داریوش یکم (پارسی باستان: دارَیَوَهوش؛ زبان یونانی: Δαρεῖος Dareios؛ ۵۵۰ – ۴۸۶ پیش از میلاد ) مشهور به داریوش بزرگ،چهارمین شاهنشاه از شاهنشاهی هخامنشی در فاصلهٔ سالهای ۵۲۲ تا هنگام مرگش در ۴۸۶ پیش از میلاد، بود.
به گزارش اول فارس، داریوش بزرگ فرزند ویشتاسپ و داماد کوروش بزرگ (از طریق ازدواج با دخترش آتوسا) بود. در دوران فرمانروایی او، شاهنشاهی در بزرگترین گسترهٔ خود بود که بخش زیادی از غرب آسیا، بخشهایی از بالکانها (اسکودرا-مقدونیه) و قفقاز، بخش اعظم نواحی ساحلی دریای سیاه، آسیای مرکزی، دره سند در خاور دور و نیز بخشهایی از شمال آفریقا و شمال شرقی آفریقا از قبیل مصر، شرق لیبی و سواحل سودان را در بر میگرفت.
نقش برجسته داریوش بزرگ در بیستون
پیش از آغاز فرمانروایی داریوش، گئومات به عنوان بردیا پسر کوروش ادعای پادشاهی کرد. داریوش پس از سرنگونی گئومات، بر تخت پادشاهی نشست. او در سرتاسر شاهنشاهی با شورشهایی روبهرو شد. یکی از رخدادهای اواخر زندگی داریوش، لشکرکشی بهمنظور فتح یونان و مجازات آتن و ارتریا بهدلیل شرکت در شورش ایونیان بود. به رغم آنکه لشکرکشیهای داریوش در نهایت به شکست در نبرد ماراتون انجامید، او موفق شد تراکیه را بار دیگر مطیع خود سازد و شاهنشاهی هخامنشی را از لحاظ مرزی بهوسیلهٔ فتوحاتش در مقدونیه، کیکلادها و جزیره ناکسوس و همچنین شهر غارتشدهٔ یونانی ارتریا گسترش دهد.
داریوش بزرگ با تقسیم مناطق فتحشده به استانهای وابسته به هخامنشیان که توسط ساتراپها اداره میشد، شاهنشاهی را سامان داد.
او ضرب سکههای هخامنشی را بهعنوان نظام پولی یکدستِ جدید سازماندهی کرد و زبان آرامی را در کنار فارسی، به زبان رسمی مشترک شاهنشاهی تبدیل کرد. او همچنین با ساخت راهها و معرفی سامانههای توزین و اندازهگیری استاندارد، شاهنشاهی را در وضع بهتری قرار داد. بهواسطهٔ این تغییرات، شاهنشاهی هخامنشی متمرکز و یکپارچه شد. داریوش در پروژههای سازندگی سرتاسر شاهنشاهی نقش داشت؛ این پروژهها عمدتاً بر شوش، پاسارگاد، تخت جمشید، بابل و مصر متمرکز بود. بهمنظور ثبت فتوحاتش، داریوش سنگنوشته بیستون را در کوه بیستون تراشکاری کرد که بعدها مدرک مهمی برای زبان پارسی باستان شد.
داریوش در ۴۸۶ پیش از میلاد درگذشت. جسد او را مومیایی و در نقش رستم که او در حال آمادهسازی آن بود، دفن کردند. به داریوش در کتابهای حجی، زکریا، و نحمیا (متعلق به کتاب مقدس عبری) اشاره شدهاست.
نام
دآریَ وَئوش (D. ā. Ra. ya. va.u. Ša) که در کتیبه بیستون آمده نام داریوش سومین پادشاه سلسله هخامنشی است. این کلمه مرکب است از دو جزء «دآرَیَ» از ریشه «دارَ» یعنی داشتن و «واَ هـ اوُ» به معنی خوب که «هـ» طبق قاعده حذف شده و به اضافه «ش» علامت ضمیر مفرد مذکر در حالت فاعلی.
داریوش در زبان لاتین «دَرَیوس»، زبان یونانی «داریوس» و در پارسی باستان «دارَیَوَهوش» تلفظ میشود. شکل این نام در زبان عیلامی «داریامائویس»، در زبان اکدی «داریاموس» و در زبان آرامی «دِرایس» و «دِرایوس» است و احتمال میرود نام یونانی دیگرش «داریائوس» باشد. این نام در زبان پارسی باستان بهمعنای «استوار نگهدارِ نیکویی» میباشد.
نگارهٔ داریوش بر روی یک گلدان قدیمی یونانی
داریوش که نام کامل آن «داریا وهومنه» (Darya- Vahumanah) بوده یعنی آن کس که پندار نیک را پشتیبانی میکند، کلمه زردشتی است و این اسم تقریباً منطبق میشود با یک عبارت از «گاثاها» (یسنا: ۷–۳۱).
این نام در تحریر بابلی کتیبه بیستون به صورت [داریاموش] آمدهاست: من «داریاموش» (داریوش)، شاه، پسر «اوشْتاسْپَه» (ویشتاسپ)، «اَهَمَنیش» (هخامنشی)، شاه شاهان، پارسی، شاه «پَرسو» (پارس).
معادل نام داریوش در فارسی نو، دارا است. این نام، به ترتیب متحول گشته کلمات Dārāw از Dāryāw است که در نهایت از Dārayavau- فارسی باستان نشئت گرفته شدهاست. داراب، نام دو شاه خاندان اسطورهای کیانی است.
منابع برای تاریخنگاری زندگانی داریوش بزرگ
متن لوح داریوش هخامنشی به شرح زیر است:
داریوش شاه بزرگ؛ شاهنشاه؛ شاه کشورها؛ پسر ویشتاسپ هخامنشی؛ این پادشاهی من است که از سکا و سغد تا کوش و سِند و لیدی گستردهاست. این چیزی است که اهورامزدا، بزرگترینِ خدایان به من ارزانی داشته. باشد که اهورامزدا من و خاندان وفادارم را نگهدار باشد.
چهار منبع اصلی برای زندگانی داریوش وجود دارد. اولی، کتیبه بیستون داریوش (DB) است. دومین سند، شامل بناهای یادبود و متون پرسپولیس، شوش و بابل و مصر است. منبع سوم روایت پررنگ و لعاب و با جزئیات هرودوت است. سند چهارم، گزارشهای خلاصه نویسندگان کلاسیک و اشاراتی در عهدعتیق است.
یکی از دو لوح طلایی داریوش بزرگ به تاریخ ۵۱۰ پیش از میلاد مسیح. دو لوح نقرهای دیگر هم در دسترس است. سه لوح آن بهطور قاچاق از ایران سرقت شد و در موزههای انگلستان نگهداری میشود. متن هر چهار لوح یکسان میباشد.
لوح کشف شده در قاب سنگی آپادانا؛ در زیر لوح سکههای طلایی و نقرهای بسیاری کشف شد.
