست.
– من معتقدم «بی سامانی سیاسی» و «نقصان سامان سیاسی» ما بسیار مهم است. نگاه کنید به وضعیت سامان سیاسی مان به هیچ عنوان نمیتوانیم یک ائتلاف بر سر ۱۰ مسأله مهم کشور در بین نخبگان سیاسی ایجاد کنیم؛ این نقصان بزرگ است. حتی نتوانستیم یک لویی جرگه ائتلافی برای مسائل مهم درست کنیم؛ و بگوئیم در میان بالائیها و نخبگان سیاسی پیرامون این ده مسئله نزاع نیست. نمیخواهم بگویم قطعاً ما «نقصان سامان سیاسی» داریم و سامان سیاسی ما مناسب برای گفت و گوی بین نخبگان و ائتلاف برای حل مسائل مردم نیست. این اتفاقا ضعفی است که اگر میخواهیم یک جمهوری اسلامی با ثبات داشته باشیم باید آن را رفع کنیم.
– خیلیها میگویند اجازه بدهید حداقل سه حزب بیایند و چالش کنند و مردم هر کدام را خواستند بپذیرند؛ خیلیها راه را در این میبینند. من کمی پیشاحزب فکر میکنم و میگویم اجازه بدهید نهادهای مدنی بزرگ شوند. جامعه میان تهی شده امنیت آور نخواهد بود. یکی از چیزهایی که انگشت در چشم کرده ایم، همین الآن آمده ایم و میخواهیم قانون سمنها را اصلاح کنیم. من معتقدم ما اصلا نهادهای اجتماعی بزرگ نداریم. من یادداشتی با عنوان «جامعه میان تهی» نوشتم؛ این خیلی خطرناک است. این فقط حزب نیست؛ آدمها و نهادهای میانجی هم دیگر نداریم وجود اینها باب گفتگو را باز میکند. نهادهای مدنی بزرگ نداریم؛ هر نهاد مدنی که کمی بزرگ میشود زود به آن مشکوک میشوند.
– من نمیخواهم توطئه را نفی کنم، ولی میخواهم بگویم وقتی مبنای تحلیلتان را توطئه بگذارید، همواره مسائل اجتماعی و سیاسی را به زیر فرش جارو کرده اید. من میفهمم که روسیه، آمریکا، انگلیس، اسرائیل و عربها دلشان «ایران بزرگ» را نمیخواهد. تردید در این ندارم که روسها حتی پیش از آمریکا ما را کشوری اتمی نمیخواهد. هیچ کدام اینها الآن ایران قوی نمیخواهند و اتفاقا ایرانی که تهدید شود خواسته رژیم اسرائیل است. آغاز ماجراها عمدتاً ناشی از سیاستها و تغییرات اجتماعی است. در ادامه عدهای هم توطئه میکنند. دیدن یک قسمت کوچک و تأمین به همه ماجرا جفای بزرگ به حقیقت و علامت حل نشدن مسائل در آینده است.
– من فکر میکنم در سه چهار روز آینده ماجرا فروکش میکند، ولی نباید مسأله را فراموش کرد. میترسم و نگرانم که با فروکش کردن مسأله، سیاستهای غلط هم فراموشی شود تا خدای نکرده اتفاق دیگر و باز هم تکرار اتفاقات پیشین! اگر میخواهم بدانم راه حل چیست، واقعا این را دستاویز گفت و گوی اجتماعی قرار بدهیم. واقعا اگر صدا و سیما میخواهد به جامعه خدمت کند، همین موضوع را موضوع یک بررسی بی طرفانه قرار بدهد.
– در سیاست گذاریها تجدیدنظر کنیم؛ این سیاست فرهنگی جواب نداده است. اگر دنبال راه حل هستید، نگویید توطئه کردند، اصلاح طلبان مردم را به خیابان ریختند و یک عکس از مهسا که خدا رحمتش کند در بیاوریم و بگوییم کومله بوده است. این چیزها اصلاً مسألهای را حل نمیکند. باید سیاستها را با عقلانیت درست کنیم تا وقتی سیاستها را درست نکنیم، مدارای اجتماعی بزرگ را سامان ندهیم، جامعه ملتهب میشود و این اتفاقاً زمینه دخالت و تحریک توسط کسانی که هیچ دلسوزی ندارند ایجاد میشود. این روزها بسیار مشاهده میکنیم یک جریانی که مثل همیشه نه دلش برای ایران میسوزد و نه برای مردم این کشور قلبش میتپد مدام در حال ایجاد دو قطبی و شکل دادن به وضعیت «دشمن-دشمن» در بین مردم است. پدیده قلمداد کردن تیپ مذهبی با داعش از جمله القاءآتی است که امیدوارم و معتقدم که حتی جوانان ناراضی هم در این دام نخواهند افتاد.
اکبر کریمی
تاریخ : ۹ - مهر - ۱۴۰۱
درود . من معتقدم تمام مشکلات جامعه امروزی با گفتگو و یک اتاق فکر از اقشار متفاوت جامعه آنهم بصورت زنده . مشکل اصلی فعلی سفره مردم و امنیت و عدالت راهگشاست . مردم خوب و نجیبی هستیم
ناشناس
تاریخ : ۹ - مهر - ۱۴۰۱
سلاماقایربیعینگرانیباشوازایننگرانیبمیرخونمردمازگرانیداخلشیشهاستبیعدالتیبساست