بهرام چوبین یا وهرام چوبین یا بهرام ششم یا وهرام چوبینه پسر بهرام گشنسپ از خاندان مهران، یکی از هفت خاندان ممتاز ساسانی بود.بهرام از مردم ری بود.او به علت بلندی قد و لاغر بودن اندام، به چوبین (مانند چوب) معروف شده بود.
سکهای از بهرام چوبین
واسپوهران یا خاندان ممتاز به رؤسا یا به طور کلی افراد خاندانهای بزرگ، در زمان ساسانی گفته میشود.
ساسانیان اصول ملوک الطوایفی را از اشکانیان میراث یافتند. بههمین جهت در شاهنشاهی جدیدی که اردشیر یکم تأسیس کرد، در مرتبه دوم از حیث درجات و مراتب، طبقه مقتدر رؤسای طوایف را بازمییابیم و در رأس آنان هفت خاندان ممتاز قرار دارند.
از این هفت دودمان لااقل سه خانواده در عهد اشکانیان حائز این مقام عالی و ممتاز شدهاند: کارن، سورن و اسپاهبذ که همه از نژاد اشکانیان بودند و لقب پهلو یعنی پارت داشتند. انتساب به سلسله اشکانی را علامت امتیاز میدانستند و از این رو بود که از میان سایر دودمانهای ممتاز عهد ساسانیان بعضی اهتمام داشتند که خود را به نسل اشکانی منسوب کنند، مثل دودمانهای اسپندیاذ (اسفندیار) و مهران.
این را باید در نظر گرفت که بهطور کلی املاک ویسپوهران، در سراسر کشور پراکنده بوده، مخصوصاً در پارس و ماد یک کاسه کردن این املاک، امکان نداشتهاست.
در عهد ساسانی، بعضی مشاغل و مناصب ارثی بوده و این مناصب موروثی، به طور تعیین شده، به رؤسای هفت دودمان یاد شده میرسیدهاست. بهطور مثال اسامی سورن و مهران غالباً در میان سرداران لشکر ایران دیده میشود و شاید بتوان گفت که مناصب لشکری به این دو دودمان تعلق داشته است.
در زمان ساسانی، خاندانهای ممتاز یا ویسپوهران به هفت گروه تقسیم میشدند.
پارس دارای چند معنی و مفهوم گوناگون است. پارس یکی در معنی نام قومی در فلات ایران بودهاست و کاربرد دیگر آن نام ایالتی در جنوب غربی مرکز ایران و در مجاورت خلیج فارس بودهاست که آن را پارسَه مینامیدند، و همچنین نام شاهنشاهی پارس که پارسیَه نام داشت تا پیش از بهکارگیری نام ایران بودهاست و دیگری کاربرد آن که گستردهتر است نام اقوام و ملتهای دشت و بلندیهای ایران و شامل مرزهای شاهنشاهی پارس میشود، بودهاست.
در شاهنامه بیشتر از ۷۲۰ بار نام ایران و ۳۵۰ بار نیز نام ایرانی و ایرانیان بکار رفته اما در دنیای غرب، در رم و یونان قدیم به جای ایران نام پرسیس را به کار میبردند و علت استفاده از این واژه این بود که یونانیان با اولین قوم ایرانی که آشنا شدند پارسیان هخامنشی بودند، در حالی که پارس از نظر جغرافیایی تنها یک ایالت ایران بودهاست و در جغرافیای دوره اسلامی نیز به منطقه جنوب ایران گفته میشدهاست.
سرزمین البته بارها بزرگتر از استان کنونی فارس بودهاست و سراسر کرانهٔ خلیج فارس، هرمزگان، یزد، بخشی از اصفهان و بخشی از استان کنونی کرمان را نیز در بر میگرفتهاست. در قدیم همهٔ کرانهٔ خلیج فارس و دریای عمان با نام دریای فارس یا دریای پارس شناخته میشدهاست.
بر اساس آنچه در تقسیمات کتابهای دوره امپراتوری اسلامی (معجم البلدان و کتاب ابن حوقل، مقدسی، استخری و جغرافی نویسان اسلامی قرون وسطی) آمدهاست، ایالت یا “اقلیم فارس جنوب” ایران و کرانهٔ خلیج فارس که در غرب آن خوزیه (اهواز) و بصره (پسراه) و آپالو (ابله) و در شرق آن مکران، کرمانیا و در شمالشرقی آن خراسان وجود داشت.
عربها این منطقه را اقلیم فارس و مردم این منطقه را فارسی مینامیدند. اما اروپاییان در تمام دورههای تاریخی همه اقلیمهای ایرانی را پارس و پرسیا نامیدهاند. پارسها قومی از نژاد آریایی بودند که با اسبها و دامهای خود در میان دشتها و کوهستانهای گرمسیری و سردسیری تردد میکردند. شاهنشاهی هخامنشی بر یکجانشینی این قوم تأثیر زیادی گذاشت.