داریوش در کتابهای پس از اسلام
یارشاطر مینویسد که نامهای کوروش، داریوش و خشایارشا در خداینامه و به تبع آن، در شاهنامه فردوسی هم نیست. در تاریخ ملی ایرانیها (چه شاهنامه فردوسی و چه تاریخهایی که طبری و ثعالبی نوشتهاند) هیچ اشارهای به شاههای ماد و هخامنشی نشدهاست. به نظر یارشاطر علت خالی بودن شاهنامه و تاریخ ملی از ذکر شاهان ماد و پارس و داستانها و روایات جنوب و مغرب ایران این است که این روایات در دورهٔ اشکانیان به تدریج جای به داستانها و روایاتی سپرد که هستهٔ اصلی آن از قوم اوستایی (کیانی) برخاسته بود و اشکانیان خود وارث آن شدند و آیین زرتشت آنها را در خود پذیرفته و پشتیبانی مذهبی بخشیده بود و دور از انتظار نیست که ایرانیانی که در دورههای اسلامی گذشتهگان خود را گبر و مجوس و کافر خواندند، در دورههای کهنتری گذشتگان غیرزرتشتی خود را اهریمنی و دیوپرست و بددین خوانده و فرهنگ و روایات آنان را مردود شمرده و زوال آنها را سرعت بخشیده باشند، به طوری که وقتی ساسانیان به حکومت رسیدند، ایرانیان از تاریخ خود کم و بیش همان را میشناختند که بعدها در خداینامهها مندرج شد و شاهنامه نمایشگر آن است.
بر تخت نشستن داریوش از دید پژوهشگران
نظریه بردیای دروغین
گزنفون و کتزیاس با هرودوت در موضوع کشته شدن بردیا به فرمان کمبوجیه همداستان هستند.کتزیاس اسم این مغ را سپنتدات یعنی دادهٔ مقدسات نوشتهاست که به زبان امروزی اسفندیار میشود. گزنفون نوشتهاست این مغ با تسلطی که بر روی کمبوجیه داشت ذهن پادشاه را ضد برادرش مُشَوِب ساخت و پس از قتل بردیا خود به جای او ادعای پادشاهی کرد.
در روایات داریوش هیچ اشارهای به شباهت مغ با شاهزادهٔ واقعی بردیا نشدهاست و این داستان باید از مبالغات شاعرانهٔ معمول مورخان قدیم یونان سرچشمه گرفته باشد.داریوش در سال ۵۲۲ پیش از میلاد گئومات (بردیای دروغین) را به قتل رساند.
هفت همقسم و کشتن مدعی تاج و تخت
هرودوت میگوید که[هفت تن از اشراف و نجبای پارس به نامهای اتانس، آسپاتینس، گبریاس (گوبریا)، اینتافرنس، مگابیزوس (مگابیز)، هیدارنس و داریوش پسر ویشتاسپ (ویستاسب) بعد از اینکه متوجه شدند همگان فریب خوردهاند، درصدد قتل مغها برآمدند، کتیبهٔ بیستون هم این اسامی را تأیید میکند، و تنها یک اسم از آن هفت تا با گفتهٔ هرودوت مغایر است، یعنی «آسپاتینس»، توضیح این که داریوش در کتیبهٔ بیستون اسامی هفت نفر مزبور را چنین برمیشمارد: ویندفرنه، اوتانه، گئوبرووه، ویدرنه، بگابوخشه (بغابوخش)، آردومانیش (اردومنیش) (و البته خود داریوش، که در آن زمان والی پارس بوده و در آنجا حضور داشتهاست) مسلم است که در این مسئله، باید گفتهٔ خود داریوش را صحیح بدانیم.
در سال ۵۲۱ پیش از میلاد داریوش بزرگ از خویشاوندان کوروش با یاری جمعی از نجیبزادگان پارسی، گئومات را کشت و به پادشاهی رسید.
نظریهٔ قتل بردیای واقعی بهدست داریوش
برخی از دانشمندان مدرن، برای نمونه آلبرت اومستد آشورشناس آمریکایی عقیده دارند مردی که بر کمبوجیه شورید بردیای واقعی و وارث حقیقی سلطنت بود که داریوش او را کشت، آنگاه او را گئومات نامید و داستان بردیای دروغین را اختراع کرد تا غصب سلطنت را موجه جلوه دهد. اومستد مینویسد، داریوش پس از پادشاهی در گزارش رسمی خود روی صخرهٔ بهستان، طوری وانمود و به جهان آگهی کرد که گویی وارث قانونی تاج و تخت است. هرودوت، کتزیاس و جانشینان یونانی آنها آن را پذیرفتند ولی نشانههایی هست که این داستان بسیار دور از حقیقت است. بردیا دختری بنام پارمیس داشت که داریوش وقتی شاه شد با پارمیس ازدواج کرد تا به جایگاه خود، وجاهت قانونی ببخشد.
شورش در استانها
پس از پادشاهی داریوش، کلیه استانها سر به شورش برداشتند که داریوش و یارانش طی ۱۹ نبرد، ۹ پادشاه را که با وی به منازعه برخاستند، سرکوب کرد. اولین طغیان در عیلام روی داد. در ماد هم یک مدعی که خود را از اخلاف هووخشتره میخواند، مدعی سلطنت ماد بود. در پارس یک مدعی دیگر خود را بردیا پسر کوروش خواند. این نکته که شورشیان همواره در یک زمان سر برنمیداشتند و هدف مشترک یا پیوند اتحادی هم با یکدیگر نداشتند، عامل عمدهای بود که داریوش را در دفع شورشها یاری کرد. طغیان بابل نیز کمتر از دیگر طغیانها، موجب دغدغهٔ خاطر داریوش نبود. تمام این اغتشاشها که در ارمنستان، ماد، کردستان، رخج و مرو روی داد، با خشونت سرکوب شد و داریوش خشونت را در این مواقع همچون وسیلهای تلقی میکرد که میتوانست از توسعه و تکرار نظایر این حوادث، جلوگیری کند. در بند شانزدهم کتیبه بیستون دربارهٔ شورش پارت (خراسان) و گرگان چنین آمدهاست:
پارت و گرگان بر من شوریدند و ویشتاسپ پدر من در پارت بود. پس از آن سپاه پارسی را از ری نزد ویشتاسپ فرستادم. وقتی که این سپاه به ویشتاسپ رسید، عازم جنگ دشمن شد. در محلی موسوم به ویش پااوزت در پارت با آنان جنگید. اهورامزدا مرا یاری کرد و به ارادهٔ او ویشتاسپ شورشیان را شکست داد. پس از آن مملکت مطیع من شد.
کتیبه بیستون که گزارش این جنگهای تمامنشدنی است، نشان میدهد که توانایی او در تأمین نظم و امنیت شاهنشاهی، به بهای چه اندازه رنج و سعی مستمر و بیانقطاع، به دست آمدهاست. ساتراپهایی که کوروش بعد از فتح و ضبط ولایات در هر قلمرو تازهای گماشته بود، اکثراً درین ایام، خود رأی شده بودند و سپاه و تجهیزات هم در اختیار داشتند. با مرگ کمبوجیه و قتل کسی که بسیاری از مردم ولایات او را پسر کوروش، شناخته بودند، تعدی این حکام استقلالجوی، به ناخرسندی مردم انجامیده بود و مردم استانها، بهانه برای شورش بهدست میآوردند. داریوش مردی جهاندیده بود و با ازدواج با دختر کوروش و با تعدادی از دختران خانوادههای بزرگ پارسی او را در موقعیتی قرار دادهبود که نجبای پارسی و مادی هر یک بخاطر خویشاوندی نسبی یا سببی خویش، نسبت به این پادشاه نوخاسته که در حمایت و تبعیت از وی، همپیمان هم شده بودند، وفادار و حتی علاقهمند بمانند.
در تحریر بابلی کتیبههای بیستون دیده میشود، که داریوش پس از دستگیری فرورتیش دوم، بینی و گوش و زبان وی را بریده و سپس او را به صلیب کشیدهاست. همچنین داریوش پس از دستگیری سیترانتخما (Citrantakhma)، علاوه بر بریدن بینی و گوش وی، چشمانش را نیز درآورده است.
