به گزارش اول فارس ، دکتر محمدیونس طغیان ساکایی در ۸ صبح چنین نوشت: نوروز در شاهنامه فردوسی جلوه خاصی دارد. در حقیقت یکی از مهمترین آثاری که از نوروز و چگونهگی بنیادگذاری این جشن یاد میکند، شاهنامه است. در شاهنامه سیوسه بار از نوروز و باز چند بار دیگر به گونه «سر سال نو» و «ماه فروردین» که مراد همانا نوروز است، ذکر رفته است.
فلسفه پدیدآیی این جشن در شاهنامه ضمن بر تختنشینی جمشید آمده است.
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد برِ تخت او
شگفتی فرو ماند از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودین
برآسوده از رنج روی زمین
بزرگان به شاهی بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان یادگار
(پادشاهی جمشید)
هرچند در شاهنامه، جمشید چهارمین پادشاه ایران است؛ اما در وداها نام این شاه به گونه «یمه» (یما) و نخستین فرمانروا یاد شده است. پس نوروز، روز آغاز تشکیل حکومتداری، تمدن و تاریخ ابتدایی و اسطورهای سرزمین ما و بنابراین، بزرگترین جشن این ملت است.
نوشیروان به خواب دیده بود که صد هزار از تازیان با هیونان مست و مهارگسسته از اروندرود میگذرند و همه ایران را ویران میکنند. آتش در آتشکدهها خاموش و جشنهای نوروز و سده متروک میشوند:
هم آتش بمُردی به آتشکده
شدی تیره نوروز و جشن سده
(فردوسی، ۱۹۷۱: ۳۴۱)
این خواب را پس از سالهای دراز، یزدگرد، شاه نگونبخت ساسانی برای عمال طوس نوشت. اعراب آمدند، مداین را مدینه برافگند، آتشکدهها خاموش و همه جشنهای زرتشتیان فراموش شدند، مگر نوروز که تا روزگار ما ادامه یافت. چون این جشن پشتوانه طبیعی دارد. فصل زندهگی و رویش دوباره است. زمستان، سرما و سختی به پایان میرسد و بهار نوآیین آغاز میشود؛ این آغاز، هرسال تجدید میشود. چون از دیدگاه گذشتهگان ما، آغاز تاریخ بشر است. این حادثه بزرگ در ذهن ناخودآگاه مردم ثبت شده است و باز این مردماند که آن را با هر سختیای حفظ میکنند. نوروز با دین و آیین مردم سازگاری پیدا کرد و حالا برگزاری آن جزئی از وجایب مذهبی مردم محسوب میشود. تا باد چنین بادا!
از شاهنامه برمیآید که آریاییان جشنهای خود را در آتشکدهها و مکانهای دینی خویش برگزار میکردهاند. در آتشکدهها ایوانهای ویژهای برای برگزاری جشنهای مشخص داشتند، هر جشن را در تالار ویژه خودش برگزار میکردند.
چو شد ساخته جای آتشکده
همان جای نوروز و جشن سده
(بازگشتن بهرام گور به ایران)
یا:
نهاد اندر آن مرز آتشکده
بزرگی به نوروز و جشن سده
(بازگشتن قباد از هیتال)
هرمزد هنگامی که خبر پیروزی بهرام چوبینه را بر ساوه شاه شنید، برای مردم خلعت داد. رباطها را آباد و آتشکدهها و جایگاه نوروز و جشن سده را نیز مرمت کرد:
بیاورد زان پس صدوسی هزار
ز گنجی که بود از پدر یادگار
سهیک زان نخستین به درویش داد
پرستندهگان را درم بیش داد
سهیک دیگر از بهر آتشکده
همان بهر نوروز و جشن سده
فرستاد تا هیربد را دهند
که در پیش آتشکده بر نهند
سیم بهره جایی که ویران بود
رباطی که اندر بیابان بود
کند یکسر آباد جوینده مرد
نباشد به راه اندرون بیم و درد
(فردوسی، ۱۹۷۰: ۳۷۵)
در نوروز، آتشکدهها و ایوانهای مربوط به آن را با تکههای ابریشمین میآراستند و مُشک در آتش میافشاندند تا فضا را معطر گردانند:
به دیبا بیاراست آتشکده
هم ایوان نوروز و جشن سده
(زادن اورمزد شاپور از دختر مهرک)
یا:
برفتند یکسر به آتشکده
به ایوان نوروز و جشن سده
همه مُشک بر آتش افشاندند
به بهرام بر آفرین خواندند
ولی ایوانهای دیگر هم برای برگزاری این جشن میساختهاند. خسرو پرویز ایوان مداین را برای برگزاری جشن نوروز عمارت کرد:
همی کرد هرکس به ایوان نگاه
به نوروز رفتی بدان جایگاه
(فردوسی، ۱۹۷۱: ۲۳۳)
در سرگذشت خسرو پرویز میخوانیم؛ خسرو تخت طاقدیس را پس از سدهها که ویران و فراموش شده بود، عمارت کرده، نخستین بار جشن نوروز را در آن برگزار کرد. هنگامی که کار طاقدیس آغاز شده بود، بافندهای در چین، برابر با آن، فرش بزرگی را آماده میکرد. گفته شده است که این فرش زربفت، پنجاهوهفت در پنجاهوهفت ذراع پهنا داشت. نقش آسمان با ستارهگان، نقشه هر هفت کشور با تصاویر چهلوهشت پادشاه در آن، در مدت هفت سال بافته شده بود. در نوروزی که طاقدیس را افتتاح میکردند، این فرش از جانب همان بافنده چینی برای خسرو اهدا شد:
سر سال نو هرمز فرودین
بیامد بر شاه ایرانزمین
ببرد آن یکی فرش نزدیک شاه
گرانمایهگان برگرفتند راه
و در همان نوروز، این فرش را بر طاقدیس گستردند:
بگسترد نوروز آن جامه را
ز شادی جدا کرد خودکامه را
و روی آن، مجلس نوروز را برگزار کردند. ساز و سرود برپا داشتند و بر فرش گوهر افشاندند:
بر آن جامه بر مجلس آراستند
نوازنده رود و می خواستند
همی آفرین خواند سرکش به رود
شهنشاه را داد چندی درود
بزرگان بر او گوهر افشاندند
که فرش بزرگش همیخواندند
(فردوسی، ۱۹۷۱: ۲۲۵)
شاید این همان فرش بزرگی بود که در سقوط مداین به وسیله اعراب به عنوان غنیمت، به مدینه فرستاده شد و در آنجا آن را پارچهپارچه کرده، میان مجاهدان تقسیمش کردند.