نمایی از تخت جمشید ترسیم شده در قرن ۱۶ میلادی
پارتها و پارسها شیوه زندگی تقریباً یکسانی داشتند و بهترین اسبسواران زمان خود بودند. به همین دلیل اعراب پس از فتح ایران به بهترین اسب سواران و چابک سواران فارِسْ میگفتند.
شاهنشاهی ساسانی (ایرانشهر) در نتیجهٔ اصلاحات اداری قباد یکم و خسرو انوشیروان از ۴ کوست (بخش بزرگ) تشکیل شده بود: خوراسان (شرق یا شمالشرق: شامل خراسان، قومس، گرگان، ماوراءالنهر، افغانستان)، خوروران (غرب یا جنوبغرب: شامل کرمانشاه، کردستان، لرستان، ایلام، بینالنهرین، آسیای صغیر)، نیمروز یا پارس (جنوب یا جنوبشرق: شامل سیستان، کرمان، پارس، خوزستان، اصفهان، بنادر و جزایر خلیج فارس و دریای عمان، سند، مکران) و آدوربادگان (شمال یا شمالغرب: شامل آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، اران، دیلم، رویان، تپورستان، ری). کوستها گاهی نام سرزمین عمدهٔ خود را میگرفتند؛ از همینروی کوست شمالی “آدوربادگان” نام گرفت و کوست نیمروز هم گاهی “پارس” خوانده میشد.
در سال ۵۸۸–۵۸۹ میلادی، در آخرین سال سلطنت هرمز چهارم، لشکریان خاقانات غربی ترک و خزرها به آران و ارمنستان حملهور شدند.در همین زمان در شرق نیز ساوه شاه(شابه شاه، بنا بر نوشتهٔ طبری) به ایران حمله کرد و سپاه صد هزار نفری ایران که در مرز به نگهبانی میپرداخت، مغلوب ترکان شد.
بهرام در آن هنگام مرزبان ارمنستان و اثورپاتکان(آذربایجان ) بود. هرمز چهارم بهرام را برای مقابله به سوی ترکان گسیل داشت.
این جنگ به نام نخستین جنگ ایران و ترکان شناخته شده است. بهرام دوازده هزار تن از سوارکاران را برگزید که سن هیچیک از آنها کمتر از چهل سال نبود. این در حالی بود که سپاه پادشاه ترکان تا هرات و بادغیس پیش آمده بودند. گمان میرود که بهرام از این روی این رقم سپاهی را انتخاب کردهاست که عدد دوازده در نزد ایرانیان مقدس بوده و در تاریخ اسطورهای ایران نیز در چند جنگ، مثل جنگ رستم با کیکاووس و جنگ اسفندیار با ارجاسب و جنگ گودرز به خونخواهی سیاوش، نیز دوازده هزار نفر، در سپاه شرکت داشتند و در تمامی این جنگها ایرانیان پیروز شده بودند.
بهرام که سرداری دلیر بود با سپاهی اندک اما زبده، سپاه خاقان را در مرزهای شرقی به شدت شکست داد؛ حتی ساوه شاه (شابه شاه) را کشت و علاوه بر غنایم سرشار و باورنکردنیای که به دست آورد، ترکان را به پرداخت باج نیز ملزم کرد.
نبرد بهرام چوبین با ساوهشاه در شاهنامه
ساوه شاه نام یکی از شاهان ترک زاد است که در عهد شاهنشاه هرمزد چهارم ساسانی به ایران حمله کرد. جای گذر سپاه او دشت هری است. نام این خاقان ترک در اصل باغا خاقان بوده که در منابع ایرانی [به اشتباه] ساوه شاه آورده شده است .
در شاهنامه در این باره این گونه آمده است:
شعر شاهنامه
ابا پیل و با کوس و گنج و سپاه
گر از لشکر ساوه گیری شمار
برو چارصد بار بشمر هزار
ز پیلان جنگی هزار و دویست
تو گفتی مگر بر زمین راه نیست
ز دشت هری تا در مرورود
سپه بود آگنده چون تار و پود
وزین روی تا مرو لشکر کشید
شد از گرد لشکر زمین ناپدید
به هرمز یکی نامه بنوشت شاه
که نزدیک خود خوان ز هر سو سپاه
برو راه این لشکر آباد کن
علف ساز و از تیغ ما یاد کن
برین پادشاهی بخواهم گذشت
به دریا سپاهست و بر کوه و دشت
هرمزد برای رزم با او بهرام چوبینه را به عنوان سپهبد با سفارش مهران ستاد که یکی از در باریان شهنشاه کسری نوشین روان بود گزین میکند و سرانجام سپاه او را در هم میشکند و سر ساوه شاه را از تنش جدا میکند.