مُهر داریوش بزرگ سوار بر ارابه جنگی درحال شکار شیر با متن:
«منم داریوش شاه بزرگ»
( “adam Dārayavaʰuš xšāyaθiya”)آدم دارایاوَهوش خشایائیا/موزه بریتانیا
تشکیلات داریوش بزرگ
بازگرداندن امنیت در تمام این نواحی شورش زده، طبعاً هم ضرورت ایجاد یک سازمان سامانمند اداری را به داریوش الهام کرد و هم وسایل و تجارب لازم را در اختیارش گذاشت. داریوش اهتمام فراوانی از خود برای ساماندهی تشکیلات داخلی کشور به خرج داد بهطوری که نظام تشکیلاتی که وی بنیان نهاد، مدتها بعد با اندک تغییری، توسط سایر حکومتها از جمله امپراتوری سلوکی، ساسانیان و حتی اعراب دنبال گردید. داریوش فوقالعاده مراقب بود که از طرف مأموران دولتی تعدی به مردم نشود و با این مقصود همواره در ممالک ایران حرکت و از نزدیک به امور سرکشی میکرد. نجبا که از این مراقبت شاه دلخوش نبودند او را دورهگرد نامیدند ولیکن مورخان این سخریه را برای او بهترین تمجید میدانند.
در زمان او یک دستگاه منظم اداری در کشور به وجود آمد که تمرکز امور را ممکن میساخت و ظاهراً تا حدی نیز از نظام رایج در مصر که داریوش در جوانی و در ضمن اقامت سه سالهٔ خود در آنجا با آن آشنا شده بود، الهام میگرفت چون نجبا و اعیان پارسی و مادی که غالباً روحیهٔ نظامی داشتند، به کارهای دبیری تن درنمیدادند، این کار به دست اقوام تابع افتاد و اقوام ایلامی که درین امور سررشته را به دست گرفتند، زبان ایلامی را در قلمرو هخامنشیها زبان دیوانی و اداری کشور کردند. داریوش در طول ۳۶ سال پادشاهی خود، اقداماتی به شرح ذیل انجام داد.
نقشبرجستهٔ داریوش بزرگ در تخت جمشید
تقسیم قلمرو شاهنشاهی به چندین شهربانی
داریوش سرزمینهای ایران را به چند قسمت تقسیم نموده، برای هر کدام یک شهربان گماشت. «شهربان» را به زبان پارسی هخامنشی (خِشَتَرَپاون) میگفتند و یونانیها، ساتراپ. تعداد بخشها را بین بیست تا بیست و شش بخش ذکر کردهاند، اما تعداد ولایات در کتیبهٔ نقش رستم به سی ولایت میرسد. برای این که کارها همه در دست یک نفر نباشد، دو نفر از مرکز مأمور میشدند که یکی به فرماندهی قشون محلی منصوب بود و دیگری به اسم سردبیر که کارهای کشوری را اداره میکرد.
سردبیر در واقع بازرس مرکز در استانها بود و مقصود از تأسیس این شغل این بود که مرکز بداند احکامی که به شهربانیها صادر میشود اجرا میگردد یا نه.
بازرسانی که از مرکز برای دیدن اوضاع ایالات مأمور میشدند، لقب چشم و گوش دولت را داشتند. درست است که این شهربانها در حوزهٔ حکومت خویش مثل یک پادشاه دست نشانده، قدرت و شکوه داشتند اما در واقع تمام احوالشان تحت نظارت دقیق شاه و «چشم» و «گوش» او بود و این نکته کمتر به آنها مجال میداد که ادعای استقلال یا فکر تجاوز از قانون پادشاه را در خاطر بگذرانند.
این نظارتها در عین حال هم دهقانان را از بهرهکشی شهربانها در امان نگه میداشت و هم به شهربانها اجازه نمیداد تا با جمعآوری باج و مالیاتهای بیجا خزانهٔ خود را تقویت کنند و به فکر توسعهٔ قدرت خود بیفتند.
شاهنشاهی هخامنشی در بزرگترین اندازه خود، در زمان داریوش بزرگ
ایجاد راه شاهی
از جمله اقدامات داریوش در این زمینه میتوان به ایجاد راه شاهی که سارد پایتخت سابق لیدی، را به شوش (شهر باستانی) پایتخت هخامنشیان وصل میکرد. یک راه دیگر نیز بابل را به مصر مربوط میکرد.
راه شاهی به فرمان داریوش بزرگ هخامنشی ساخته شد. این شاهراه دارای دو شاخه بوده یکی از پاسارگاد (پایتخت هخامنشیان) و دیگری از هگمتانه (پایتخت تابستانی آنها) که در نزدیکی شوش به هم میپیوستند و سپس راه به سوی میانرودان و غرب آناتولی ادامه مییافت. این جاده اولین جاده بینالمللی جهان و مدرنترین و امنترین جاده جهان در دوران خود بود.
راه شاهی ۲۶۹۹ کیلومتر (۱۶۷۷ مایل) درازا داشت و حدوداً هر ۲۴ کیلومتر دارای یک توقفگاه بود که ۱۱۱ ایستگاه میشد.
پیرموان سال ۵۲۲ پیش از میلاد مسیح، داریوش بزرگ در ایران بر اریکه قدرت تکیه زد و احتمالاً پس از سرکوب شورشها فرمان ساخت یک سلسله جادههای پهن و عریض نمود که یکی از آنها راه سلطنتی نام داشت و در زمان خود جزء بهترین شاهراهها محسوب میشد. راهی که بعدها توسط امپراتوری رم نیز همچنان مورد استفاده قرار گرفت. کیفیت این راه چنان بالا بود که پیکهای نامهرسان میتوانستند مسافتی معادل ۲۶۹۹ کیلومتر را تنها در مدت هفت روز بپیمایند.
همچنین در این راه چاپارخانههای زیادی برای تعویض اسبهای نامهرسانها بود. سربازان نیز در بیشتر جاهای این راه برای برقراری امنیت وجود داشتند. چیزی که کاملاً مشخص میباشد و هنوز آثاری از آن باقی است مسیر راه شاهی از پاسارگاد تا شوش میباشد. این راه پس از گذشتن از استان فارس به شهرهای بهبهان (ارگان/ارجان)، رامهرمز، جندی شاپور و شوش میرسیدهاست.
آثاری از این راه در منطقه تنگ خاییز بهبهان همچنان پابرجاست.. همچنین پل خیری مه خان بر رودخانه خیرآباد در بهبهان این شهر را به روستای دیل در کهگلویه و سپس اردکان فارس متصل مینمودهاست. گفتنی است زبان مردم این سه منطقه علیرغم کثرت گویش لری در کل منطقه، همچنان بسیار به هم نزدیک میباشد و پس از گذشتن سالیان متمادی نشان از ارتباط این مناطق باستانی میباشد.
ما فقط دربارهٔ دو انتهای راه، شوش و سارد، اطمینان داریم. دو نظر دربارهٔ مسیر راه شاهی در آناتولی (ترکیه) وجود دارد: مسیر شمالی که بر اساس روایت هرودوت از رودخانهٔ هالیس میگذشتهاست و مسیر جنوبی که خط سیر معمول تری را در نظر میگیرد که در دورههای پسین تر از آن استفاده میکردهاند.ویلیام رمزی بزرگترین متخصص باستانشناسی آناتولی از مسیر شمالی حمایت کردهاست که امروزه نیز طرفداران بسیار دارد.
ایجاد سپاه جاویدان
برای اینکه نیروی نظامی به قدر کفایت و با سرعت به جاهای لازم برسد، داریوش لشکری ترتیب داده بود که موسوم به لشکر جاویدان بود، زیرا هیچگاه از تعداد آنها نمیکاست و فوراً جاهای خالی را پر میکرد. تعداد این لشکر ده هزار نفر بود.
