به دوستی و وفایی که بین ماست قسم میخورم که اگر در دست تو زهر باشد همانگونه با ذوق و شوق آن را میخورم که حلوا را میخورم.
سعدی شیرازی از شاعران پرآوازه ایران زمین، در سال ۶۰۶ هجری قمری در شیراز چشم به جهان گشود. او را مشرف الدین مصلح بن عبدالله بن مشرف نام نهادند، که بعدها به سعدی تخلص یافت.
این شاعر بزرگ که به استاد سخن و پادشاه سخت در سرزمین پارسی معروف است، آثار بسیاری در نظم و نثر نگارش کرده که شهرت جهانی دارند.
نگارش دو کتاب بوستان و گلستان، موجب شهرت و بلندآوازگی استاد سخن شد. سعدی پس از نگارش این دو کتاب در شیراز سکنا گزید و باقی عمر خود را صرف سرودن شعر و مراقبه کرد.
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی
چرا نظر نکنی یار سروبالا را
شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش
مجال نطق نماند زبان گویا را
که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را
به دوستی که اگر زهر باشد از دستت
چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را
کسی ملامت وامق کند به نادانی
حبیب من که ندیدست روی عذرا را
گرفتم آتش پنهان خبر نمیداری
نگاه مینکنی آب چشم پیدا را
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
هنوز با همه دردم امید درمانست
م
تاریخ : ۲۵ - آذر - ۱۴۰۲
واقعاً زیبا بود ????????