مهران سِتاد در شاهنامه پدر نستوه ، موبدی خردمندو راد و جهاندیده بود. خسرو انوشیروان او را برای خواستگاری دختری نژاده و زیبا از دختران خاقان چین به آن دیار فرستاد و او با هوشمندی و درایت، بهترین دختر خاقان را برگزید. در روزگار هرمزد از درباریان بود و همو توصیه کرد که بهرام چوبین را به دفع ساوه شاه بفرستد و خود پس از دادن خبر غلبهٔ بهرام چوبین به ساوه شاه درگذشت.
نگاره مهران ستاد در شاهنامه تهماسبی
خسرو یکم معروف به خسرو انوشیروان دادگر (کسرا نوشیروان، انوشه روان) سومین فرزند قباد یکم بود. وی بیستودومین شاهنشاه ساسانی بود که حکومت خود را در تیسفون آغاز کرد. ریشهٔ اسم خسرو به معنای نیکنامی است و انوشیروان به معنای ” روح و روان جاویدان”است.
فرمانروایی خسرو با شورشهای داخلی آغاز شد اما وی موفق شد آنها را سرکوب و آرامش را به کشور بازگرداند.
خسرو یکم بر بشقابی زینتی در کابینه مدالهای پاریس کشف شده در ایران
در ۷ آذر ۵۸۸ میلادی، ارتش ایران در جنگ با خاقان در بلخ، از جنگافزار تازهای که در آن نفت خام به کار رفته بود، سود برد. در این جنگ بهرام چوبین که در تاریخ نظامی جهان، از او به نابغهٔ رزم نام بردهاند فرماندهی ارتش ایران را بر دوش داشت. شمار نیروهای خاقان ۳۰۰ هزار تن و شمار سربازان بهرام چوبین، ۱۲ هزار تن بود. بهرام چوبین برای آنکه زودتر به میدان جنگ برسد، نخست به اهواز رفت سپس از راه یزد و کویر، خود را به خراسان رساند، از این رو، هنگامی خاقان از لشگرکشی بهرام آگاه شد که تا رسیدن سربازان ایرانی به بلخ، تنها ۴ روز مانده بود. بهرام به یگانهای آتشبار (نفتاندازان) گفت که یورش را با پرتاب پیکانهای شعلهور آغاز کنند و ادامه دهند تا آرایش سپاهیان خاقان برهم خورد. در این نبرد، بهرام با ۲ هزار سوار گزیده به جایگاه خاقان یورش برد. خاقان گریخت سپس کشته شد و سپاه بزرگ او از هم پاشید و پسر وی نیز گرفتار شد. این جنگ تنها یک روز به درازا کشید که از شگفتیهای تاریخ نظامی جهان است.
هرمز چهارم بعد از شکست ترکها از فتح بهرام نگران شد و او را بلافاصله به جنگ بیزانس، در ارمنستان و نواحی جنوب قفقاز فرستاد. بهرام که فرماندهی کل نیروی ایران در مقابل بیزانس را داشت از قوای بیزانس شکست خورد.
هرمز چهارم از سال ۵۷۹ تا ۵۹۰ میلادی شاهنشاه ایران و انیران بود. او پس از پدرش، خسرو انوشیروان برتخت نشست.
سکه هرمز چهارم ساسانی
هرمز که میخواست غرور وی را بشکند و از این شکست باطناً خشنود بود با ارسال دوک دان و لباس زنانه، به سردار شکست خورده او را بهطور اهانت آمیزی از فرماندهی سپاه، عزل کرد اما بهرام موفق شد، سپاه تحت فرمان خود را نیز در اهانتی که از طرف هرمز در حق وی شده بود، شریک و همدرد سازد. بدینگونه آنها را نیز با خود، بر ضد هرمز همداستان ساخت و با موافقت و تشویق آنها، علیه هرمز شورش کرد.
خسروی یکم، پدر هرمز، او را پیش از مرگ خود به عنوان شاهنشاه آینده برگزید. این تصمیم برخلاف سنت ساسانی بود، زیرا پس از مرگ شاهنشاه پیشین، لایقترین فرزند او به عنوان شاهنشاه آینده برگزیده میشد. اما از آنجایی که هرمز خود را به عنوان رهبری کارآمد ثابت کرده بود، انوشیروان پیش از مرگ خود، وی را به عنوان جانشین خود تعیین کرد.