در باره سپاه جاویدان اینجا بخوانید
نقش برجستهای از گارد جاویدان که در کاخ داریوش بزرگ در شوش قرار داشت. سنگنگاره کمانداران، تزئیناتی مجلل و معروف از بخش مسکونی کاخ آپادانا، ساخته شده توسط داریوش اول در شوش را نمایش میدهد. این کتیبه از آجر سفالی براق ساخته شدهاست و بلندی آن ۴٫۷۵ متر و پهنای آن ۳٫۷۵ متر میباشد. هرودوت تاریخنگار یونانی این سپاه برگزیده را گارد جاویدان (هخامنشی) میدانست. از این کتیبه هماکنون در موزهٔ لوور در فرانسه نگهداری میشود.
تنظیم مالیاتها
مورخان یونانی نوشتهاند داریوش برای هر ایالتی مالیات نقدی و جنسی معین کرد. پلوتارک مورخ یونانی مینویسد «داریوش در صدد تحقیق برآمد تا معلوم نماید که مالیات تعیین شده، بر مردم گران است یا نه و چون جواب آمد که گران نیست و مردم میتوانند بپردازند، باز مالیاتها را کم کرد تا تحمیلی بر مردم نشود.»
همچنین آمدهاست که در زمان داریوش مصر رفاهیت داشته، اما در سالهای آخر سلطنت داریوش، در مصر بهواسطهٔ مالیاتهای گزاف، زارعین مصری شورش کردند.
ارتباط دادن دریای مدیترانه و دریای سرخ
وقتی داریوش در هند بود مشاهده کرد که بازرگانی مصر و شامات با هند از راه خشکی مشکل است و حمل و نقل گران تمام میشود این بود که امر کرد که کانالی که نخستین بار در سال ۶۰۹ پیش از میلاد ایجاد شده و در زمان داریوش پر شده بود، را پاک کرده و سیر کشتیها را در این کانال، برقرار نمودند. گویا داریوش در سر راه خود به مصر این آبراه ناتمام را دیده بود و دربارهٔ آن از مردم پرسشهایی کرده بود. در سنگ نوشتههایی که به خط هیروگلیف مصری به یادبود ساختن این کانال، در دست است، اشاراتی به این پرسشها وجود دارد. سه سنگنوشته از داریوش در کانال سوئز کشف شده که مفصلترین و مهمترین آنها ۱۲ سطر دارد و مشتمل است بر مدح اهورامزدا و معرفی داریوش و دستور حفر ترعهٔ سوئز. دو کتیبهٔ دیگر کوچکترند و مشتمل بر معرفی داریوش هستند.
داریوش بزرگ، شاهنشاه بزرگ هخامنشی هنگامی که میخواست بخشهای باختری و خاوری شاهنشاهی خود را با یک راه آبی به هم بپیوندد، باید به کشف راههای آبی ناشناخته دست میزد. از این روی به «اسکولاکس کاریایی» اهل کاریاندا، فرمان داد با چند کشتی جنگی پارسی سراسر کرانههای دریایی شاهنشاهی را شناسایی کند و در اینباره گزارش دهد.
اسکولاکس از شهر گنداره –در خاور افغانستان امروزی- سفر خود را آغاز کرد. او رود کابل را در مسیرش به سوی خاور تا پیوستن به سند راند و از آن پس بر روی سند، رو به جنوب، خود را به اقیانوس هند رساند. وی با رسیدن به اقیانوس هند، در حالی که به سوی باختر میراند، کرانههای خلیج فارس تا «بندر کاریایی» در بنیشو (در نزدیکی خرمشهر کنونی) را بررسی کرد. او پس از این، دلیرانه آغاز به دور زدن دریاییِ شبه جزیره عربستان کرد، تا پس از سی ماه به «سوئز» کنونی رسید.
اسکولاکس گزارشهای کار خود را پس از بازگشت از مصر به داریوش بزرگ داد. داریوش که پیوستن مصر و کرانههای باختری و خاوری دریای سرخ به هند و ایران را در سر میپروراند؛ به این اندیشه افتاد که رود نیل را با آبراههایی به دریای سرخ بپیوندد. بنا به گزارش هرودوت، پیش از داریوش، فرعون نِخو (۶۱۰–۵۹۵پ. م) و پادشاهان مصری پیش از او در اندیشهٔ پیوستن نیل به دریای سرخ بودهاند. اما چون در مسیر راه کوههای سنگی وجود داشت که کندن آنها کار آسانی نبود و همچنین آبراهه از میان وادی خشکی میگذشت که در آن آب نبود، این کار به پایان نرسید. حتی به روزگار پادشاهی نِخو ۱۲۰ هزار مصری در کار کندن آبراهه کشته شدند.
پس از بررسیهای گوناگون داریوش پی برد که باید ۸۴ کیلومتر دیگر کَنده شود تا آبراههایی که فرمانروایان مصری ساخت آن را آغاز کرده و نتوانسته بودند آن را به پایان ببرند، به دریای سرخ برسد. از سوی دیگر برای مشکل آب آشامیدنی ناگزیر بود چاههای گوناگونی پدید بیاورد تا کارگران از تشنگی نمیرند؛ بنابراین داریوش که کار به پایان رساندن آبراهه را با یاری مهندسان ایرانی که از زمانهای کهن در کار کندن آبراهه و کاریز و چاه و سدبندی مهارت داشتند آسان میپنداشت، فرمان داد تا کار دوباره آغاز شود و بر سر راه چاههایی کنده شوند تا آب آشامیدنی برای کارگران بهدست آید.
سرانجام این کار بزرگ پس از ده سال به پایان رسید و در سال ۴۹۷ شاهنشاه با همهٔ درباریان خود از شوش به مصر رفت، تا نخستین آبراههٔ سوئز را گشایش کند. آبراههٔ نام برده شده مانند امروز از دریای مدیترانه آغاز نمیشد بلکه از رود نیل و کنار «بوباستیس» در شمال قاهره کنونی آغاز و پس از دور زدن دریاچهٔ بزرگ تلخ در باختر آبراههٔ امروزی به سمت جنوب میرفت تا برسد به سوئز و دریای سرخ. این کار بزرگ را داریوش با چهار سنگ نبشته در مسیر آبراهه جاودانه کرد و امروزه سه سنگ نبشتهٔ آن به دست ما رسیدهاست. بدین ترتیب طرحهای بزرگ داریوش برای پیوستن مرزهای شاهنشاهی به سرانجام رسید؛ و ۲۴ یا ۳۲ کشتی پر از باج مصری به سوی ایران و خلیج فارس حرکت کرد.
از این پس فراوردهها و کالاهای گوناگون خاور و باختر شاهنشاهی، افزون بر راههایی که از خشکی میگذشت از طریق این راه جدید آبی به سراسر قلمرو پهناور هخامنشی میرسید و افزون بر سودهای اقتصادی فراوانی که به شاهنشاهی آن روزگار میرسید و یک تجارت جهانی بزرگ را برای نخستین بار در تاریخ باستان پدیدمیآورد؛ توانمندی شاه بزرگ را در اداره کردن، بر همهٔ سرزمینهای شناخته شدهٔ آن روزگار استوارتر میساخت. چرا که شاهنشاه میتوانست با سرعت بیشتری نیروهای رزمی (نظامی) خویش را به سراسر امپراتوری بفرستد. داریوش بزرگ افزون بر اینکه در طرح بزرگ خویش به پیروزی رسید، نقش مهمی را نیز در شناساندن راههای دریایی تازه برای جهانیان باز کرد. کردار وی از این راه نه تنها زمینههایی را برای آشنایی فرهنگی مردمان آن روزگار پدیدآورد بلکه مردمان اروپا را نیز برای نخستین بار با هندیان آشنا کرد.
یکسان کردن واحد پول و واحد اندازهگیری
ارتباط اقتصادی دائم بین تمام ولایات، یک دستگاه واحد پول و یک نظام اوزان و مقادیر قابل تبدیل را، در سراسر کشور الزامی مینمود. سکههای طلایی که در این دوران، در تمام ایران رواج پیدا کرد، به سکه دریک موسوم بود. در تاریخ جهان، لیدیه نخستین مملکتی بود که سکه در آنجا زده شد ولی در تاریخ ایران، در زمان داریوش بود که نخستین سکهٔ متعلق به ایران بهوجود آمد.
پارسها به اوزان و مقادیر ایلامیها نامی پارسی دادند و واحدهای تازهای به آن افزودند. سپس داریوش آنها را تبدیل به «معیارهای هخامنشی» کرد. از ادارهٔ اوزان و مقادیر داریوش چند وزنه از دیوریت سبز برجای ماندهاست. یک واحد وزن پارسی «کرشَه» که در واقع به معنای وزن بود. کرشَه به وزن ۸۳ و یک سوم گرم در سراسر فرمانروایی تا به مصر رواج داشت. کرشَه برابر با ده شِکِل (۸ و یک سوم گرم) بابلی بود. بزرگترین واحد، تالان، برابر با ۶۰ مینه یا پوند (۳۰٬۱ کیلوگرم) بود. اصطلاح پارسی آن برجای نماندهاست.
پارسها برای اندازهگیری طول از ذراع ایلامی استفاده میکردند که به فارسی باستان اَرَشنیش (فارسی نو:اَرَش) خوانده میشد و با واژهٔ روسی Arshin هم خانواده است. فریدریش کرفتر این واحد اندازهگیری را بر پایهٔ اندازههای کاخهای تخت جمشید دقیقاً (۵۱٬۳۶) سانتیمتر محاسبه کردهاست. با این همه، پارسها یک واحد اندازهگیری خودی نیز پدیدآوردند که آرش شاهی نامیده میشد و احتمالاً به داریوش بازمیگردد. آرش شاهی دو پا طول داشت، یعنی (۶۸٬۴۸) سانتیمتر.
پیمانه (کِیل) در زندگی اقتصادی شاهنشاهی هخامنشی از اهمیت ویژهای برخوردار بود، چون در آن روزگار بیشتر مواد خوراکی را به جای وزن کردن، اندازه میگرفتند. پیمانهٔ پایه، پیمانهٔ بسیار کهن بینالنهرینی قَه بود، که تو-دانژَن (۰٬۹۷) لیتر محاسبه کردهاست. واژهٔ فارسی باستان برای آن دَثویَه به معنی یک دهم بود؛ یعنی یک دهم پیمانهٔ ایرانی گریوَه (جریب) که معادل بار بینالنهرینی و ایلامی بود؛ یعنی (۹٬۷) لیتر (ده قه). پیمانهای که یونانیان ارتابه مینامند اختراعی پارسی است. در فارسی باستان به آن ردبهه میگویند که لفظی به معنای «کشیده و راست» است و منظور از آن یک کیل یهودی بودهاست. ارتابه ۳۰ پیمانه بود، برابر با (۲۹٬۱) لیتر. در مصر این پیمانه با نام اِردَب یک قرن بعد هم بدون دگرگونی بر جای بود. پیمانهٔ پایل (۰٬۹۷) لیتری برای مایعات نیز به کار میرفت. ده پیمانه، یعنی(۰٬۹۷) لیتر، یک کوزه بود. پارسها برای کوزه واژهٔ بازیش را به کار میبردند.
بازسازی نیایشگاهها
داریوش در سنگنوشته بیستون از بازسازی نیایشگاههایی که گئومات مغ ویران کرده بود، سخن میگوید. همچنین برای دلجویی از مصریها که در زمان کمبوجیه نیایشگاههایشان ویران شده بود، به معابد آنها رفته و ادای احترام کرد و نیایشگاه تازهای برای آمون ساخت که خرابههای آن، هنوز از مملکتداری داریوش حکایت میکند. کاهن بزرگ مصر را که به شوش تبعید شده بود، به مصر بازگرداند و او را بسیار احترام کرد. بهواسطهٔ این اقدامات مصریها از داریوش راضی شده و او را یکی از قانونگذاران بزرگ خود دانستند.
تدوین قانون مصر
دیودوروس پس از نام بردن از پنج تن از قانونگذاران مصر (منه وس و شاید منس؛ ساسوشی [ششی]؛ سسون خیسش [ششیغ]؛ بئکخوریس؛ و آماسیس) میافزاید: میگویند ششمین مردی که به تدوین قانون مصر پرداخت، داریوش پدر خشایارشا بود؛ زیرا او از بی قانونی سلف خود کمبوجیه، که در رفتار او با مقدسات مصر بروز یافته بود، خشمگین بود و بر آن شد تا زندگی توأم با فضیلت و احترام به خدایان در پیش گیرد.
تأیید قاطع این موضوع در پاپیروس عامیانهٔ شمارهٔ ۲۱۵ کتابخانهٔ ملی پاریس یافت میشود. این متن در سدهٔ سوم پ. م نوشته شدهاست و در کنار متن، گزارشی از حکم داریوش در سال ۵۱۸ پ. م دیده میشود: «داریوش فرمان میدهد که خردمندان از میان سپاهیان و مردان مذهبی و دبیران گرد هم آیند و تمام قانونهای مصری را که تا سال ۴۴ سلطنت آماسیس (سال ۵۲۶ پ. م) جاری بودهاند، به نوشته درآورند.»
داریوش بزرگ در کتاب مقدس یهودیان
داریوش همچنین در بازسازی معابد یهودیان که توسط بخت النصر ویران شده بود، به یهودیان یاری کرد. نام داریوش بزرگ در کتاب مقدس عهد عتیق، در ۲۵ آیه، ذکر شدهاست. در کتاب مقدس دربارهٔ ثبات و تزلزل ناپذیری قوانین ماد و پارس در کتاب دانیال و استر سخن رفتهاست. به رغم اشکالی که در صحت و قدمت اصل آن کتابها هست، باز روی هم رفته، اهمیتی که قانون در حفظ وحدت امپراتوری داریوش و اخلاف او داشتهاست، بیان میکند حتی افلاطون نیز نقش قانونهای داریوش را در حفظ و ادارهٔ کشور وی نشان گوشزد کردهاست.
گلدان سنگی مصری داریوش یکم با کتیبههای چهار زبانه هیروگلیف و میخی. هیروگلیف روی گلدان میگوید: “پادشاه مصر علیا و سفلی، ارباب دو سرزمین، داریوش، تا ابد زنده است، سال ۳۶”.
داریوش و حمایت از اخترشناسی در بابل
داریوش تنها یک شاهنشاه لایق و مشوق تجارت نبود بلکه حامی سرسخت دانش، به ویژه در بابل بهشمار میآمد. بابل پیش از تأسیس شاهنشاهی هخامنشی، سنتی دو هزار ساله در نجوم و ریاضیات داشت. دانش بابلی با دانش مصر و یونان رقابت میکرد و محاسبات محققان بابلی در نجوم به پایهگذاری ریاضیات پیشرفته کمک کرد. داریوش بزرگ به خوبی از توان علمی بابلیها آگاه بود و دانشمندان بابلی را در دربار خود گردآورد تا به کار اصلاح تقویم و محاسبه سال نوی ایرانیان بپردازند که خود از یک جشن بسیار کهن بابلی به نام نیسان برگرفته شده بود. دانشمندان بابلی تا مدتها پس از مرگ داریوش همچنان در دربار حضور داشتند. یکی از آنها کیدینو است که در هنگام سلطنت اردشیر دوم به سال ۳۷۵ ق. م در دربار به سر میبرد. محاسبات کیدینو چنان دقیق بود که با ساعتها، تلسکوپها و حتی کامپیوترهای امروزی اختلاف بسیار اندکی دارد.