هرمز در ۵۷۹ میلادی بر تخت عاج نشست. او سیاستهای اصلاحگرانه پدر و پدربزرگش را ادامه داد و از میان مردم و اشراف، طرف مردم را گرفت. با این حال به نظر میرسد که او نسبت به کواد و خسرو، خشونت بیشتری به خرج داد. در منابع شرقی، از جمله نوشتههای مسلمانان، دوستی و دشمنی و حب و بغض نسبت به او به طرز عجیبی درهم آمیخته و نظرات دربارهٔ او ضد و نقیض است. به عقیدهٔ کریستنسن، احتمالاً دلیل وجود چنین نظرات متناقضی این بوده که در دورهٔ اسلامی، هنگامی که خداینامگهای ساسانی را ترجمه میکردند و آنها را به شکل جدیدی درمیآوردند، از منابع متعددی استفاده کردهاند که در آنها، از یک سو عقاید برخاسته از احساسات تودههای فرودست و رعایای ساسانیان وجود داشته و از دیگر سو نظرات و احساسات روحانیون و اشراف صاحب امتیاز؛ و این نظرات مختلف با هم تلفیق شده و چنین مجموعهای از رویکردها را نسبت به هرمز پدیدآورده است. تاریخدانان معاصر و اکثر تاریخدانان قرون وسطی، این خشونت را حاصل از خیرخواهی او نسبت به مردم عادی شاهنشاهی خود میدانند.
بلعمی به صراحت او را “در عدالت برتر از انوشیروان” میخواند. طبری مینویسد:
هرمز پسر خسرو پادشاهی با ادب و احسان و دوستدار ضعیفان و فقیران بود و بر اشراف سخت میگرفت. پس [اشراف] در کین او ثابت [قدم] شدند و او [هرمز چهارم] نیز کین آنان به دل گرفت… حس دادگری او در حق مردم فوقالعاده بود.
شورش علیه هرمز چهارم
در زمان هرمزد، ایران و بیزانس بار دیگر وارد جنگ با هم شدند. معروفترین و زبدهترین سرداران هرمزد، فردی بود به نام بهرام چوبین[الف] از مردم ری، پسر وهرام گشنسبو از دودمان اشرافی اشکانی مهران؛ مرزبان ارمنستان و اثورپاتکان (آذربایجان) و فرماندهی توانمند و محبوب سپاهیان، و در عین حال پرنخوت و پرمدعا و سخت آزمند قدرت؛ و از این بابت به بزرگان ملوکالطوایفی قدیم شباهت داشت. در همین زمان (۵۸۸ م) علاوه بر مشکل رویارویی با بیزانس، یک مشکل دیگر هم از سوی شرق و شمال به وجود آمد: خاقان ترک که در منابع اسلامی شابه شاه (ساوه شاه؛سابه شاه) نامیده شدهاست، و گویا علاوه بر خیال انعقاد معاهدهٔ بازرگانی با بیزانس، رؤیای تسلط بر ایران و بیزانس را نیز در سر میپروراند، علیرغم خویشاوندیای که با هرمزد داشت، از وضع موجود – مخالفت بزرگان با هرمزد و اشتغال ساسانیان به جنگ با بیزانس – استفاده کرد و در سال ۵۸۸ م. به همراه اتباع هپتالی اش شروع به تاختوتاز در جنوب آمودریا کرد و سپاهیان ایران را در بلخ تاراند و تا شهرهای تالُقان،[ث] بادغیس و هرات پیش رفت. در همین هنگام اعراب مرزنشین در حدود فرات به سرکردگی دو شیخ به نامهای عباس احول و عمرو بن ازرق هم بر ساسانیان شوریدند و سرزمینهایی را که تا کرانههای فرات امتداد داشتند، مورد غارت قرار دادند. طوایف ترک و خزر نیز از طریق خزر و تنگهٔ داریال (دربند بابالابواب) به آران و ارمنستان حمله کردند.
هرمزد، بهرام را با سپاهی به دفع متجاوزان شرقی گسیل کرد. سپاه بهرام کمتعداد، ولی متشکل از جنگاورانی زبده و کارآزموده بود، و او توانست خاقان را به شدت شکست دهد. بهرام حتی شابه شاه را هم کشت. سپس جنگ دیگری با دشمن کرد که در آن پسر خان بزرگ هم به اسارت درآمد. در این جنگ، گذشته از غنایم سرشار و باورنکردنیای که به دست ایرانیان افتاد، آنها ترکان را به پرداخت باج نیز واداشتند (۵۸۸ م). همچنین هرمزد سپاه بزرگی به جنگ خزرها فرستاد و آنان را به سختی شکست داد و مجبور به بازگشت کرد. کار مقابله با شیوخ عاصی عرب هم آسان بود و آنها با دریافت مبلغی اندک، حاضر شدند از ادعاهای خود کوتاه بیایند و میانرودان ایران را تخلیه کنند.