سیاست دینی داریوش بزرگ
داریوش همه دینها را به یک چشم مینگریست و از تعصب دینی رویگردان بود. داریوش حتی دستور داد که هر ملتی، قوانین دینی و اخلاقی خود را گرد آورد و بنویسد و بر مبنای سنن و قوانین خود رفتار کند. بدین سان هر جامعه مذهبی یا هر ملتی که بهطور رسمی شناخته شده بود، قانون نامهای تهیه کرد.
علاقهای که داریوش به نظم و انضباط اداری و تأمین امنیت، در سراسر قلمرو خویش داشت، طبعاً از وی مطالبه میکرد تا برای توسعهٔ روابط اقتصادی و سرعت بخشیدن در نقل و انتقالهای محتمل نظامی، غیر از راههای زمینی، از راههای دریایی هم استفاده کند و همین اندیشه، سرانجام وی را در مدیترانه با اقوام یونانی درگیر کرد.
چکیده نبردهای داریوش بزرگ
ضمیمه کردن سند و پنجاب
در سال ۵۱۲ پیش از میلاد، داریوش پس از برقرار کردن امنیت در ممالک تابعه، چند ولایت نیز به ایران ضمیمه کرد، یکی از آنها پنجاب و دیگری سند است که هر دو در هند واقع هستند. نام هند البته در کتیبهٔ بیستون در شمار ایالتهای تابعه نیست و اینکه در کتیبهٔ پرسپولیس هست نشان میدهد که این ولایات جنوب شرقی بعد از جنگهای مربوط به دفع شورشها میبایست به قلمرو داریوش درآمده باشد. مناطق تصرف شده بعدها با نام ساتراپنشین هیندوش نامگذاری شدند. این منطقه گنجینههایی بزرگ را به خزانهٔ ایرانیان سرازیر کرد؛ حدود ۳۶۰ تالنت خاک طلا در هر سال.
سنگنگاره به بندکشیده شدن شورشیها بهدست داریوش بزرگ
داریوش به اسکولاکس دریانوردی کاریایی اهل کاریاندا مأموریت داد که در رود سند تا دهانه اش به اکتشاف بپردازد و سپس به سوی غرب به دریای سرخ برود. اسکولاکس و همراهانش سفر خود را از کاسپاتوروس، شاید جایی در نزدیکی آتوک جدید (۳۳ درجهٔ شمالی و ۷۲ درجهٔ شرقی) آغاز کردند. سفر اکتشافی او بهطور غیرعادی دو سال و نیم به طول انجامید. مکس کری و اریک وارمینگتون حدس میزنند که علت دیرکرد او بادهای موسمی مخالف بودهاند.
لشکرکشی به سرزمین سکاها
اقدام داریوش در لشکرکشی به سرزمین سکاهای اروپا، در این سالهای توسعه و آرامش تا حدی غریب به نظر میآید. چندین نظریهٔ مختلف، دربارهٔ هدف و محرک داریوش از این لشکرکشی وجود دارد. شاید وی میخواستهاست، آنها را بخاطر حملههای مخربی که بارها به سرزمین ایران کرده بودند، تنبیه کند و برای همیشه خیال آنها را از اقدام به آنگونه حملهها منصرف نماید، این احتمالی است که از قول هرودوت نیز بر میآید.
در سرزمین سکاها داریوش به جای آنکه با مقاومت این طوایف مواجه شود با عقبنشینی آنها روبرو شد. طی مدت دو ماه سپاه ایران در طول دشتهای خلوت و بیپایان به دنبال دشمن سرگردان بودند و نتیجهای که مطلوب داریوش از این لشکر کشی بود، بلافاصله حاصل نیامد. این لشکرکشی، هر چند خسارتهای گران برای داریوش به بار آورد ولی هدف این لشکر کشی چندی بعد تحقق یافت، چرا که هم سکاها تا مدتها اندیشهٔ تجاوز به مرزهای ایران را در خاطر راه ندادند و هم مراکز تجارت گندم و چوب یونان تحت نظارت ایران درآمد.
داریوش هخامنشی در سال ۵۱۴ پ. م برای سرکوبی سکاهای جنوب روسیهٔ کنونی به اروپا لشکرکشی کرد. «آریارَمنه» ساتراپ «کاپادوکیه» به دستور داریوش تا شبه جزیره کریمه — در اوکراین امروزی — پیش راند و در این نواحی با سکاها درگیر شده و به قول کتزیاس حتی توانسته برادر شاه سکاها را نیز اسیر کند. پیش از داریوش هخامنشی، کوروش بزرگ و فرزندش کمبوجیه، بخشهای گستردهای از آسیا و آفریقا را به خاک ایران افزوده بودند و در آن زمان داریوش در صورت پیروزی میتوانست نخستین فرمانروای سه قارهٔ آسیا، آفریقا و اروپا شود. آهنگ نظامی داریوش علیه سکاها، افزون بر رسمیت یافتن قدرت سیاسی و نظامی ایرانیان در بالکان، انگیزههای دیگری همچون گرفتن بخشهای از یونان شمالی و کوتاه کردن دست سکاها از مرزهای شمالی و شرقی ایران و سفر به سرزمینهای ناشناخته را دربرداشت. سرانجام داریوش پس از دریافت گزارشهای گوناگون، از شوش بهسوی آسیای صغیر به راه افتاد و تا «بسفر» پیش راند. «ماندروکِلِس» به سفارش شاهنشاه، پلی از کشتی بر روی بسفور زد. داریوش از کار معمار «ساموسی» سپاسگزاری کرد و به او پیشکشهای گرانبهایی بخشید. به دستور «ماندروکلس» پردهای از داریوش بزرگ کشیدند که او را تکیه زده بر تخت شاهی نشان میداد در حالی که سپاه او آمادهٔ گذشتن از پل بود. او پس از چندی این اثر را در شهر خود به معبد الاهه هِرا پیشکش کرد.
شاهنشاه دستور داد تا در کرانهٔ اروپایی بسفور دو سنگ ایستاده از مرمر سفید برپا کنند. یکی با نبشتهٔ پارسی باستان، ایلامی و بابلی و یکی هم با نبشتهای به یونانی. هرودوت گزارش میکند: «او در آن به نام همهٔ مردمانی که به همراه داشت اشاره کردهاست؛ و او همهٔ مردمانی را که بر آن فرمان میراند به همراه داشت». داریوش به «ایونیاییها» -مردمان خاوری مدیترانه- فرمان داد که با ناوگانهای خود تا مَصَب رود دانوب پیش روند و در آنجا پلی بر روی رودخانه بزنند و خود با نیروی زمینی رو به آن سوی نهاد. داریوش در هیچ جایی از تراکیه با پایداری روبهرو نشد. در بلغارستان کنونی «گتها» -گونهای از مردمان بلغارستان- پایداری کردند، اما سپاه ایران این پایداری را درهم شکست. ایونیاییها به فرمان «هیستیایوس ملطی» پلی از کشتی ساخته بودند؛ در بالای دلتای رود و در پایین مَصَب «پروث». داریوش به آنها فرمان داد تا از پل نگهبانی کنند و دو ماه چشم به راه او بمانند و اگر او پس از دو ماه بازنگشت پل را برچینند و ناوگان به میهن بازگردد.
تصویر خطی از کتیبه داریوش در تخت جمشید (DPg) مجموعه اسلون ۵۲۳۲/۶۷–۶۸/ – تاریخ هخامنشیان ، جلد پنجم، ویرایش هلن سانسیسی وردنبورخ، آملی کورت
داریوش پیشبینی کرده بود که حتی اگر سکاها از نبرد رودررو پرهیز کنند باز هم میتواند در زمان گفته شده به دانوب بازگردد. همینگونه هم شد. سکاها از فن جنگی زمین سوخته استفاده کردند. آنها از نبرد دوری میکردند، چراگاهها را تباه کردند و به شیوهٔ جنگ و گریز به سپاه ایران تلفاتی وارد آوردند. با این وجود داریوش سراسر «بیسارابیا» را درنوردید، اما در «دنیٍستر» میبایست سفر خود را به پایان میبرد. هیستیایوس ملطی آهنگ آن را داشت که پل روی دانوب را برچیند، که شاهنشاه درست پس از دو ماه بازگشت. گویا او به پیروزیهایی در این سفر دست یافته بوده که به او اجازه میداد در سنگنبشتههای سپسین (بعدی) خود از «سکاهای آنسوی دریا» هم در میان مردمان زیر فرمان خود نام ببرد. داریوش بزرگ با رسیدن به «بیزانس» فرماندهی سپاه را به سردار خود مگابیز (بغباد) داد و از او خواست تا بر دیگر بخشهای «تراکیه» چیره شود و به سمت غرب پیشروی کند و به قول هرودوت بغباد تا سواحل دریای آدریاتیک پیشرفت و بخشهای وسیعی از جنوب اروپا تابع هخامنشیان شد. شاهنشاه زمستان را در سارد گذراند و در اینجا برادر خود «آرتافرنس» را به ساتراپی «لودیا» گمارد. بغباد نیز به پاس خدماتش به ساتراپی تراکیه و مقدونیه رسید. به جای او اوتاتس، فاتح ساموس، به فرماندهی نیروهای ایرانی در کرانههای آسیای کوچک گمارده شد و او بر جزیرههای بیشماری در دریای مدیترانه چیره شد، در ضمن این هجوم زمینهساز پادشاهی بسفور شد که تابع هخامنشیان بود؛] بنابراین، باید گفت هجوم به سکاییه یک کردار بزرگ نظامی بود که جهان آن زمان چنین شکوهمندی شاهانهای را به خود ندیده بود. همچنین نه پیش از آن زمان، هیچ سرداری توانسته بود آن مسافت دراز را از کرخه تا ولگا بپیماید و نه پس از آن در ذهن سرداران نظامی جهان توانست پدید آید. مدیریت و کاردانی داریوش دلیل شد که پس از آن تا پایان روزگار هخامنشیان هرگز سکاها به مرزهای ایران نزدیک نشوند. در نتیجه داریوش با این امر نخستین فردی بود که توانست بر بخشهای گستردهای از قاره آسیا، آفریقا و اروپا فرمانروایی کند.
جنگ با یونان
یونانیها با آنکه با خطر اجتناب ناپذیر مواجه بودند، هنوز از تفرقه به اتحاد نمیگراییدند. در حقیقت رقابت دیرینهای بین آتن و اسپارت وجود داشت. در این ایام آتن برخلاف اسپارت نسبت به ایران اظهار انقیاد یا وفاداری کرده بود، با این حال هنگامی که شورشهایی در شهرهای یونانینشین به ویژه پیرامون دریای اژه، مرمر و قبرس آغاز شد، اسپارتها، حاضر به حمایت از شورشگران نشدند و این آتنیها بودند که به شورشیان کمک کردند.
در سال ۴۹۶ پ.م شورشیان به همراهی آتنیها شهر سارد (پایتخت سابق لیدیه) را آتش زدند اما تسخیر بر ارگ ممکن نشد و هنگام رسیدن نیروهای کمکی شورشگران از سارد عقبنشینی کردند. پس از این واقعه ارتش هخامنشی به فرماندهی ارتهبان (اردوان) با همراهی فنیقیها و یونانیان متحدشان به قبرس حمله کرده و همهٔ شهرهای آن را در مدت پنج ماه فتح کردند و آخرین شهر سولوی بود که بیشترین ایستادگی را از خود نشان داد و با تخریب دیوارهای بارویش فتح شد. در همین احوال آرتافرن والی سارد ارتش دیگر پارس را به دو بخش تقسیم کرد، داور فرمانده گروه اول پس از فتح بخشی از هلسپونت به سمت کاریا حرکت کرده و مقاومت این نواحی را درهم شکست و همای سردار دوم به نواحی موسیا حرکت کرده و بدون مقاومت آنچنانی مناطق پروپونت، کیوس و بخشهای باقیمانده هلسپونت را فتح کرد، وی در تروآ بیمار شد و درگذشت. پس از مرگ او، آرتافرن به هوتن مأموریت داد که شهرهای باقیمانده در ایونیه را بگشاید، او هم کلازومنای و کومه را فتح کرد. در سال ۴۹۴ پ.م آخرین شورشیان که در میلتوس مقاوت میکردند، در جنگ لاده از پارسیان شکست خورده و مقر اصلی شورشیان پس از این شکست به سادگی گشوده شد. یک سال پس از ختم شورش ایونیه سردار جوانی به نام مردونیه از هلسپونت گذشته و شورشهای نواحی بین تراکیه تا تسالی را خواباند و تا زمان خشایارشا والی این نواحی بود. آرتافرن نیز همین سیاست را در نواحی اژه پیش گرفت و تا سال ۴۹۰ پ.م، ساموس، اوبه، کریستوس و کل جزایر کوکلاد مستعمره هخامنشیان شد. درست یک سال پس از حمله مردونیه به شمال یونان، داریوش پیکهایی به دولتشهرهای یونانی فرستاد و ایشان را به اطاعت فراخواند و نتیجه آن شد که بیشتر شهرهای یونانی و تمام جزیرههای اژه برای شاه آب و خاک فرستادند و اظهار فرمانبرداری کردند.
در سال ۴۹۱ آرتافرن، داد را برای برقراری نظم در نواحی جنوب شرقی یونان اعزام کرد. بدیع در کتابش به بیاهمیت بودن این عملیات اشاره میکند، داد با ناوگانی متشکل از قوای فنیقی و ایونی به سمت یونان حرکت کرد و این با روش مرسوم پارسیان که همواره بر نیروی زمینی تأکید میکردند تفاوت داشت، ضمناً حمله با نیروی دریایی اهمیت بیشتر جزایر اطراف یونان را نشان میدهد به همین دلیل داد ابتدا ناکسوس و دلوس را تصرف میکند سپس به ارتریا لشکر کشید (که در حمله به شهر سارد حضور داشتند) و با محاصره شهر در شش یا سه روز آن را فتح کرد.