این پیروزی چشمگیر و نیز پیشینهٔ تباری طولانیتر بهرام نسبت به ساسانیان،باعث تکبر و نخوت هرچه بیشتر بهرام شد. هرمزد که کمکم از پیروزیهای این سردار نگران میشد،او را به فرماندهی کل سپاه در برابر بیزانس گماشت و بلافاصله به جنگ در لازیکا، ارمنستان و نواحی جنوبی قفقاز گسیل داشت (۵۸۹ م). اما بهرام که از موفقیتهای چشمگیر پیشین و این انتصاب مهم بسیار مغرور شده بود، در جنگ با بیزانسیها شکست سختی خورد. هرمزد که فرصت مناسبی یافته و از شکست او باطناً خشنود شده بود و میخواست غرور وی را بشکند، به نشانهٔ تحقیر، دوکدان و جامهای زنانه برای او فرستاد و او را به طرز موهنی از فرماندهی سپاه برکنارکرد. اما بهرام با نمایش زیرکانهای که ترتیب داد، موفق شد سپاه تحت امرش را در اهانتی که پادشاه به او کرده بود، شریک و همدرد کند و احساسات آنها را تحریک نماید.
سربازان وفادار به بهرام، این توهین شاهنشاه به سردار محبوبشان را توهین به خود قلمداد کردند و به شدت برافروختند و بهرام به پشتگرمی این هواداران و به سبب اطمینان و اعتمادی که نسبت به وفاداری و سرسپردگی آنان داشت، علم طغیان علیه شاه برافراشت و اهانت شاه را با شورش و اعلام استقلال از حکومت مرکزی پاسخ داد (۵۸۹ م). این طغیان باعث شد آتش فتنههای گوناگون از هر گوشهٔ مملکت شعلهور شود، چون غیر از سپاه بهرام، دستههایی از یک سپاه دیگر هم که در حوالی نصیبین از بیزانسیها شکست خورده بودند و از خشم و تنبیه شاه میترسیدند، در طغیان با بهرام همنوا شدند. وضعیت در تیسفون هم به ضرر هرمزد بود: عدالت خشونتبار شاهنشاه و تندیهای او با نجبا و درباریان، آنان را سرخورده و به شدت از شخص شاه منزجر کرده بود. هیربدان و موبدان هم از سیاستهای دینی هرمزد شدیداً ناراضی بودند و در واقع هر چهار پایهٔ تخت سلطنت به لرزه افتاده بود.
واقعهٔ شورش بهرام از آن جهت که نخستین باری بود که فردی خارج از خاندان ساسان ادعای سلطنت و علیه حکومت مرکزی شورش میکرد، حائز اهمیت است. این شورش احتمالاً تکان شدیدی به ساسانیان وارد کرده بود. وقوع شورش مزبور شاید به سبب خصوصیات نظام متمرکز نیرومند و مشکلات تبلیغات مربوط به شاهنشاهی در حکومت ساسانی هنگام روی کار آمدن فرمانروایی ضعیف یا مورد نفرت بوده باشد. نهادهای اصلاح شدهٔ زمان قباد اول و خسرو اول با گذشت زمان استوارتر شده و کمکم چنان نیرویی یافته بودند که به رغم آشوبها و تنشهای سیاسی موجود در ساختار قدرت، به خوبی به کار خود ادامه میدادند. همین مسئله در مورد امور محلی نیز صادق بود؛ دهقانان تبدیل به مقامات رسمی و مهمی شده بودند، و در نظر اهالی هر محل، اداره کردن امور آن محل بخصوص و پرداختن به مسائل و موضوعات محلی و جزئی از پرداختن به مسائل کلان سیاسی امپراتوری اهمیت بیشتری یافته بود.
بهرام روی پشتیبانی موبدان و بزرگان ناراضی حساب میکرد. علاوه بر این او از اینکه سوءظن موجود بین هرمزد و پسرش خسرو، پادشاه را از اخذ تصمیم قاطع برای مقابله با او باز خواهد داشت، تا حدی مطمئن بود، چون طبق یک روایت طبری، ظاهراً خود او در ایجاد نفاق و وحشت بین پدر و پسر دست داشت و ترتیب کار را طوری داده بود که خسرو به سبب ترس از پدر، پایتخت را ترک کند. اما به نظر میرسد بهرام برخلاف انتظاری که داشت، حمایت چندانی از بزرگان ندید. با این حال، باز هم هرمزد از جانب پسرش و هواخواهان او نگران بود، و در نتیجه دیگر در تیسفون احساس امنیت نکرد و به ویهکواذ (بهقباد) در نزدیکی سلوکیه نقل مکان نمود.
تصویری از نبرد خسروپرویز و بهرام چوبین در شاهنامه
سلوکیه نام یکی از بزرگترین شهرهای جهان باستان در روزگار سلوکیان و پس از آنها بود. این شهر در میانرودان در کرانهٔ باختری رود دجله و روبهروی شهرک اوپیس(و در آینده تیسفون) جای گرفته بود. پایهگذار این شهر سلوکوس یکم بود که با برپایی این شهر در سال ۳۰۵ (پیش از میلاد) آن را به نام خود نامگذاری کرد و آن را نخستین تختگاه امپراتوری سلوکی نهاد.
این شهر را در دوران ساسانی، ویهاردشیر میخواندند و عربها آن را بهرسیر ضبط کردهاند. این شهر یکی از هفت شهر تشکیل دهندهٔ مدائن محسوب میشد. در این دوران شهری نسبتاً بزرگ بود با کوچههای سنگفرش و بازار بزرگ. مخصوصاً عیسویان در آنجا فراوان بودند و سوداگران یهودی نیز بازار پر ازدحام آن را رونق میبخشیدند.
پیکار با خسرو پرویز
بهرام چوبین حاضر نشد که به فرمان پادشاه جدید در آید زیرا خود سودای پادشاهی داشت. دودمان بهرام مدعی بودند که از نسل شاهان اشکانی اند و بهرام بر این امر تکیه کرده خود را پادشاه نامید. از آن جا که سپاه بهرام نیرومند بود، خسرو رو به هزیمت گذاشت. بهرام فاتحانه به پایتخت آمد و به نام بهرام ششم و به دست خود تاج بر سر گذاشت و به نام خود سکه زد. در این میان خسرو از سرحد ایران گذشته به امپراتور بیزانس موریکیوس پناه برد.
یک سال پادشاهی بهرام همراه با یک سلسله شورش و فتنه بود. وندوی دایی خسرو که دستگیر و زندانی شده بود، به یاری چند تن از بزرگان رهایی یافت و پیشرو مخالفان بهرام شد. وندوی به آذربایجان گریخت و نزد برادر خود گستهم بیاری خسرو پرویز برخاستند.
خسرو همراه با سپاهی که امپراتور موریکیوس در اختیارش گذاشته بود به ایران برگشته و با سپاه بهرام در حوالی گنزک اثورپاتکان (آذربایجان) جنگید و بهرام پس از شکست، رو به هزیمت نهاد.
جنگ خسرو و بهرام چوبین
سرانجام بهرام چوبین
در سال ۵۹۱ میلادی بهرام چوبین بعد از شکست در نبرد نهایی با خسرو و سپاهیانش، همراه با باقیماندهٔ سپاهش به سوی ترکان گریخت و با مهربانی تمام از سوی خان ترک پذیرفته شد. در مآخذ پارسی از این خان ترک نامی برده نشدهاست. گمان میرود این خان یون یوللیق یا دولان خان، فرمانروای خاقانات شرقی ترک باشد که با خاقانات غربی ترک جنگ داشتند و شاید به همین سبب بهرام را پناه داد. خسرو با هدایایی که برای خاتون همسر خان ترک فرستاد، موجبات کشته شدن بهرام را فراهم کرد. خاقان ترک که از مرگ بهرام، غمگین شده بود، از گردیه خواهر بهرام چوبین، خواست که به همسری برادر خاقان، درآید. گردیه پیشنهاد خاقان را نپذیرفت و همهٔ سپاهیانی را که همراه برادر وی، بهرام، به دیار ترکان آمده بودند، از دیار ترکان بیرون آورده و به ایران بازگرداند.
بهرام چوبین در ادبیات ایران
داستان بهرام چوبین در کتابی به عنوان بهرام چوبین نامگ در عهد باستان وجود داشتهاست که متأسفانه برجای نماندهاست. مورخان ایرانی چون طبری، دینوری، بلعمی، و فردوسی نیز مطالبی از این داستان را به رشتهٔ تحریر کشیدهاند.
سرگذشت پرحادثهٔ بهرام چوبین در اذهان ایرانیان تأثیری قوی گذاشتهاست و موجد افسانهٔ شیرینی به زبان پهلوی شدهاست که مطالب آن را مورخان عرب و ایران خاصه فردوسی در کتب خویش آوردهاند. مؤلف گمنام این روایت توانستهاست سرگذشت آن سردار بزرگ ناکام را با بیانی کافی، مجسم و محسوس کند. بنابر قول او بهرام نه تنها در لشکرستانی از قهرمانان مشهور بهشمار میآمده، بلکه در خصال مردانه و اطوار شایسته دارای مقامی عالی بودهاست.
تنگ بهرام چوبین تنگهای کم عرض و مرتفع با موقعیت استراتژیک در دامنه کبیرکوه و در مجاورت روستای ارمو از توابع شهرستان درهشهر واقع در استان ایلام میباشد.این تنگه با آثار باقیمانده از دیوار و دژهای نظامی به بهرام چوبین از ژنرالهای دوره ساسانی منسوب است، و مکانی بوده برای پناه گرفتن بهرام چوبین در زمان شورش علیه خسروپرویز. آثار به جا مانده عمدتاً شامل قلعهای از سنگ و گچ و پلکان بر دیوارههای سنگی است. همچنین این مجموعه دارای چهار آبانبار سنگی و ناودانکهای ارتباطی برای نگهداری آب شرب برای مدت طولانی است.
تنگه بهرام چوبین از مناطق گردشگری در فصل بهار و تابستان برای مردم دره شهر و شهرستانهای مجاور بهشمار میآید.