پس از فتح ارتریا داد با پیشنهاد هیپاس والی پیشین آتن به دشت ماراتون وارد شد که منجر به نبرد ماراتون شد، آتنیها هم با ارتش خود و همراهی لشکری از پلاته در ماراتون حاضر شدند. دو لشکر هشت روز روی در روی هم بودند و هنوز سرداران آتن بین اعلام جنگ و اظهار انقیاد تردید داشتند. در شورای جنگی، میلیتیادس با حیلهٔ رأی یازدهم، یک سردار پیر را وارد تصمیمگیری کرد و در نهایت نبرد را تصویب کرد و خودش به عنوان فرمانده کل انتخاب شد. داد که از وعدههای هیپاس (مبنی بر تسلیم شدن آتنیها هنگام حضور او) ناامید شده بود تصمیم به بازگشت گرفت، در این هنگام یونانیان که بازگشت ارتش پارسیان به کشتیهایشان را دیدند شروع به حمله کرده و شش کشتی باری (هرودوت در کتاب خود کشتیها را به اسم نئون بیان کرده که منظور کشتی باری است نه جنگی) را تصاحب کردند. میلیتیادس که پیروزی خود را بسیار بزرگ جلوه داده بود، ارتشی از آتنیان گرفته و به پاروس که مستعمرهٔ پارسیان بود حمله کرد و پس از ۲۶ روز محاصره و زخمی شدن خودش مجبور به بازگشت شد. کسانتیپوس او را به جرم فریب دادن آتنیان و تلف کردن نیروهایشان به دادگاه کشاند و میلیتیادس در این دادگاه به پرداخت ۵۰ تالان نقره محکوم شد. او مدتی بعد در اثر همان زخم جنگ پاروس — احتمالاً در زندان — درگذشت.[۷۷]
میراث بجای مانده از داریوش کبیر
داریوش از پروژههای ساختمانی بزرگ در شوش، بابل، میترا (مصر) و پارسه (تخت جمشید) حمایت مالی میکرد.
بناهای تاریخی گاهی با الفبا و زبانهای پارسی باستان، ایلامی، بابلی و مصری هیروگلیف نوشته میشد.
شمار بسیاری از کارگران و پیشه وران در این پروژهها از تبارهای گوناگون بودند که سبب افزایش پیوندهای فرهنگی میشد.
شاه بسیار به کشاورزی دلبستگی داشت.
در نامهاش به گاداتس (شهربان آسیای کوچک) او نوشتار اوستایی را بازگو میکند: «زمین خوشحالترین را حس میکند… آنجا که بلال، میوه و چمنزار بروید». او همچنین قانون مصر و دیگر مناطق را سامان بخشید.
داریوش برای فراهم آوردن نظم درست «این جهانی» از تحمل هیچ سختی ای رویگردان نبود. او فرمانروایی بزرگش را تا دورافتادهترین روستاها هم نظم و سامان بخشید. این نتیجهٔ دیوانی بود که حتی از دیدگاه امروزی هم بیهمتا شمرده میشود.
سیارک داریوش ۷۲۱۰
به افتخار داریوش هخامنشی سیارک داریوش ۷۲۱۰ به نام وی نامگذاری شد.
سیارک داریوش ۷۲۱۰ (به انگلیسی: ۷۲۱۰ Darius، نامگذاری:6555P-L) هفت هزار و دویست و دهمین سیارک کشف شدهاستکه در ۲۴ سپتامبر ۱۹۶۰ کشف شد.
قدر مطلق سیارک برابر ۱۲٫۶۰ است.
این سیارک به نام داریوش بزرگ شاه هخامنشی نام گذاری شدهاست.
تبار و خانواده
داریوش بزرگ پسر بزرگ ویشتاسپ (فرزند آرشام از نسل خاندان هخامنشی) و رزگونه بود. او سه برادر کوچکتر به نامهای آرتافرنه یکم و اردوان و آرتان داشت.
الواح گلی تخت جمشید و گفتههای هرودوت نشان میدهد در زمان به سلطنت رسیدن داریوش پدرش و پدربزرگش زنده بودند. داریوش پیش از به سلطنت رسیدن با دختر گبریاس به نام رتهبامه ازدواج کرد و از او صاحب سه پسر بود. او پس از به سلطنت رسیدن با دختر بزرگ کوروش بزرگ، آتوسا که قبلاً با کمبوجیه دوم ازدواج کرده بود، وصلت کرد و از او صاحب چهار پسر و یک دختر شد. داریوش سپس با دختر کوچک کوروش بزرگ، آرتیستونه ازدواج کرد. البته داریوش در میان همسرانش تنها به آتوسا لقب شهبانو داد و او را بیشتر از همه دوست میداشت و به او قدرت و نفوذ فراوانی در دربارهٔ هخامنشی داد و پسر او خشایارشا را که چهارمین پسر داریوش بود به دلیل آن که اولین شاهزادهای بود که بعد از به سلطنت رسیدنش به دنیا آمد همچنین مادر او آتوسا از فره کوروش بزرگ بود، ولیعهد و جانشین خود قرار داد و او را نسبت به پسر بزرگتر خود آرتهبازان که سلطنت را حق خود میدانست برتری داد.
- رتهبامه دختر گبریاس، اولین همسر داریوش که از او سه پسر داشت:
- اَرتهبرزن، پسر ارشد داریوش
- آریابیگنه
- آریامنش
- آتوسا دختر ارشد کوروش بزرگ، دومین همسر داریوش که از او چهار پسر و یک دختر داشت:
- خشایارشا، ولیعهد و چهارمین شاهنشاه هخامنشی
- ویشتاسپ
- هخامنش
- ماسیشته
- ماندانه (به گفته دیودور ساندکه)
- فیدیما دختر هوتن، سومین همسر داریوش و همسر شاه گذشته کمبوجیه دوم بود.
- آرتیستون دختر کوچک کوروش بزرگ، چهارمین همسر داریوش که از او دو پسر و یک دختر داشت:
- آرشام
- گئوبروه
- ارتهزوستر
- پارمیس نوه کوروش بزرگ، دختر بردیا، پنجمین همسر داریوش که از او یک پسر داشت:
- آریامرد
- فراتاگون دختر ارتان و ششمین همسرش که از او دو پسر داشت:
- ابروکومس
- هیپرانت
- فرزندانی از همسران ناشناخته:
- پندوشسه
- ایشتین
- رودوگونه احتمالاً همسر آرتخمه
درگذشت و آرامگاه
داریوش در سال ۴۸۶ پیش از میلاد، پس از یک دورهٔ یکماهه بیماری وفات یافت. مقبرهٔ او در دل کوه رحمت در مکانی به نام نقش رستم در مرودشت فارس، نزدیک شیراز است.
سر در آرامگاه داریوش همچون دیگر آرامگاهها به شکل چلیپایی بزرگ به بلندای ۲۲ متر و پهنای ۱۱ متر کنده شدهاست. در بخش بالایی نقش برجستهای وجود دارد که در اصل نقاشی شده بودهاست و شاه را در حالت ایستاده بر جایگاهی نشان میدهد که دو ردیف از نمایندگان سی قوم که هویتشان در کتیبهای سه زبانه یاد شدهاست، آن را نگه داشتهاند.
وصیتی از زبان داریوش که آخرین آرزویش هم فقط آن بود، بر کتیبهٔ آرامگاه او حک شدهاست:
ایرانی
تاریخ : ۷ - فروردین - ۱۴۰۳
خدایاروحاینابر مردتاریخایرانراشادوازاینبزرگانبازهمبهایرانعزیزمانمساعدتفرمای.
مری
تاریخ : ۶ - فروردین - ۱۴۰۳
خدا رحمت کند بزرگان هخامنشی را …اگر کوروش بزرگ بانی این حکومت هخامنشی بود داریوش بزرگ تثبیت کننده آن بود هرچه افتخارات است برای ایران از آن دوره باقی مانده …مایه بزرگی است .
آرش زخمی
تاریخ : ۶ - فروردین - ۱۴۰۳
درودبرهمه وپوشش خبرندارم که چرامتعلقات کشورماوپیشینیان مابایددرموزه های دنیانگاهداری شود،چرا!؟