داخل تنگه بهرام چوبین و همچنین محدوده پشت آن، محیط بسیار مناسب و بکری برای حضور متعدد حیوانات و پرندگان مختلف است. بر اساس روایتهای قدیمی، بهرام، سردار ساسانی در روزگاران قدیم برای شکار به این تنگه میآمده است. همچنین این تنگه در یکی از مناطق سرسبز و خوش آب و هوای استان ایلام قرار گرفته است، از این سو بهرام برای خوش گذرانی و تفریح با چاشنی شکار این منطقه را مقصدی جذاب برای خود میدیده است.
تنگه بهرام چوبین، از نظر نظامی نیز برای بهرام اهمیت زیادی داشته است و این را میتوان از دیوارهای تاریخی ساخته شده بر روی صخرههای این تنگه که آن را تبدیل به دژی امن کردهاند، دریافت. در واقع بهرام برای خودش در این تنگه مخفی گاهی ساخته بود که در زمان شورش علیه خسروپرویز بتواند در آنجا پناه بگیرد.
بخشی از دیوار دژ که تا حدودی تخریب شده است
مدرس دانشگاه
تاریخ : ۳۰ - فروردین - ۱۴۰۲
اشکانیان و مادها ریشه ترکی و تورانی دارند هرچند در اواخر این دو حکومت تعدادی از اقوام آریایی تبار در بینشان بودند و اتفاقا علیه تورانیان کودتا و حکومت را بدست گرفتند و در تاریخ ایران کنونی متاسفانه بسیار تحریف می گردد تا منشا این منطقه را پارسی و آریایی القا نمایند در صورتی که در جای جای این منطقه آثار بیش از سه هزار ساله ترکی نمایان است …و این تحریف و جعل در انتهای حکومت قاجار البته در دوره قاجار با نفوذ سیاسی و نظامی انگلیس و یهود و زرتشتیان و به بازیگری امثال سید ضیا و فروغی و منحرف الفکران خارجه رفته با پیش تازی پهلوی بیسواد انجام گردید . و تاریخ ترکی ایران کنونی به پارسی ایران تبدیل گردید ….
عاشق وطنم ایران
تاریخ : ۳۰ - فروردین - ۱۴۰۲
بسیار عالی ، اون پانترک خود بخواب زده مثل اینکه متن رو خوب مرور نکرد ، یکبار دگر مرور کن نوشته شده بود از ملک ری
برهان
تاریخ : ۲۹ - فروردین - ۱۴۰۲
بهرام چوبین از خاندان مهران بوده و ایرانی اصیل نمیدونم چرا پان تورچا میخوان اینم تورچ کنن ب والله نه مادها تورک بودن و نه اشکانیان دست از این توهماتتون بردارین
ایرانی
تاریخ : ۲۹ - فروردین - ۱۴۰۲
یک روز خوب میاد کسانیکه ازایران رفتن با تجربه برمیگردن
مصطفی
تاریخ : ۲۹ - فروردین - ۱۴۰۲
ایده پان ترکیسم از طرف بهضیها توهمی بیش نیست بقول دوستمون حرف از ایرانه نه قوم مهاجر.. در ضمن متاسفانه حکومت مخالف ساختن قهرمانان ایران زمین هست
شیرازی
تاریخ : ۲۹ - فروردین - ۱۴۰۲
مطلب جالبی بود…احسنت…لطف کامنت نژاد پرستانه نگذارید منتشر شود
ایران زاد
تاریخ : ۲۹ - فروردین - ۱۴۰۲
در بر روان سرداران بنام ایران که حتی خواندن سرگذشت شون مایه افتخار مردمان این سرزمین است
ایران آباد
تاریخ : ۲۹ - فروردین - ۱۴۰۲
هموطنی که گفتین بهرام ترک بوده
اصلا تا قبل هجوم مسلمانان هیچ ترکی تو ایران زمین(از همسایگی چین تا مرز یونان) وجود نداشته برخی قبایل مغولی و زیرشاخه های اونها بعدها وارد این سرزمین شدن
قوم ترک دارای چشمانی کشیده هست عین قرقیز و ترکمن و…
آیا هموطنانی که مدعی ترک بودنن همچین مشخصه هایی دارن؟
خلیل
تاریخ : ۲۹ - فروردین - ۱۴۰۲
درود بر شما و درود به روان پاک هر کسی که دوستدار ایران هست و اینچنین کوشش و پشتکار در شناساندن تاریخ پرافتخار این سرزمین جاوید به ما دارد.سپاس.
مخی
تاریخ : ۲۹ - فروردین - ۱۴۰۲
گهوام .اسپندیار .تیسپون.پسراه.بصره.چرا اینها زبانشون بلوچی گویش میشده چرا شلوارها چروک بلوچی طنشان فارسی ک ف دارد چرا پارسی ندارد مدل بلوچی چرا زبان پهلوانیگ اینقد بلوچی هست بلوچی ک هیچ کتاب تدریس اندیشکده زبانی ندارد زیرحجم زبان فارسی بوده باز همین تلفظ و همین گویش نیمروز اسم سیستان هست پرچم خاندان سورن بلوچستان از شهداد تمدن جیرفت بیرجند تا هرمزگان تادوره اشکانی بوده فارسهای کرمان همه ازسیرجان شیراز امدن هنوز نصفشون درحال کوچ همونجا
سیرک برتر
تاریخ : ۲۹ - فروردین - ۱۴۰۲
هخامنشیان و ساسانیان با بی کفایتی تمام کل این مرز وبوم را به اجنبی واگذار کردند اولی توسط اسکندر کبیر دومی توسط اعراب مسلمان منقرض گشتند.
ناشناس
تاریخ : ۲۹ - فروردین - ۱۴۰۲
دست نویسنده مقاله درد نکنه بازهم از شاهان وسرداران ایران زمین بنویسید چون ماایرانی هستیم وباید به آنها افتخار کنیم ترکها وکره ایها الکی قهرمانان سازی میکنند وما آنها را خورد میکنیم قهرمانهای مثل نادر لطفی خان شاه عباس کبیر کوروش بزرگ داریوش کم قهرمان نداریم که درموردش بنویسیم
دامان
تاریخ : ۲۹ - فروردین - ۱۴۰۲
با درود بر همگی
دوست عزیزی که ادعا کردی بهرام چوبین تورک هستش، اسم پنج تای دیگه از پادشاهان ساسانی بهرام بوده، نکنه شاید تبار ساسانی ها تورک بوده ما نمیدونستیم. تو رو خدا اینجا سرزمین ایرانه، از عقاید پان تورکی دست بردارید لطفا.
ناشناس
تاریخ : ۲۸ - فروردین - ۱۴۰۲
بسیار عالی لطفا از تاریخ وتمدن ایران بیشتر مطلب بگذارید همراه نام نویسنده مقاله ومنابع .. درود
فاطمه
تاریخ : ۲۸ - فروردین - ۱۴۰۲
سلام و درود
خواهشی دارم از اول فارس
من به دنبال اسنادی از زندگی جدم هستم که از فرماندهان نادر شاه افشار در فارس بوده بسیار مایلم که با پرداخت هزینه پیشنهادی مورخ ، تاریخچه زندگی ایشان را جمع آوری و چاپ کنم
مجیدهادیان
تاریخ : ۲۸ - فروردین - ۱۴۰۲
باسپاس فراوان ازاین که کوشیده ایدبه این بخش ازتاریخ پرافتخارکشورمان،ایران بزرگ بپردازدخواهش می کنم این روندبسیارارزشمندوسازنده راپیگیری فرماییدواجازه ندهیدکه آنان که می خواهندبانادیده گرفتن و دورزدن تاریخ ونپرداختن به حقایق وواقعیتهای تاریخ ایرانزمین،پیوندنسلهای پس ازسال۵۷راباگذشته اشان به مثابه قطع ساقه وتنه درخت باریشه ی آن درراه شومی که درپیش گرفته اندبدون هرگونه مقاومت وپایداری فرهیختگان میهن پرست به هدفهای مزورانه ومزدورانه خوددست یابند.آنچه درقالب کتابهای علوم اجتماعی دوره دبستان ومتوسطه اول وحتی دوم آمده وتدریس می شودجزنادیده گرفتن حقایق وواقعیتهای تاریخی وجعل تاریخ شوربختانه چیزدیگری نیست!!!
شاهنشاه
تاریخ : ۲۸ - فروردین - ۱۴۰۲
بسیار عالی کاش ازاین همه تاریخ ورشادتهای سرداران فیلم درست کنم.نه از تاریخ اعراب
علی اصلانلو
تاریخ : ۲۸ - فروردین - ۱۴۰۲
بهرام چوبین از فرماندهان سلحشور تورکتبار بود بهرام نامی تورکی از ریشه فعل تغبوم می باشد یعنی دلیر و نترس
یونس
تاریخ : ۲۸ - فروردین - ۱۴۰۲
بسیار عالی
کاش نویسندش هم مینوشتی
ناشناس
تاریخ : ۲۸ - فروردین - ۱۴۰۲
مطلب بسیر جامع ارزشمند و زیبایی است. بخشی از تاریخ ایران آشکار نموده است
amir kord
تاریخ : ۲۸ - فروردین - ۱۴۰۲
بسیار عالی بود. لطفاً در مورد تاریخ ایران مطالب بیشتری بگذارید. ممنون
میر
تاریخ : ۲۸ - فروردین - ۱۴۰۲
بسیار عالی بود
امیر
تاریخ : ۲۸ - فروردین - ۱۴۰۲
عالی بود