باز همین خسرو پرویز در باغی که ساخته بود، نوروز را دو هفته جشن گرفت. در همین باغ بود که باربد، خود را معرفی و هنرش را عرضه کرد:
بدان باغ رفتی به نوروز شاه
دو هفته ببودی بدان جشنگاه
(فردوسی، همان: ۲۲۷)
حالا که درباره جشن نوروز در عهد خسرو پرویز گفتیم، یک مورد دیگر را نیز درباره او تذکر میدهیم و آن اینکه خسرو در نوروزها بر تخت مینشست. شاید هر سال بر تختنشینی خویش را تجدید میکرد. به گمان اغلب که این تختنشینی را به فال نیک میگرفت و سنت گذشتهگان را پاس میداشت:
به نوروز چون برنشستی به تخت
به نزدیک او موبد نیکبخت
بعد زندانیان را در این روز رها میکرد و برای نیازمندان حاجت میداد. او برای کارداران خویش گفته بود:
ز تخت کیان دورتر بنگرید
هرآن کس که کهتر بود بشمرید
و زان پس گنهکار و گر بیگناه
نماند کسی نیز در بند شاه
به ارزانیان جامهها داد نیز
ز دیبا و دینار و هرگونه چیز
هرآن کس که درویش بودی به شهر
که او را نبودی ز نوروز بهر
به درگاه ایوانش بنشاندند
درمهای گنجی بر افشاندند
در شاهنامه آمده است، هنگامی که یزدگرد بر پسرش بهرام خشم گرفت و او را از منزل، ممنوعالخروج اعلام کرد، او تنها در مهرگان و نوروز و به میمنت این جشنها توانست از خانه بیرون شود:
بدو خانه زندان کن و باز گرد
نزیبد بر او گاه ننگ و نبرد
به ایوان همی بود خسته جگر
ندید اندر آن سال روی پدر
مگر مهر و نوروز و جشن سده
که او پیش رفتی میان رده
(فردوسی، ۱۹۶۷: ۲۸۰)
نوروز در نزد آریاییان تقدس داشت. آنها به نوروز سوگند یاد میکردند. هنگامی که خسرو را از قدرت خلع و کور کردند، باربد در شیون او گفت:
به یزدان و نام تو ای شهریار
به نوروز و مهر و به خرم بهار
که گر دست من زین سپس نیز رود
بساید، مبادا به من بر درود
(شیون باربد بر خسرو)
و نوروز را به عزیزان و بزرگان خویش مبارکباد میگفتند:
بدین شاه، نوروز فرخنده باد
دل بدسگالان او کنده باد
(آمدن کاووس و خسرو نزد هوم)
نوشیروان به کارداران خویش نوشته بود که اگر در نوروز، باران نبارید و خشکسالی آمد، از مردم باژ نگیرند. در بیت زیر مراد از نوروز، سر سال و فصل بهار خواهد بود:
همان گر نبارد به نوروز نم
ز خشکی شود دشت خرم دژم
مخواهید باژ اندر آن بوم و رُست
که ابر بهاران به باران نشست
(نامه نوشیروان به کاردارانش)
و در این روز مردم را خلعت میدادند:
برو بوم او یکسر او را بُدی
سر سال نو خلعتی بستدی
(رفتن بزانوش پیش شاپور)
یا:
چو بودی سر سال نو فرودین
که رخشان شدی در دل از هور دین
نهادی یکی گنج خسرو نهان
که نشناختی کهتری در جهان
(بخش کردن خسرو پادشاهی خود را)
یا:
ببخشید چندی به آتشکده
چه برجای نوروز و جشن سده
جشن نوروز بنا بر شاهنامه هرچه باشکوهتر برگزار میشده است. نوروز در حقیقت جشن شادکامیها و شادخواریهای مردم بود. بازیهایی از هر نوع و از جمله اسبدوانی صورت میگرفت:
درباره بهرام آنجا که او میخواهد اسبی بگزیند، آمده است:
من اسپ آن گزینم که اندر نشیب
بتازم نبینم عنان از رکیب
چو با تک چنان پایدارش کنم
به نوروز با باد یارش کنم
(فردوسی، ۱۹۶۷: ۲۷۱)
هرگاه برای کسی آرزوی سعادت میداشتند، استدعا میکرند که همه روزگارش مانند نوروز باشند:
همه ساله بخت تو پیروز باد
همه روزگار تو نوروز باد
(فراخواندن کیخسرو طوس را)
نوروز، روز پیروزی است. پیروزی نو بر کهنه و پیروزی حق بر باطل:
که خسرو به هر کار پیروز باد
همه روزگارش چو نوروز باد
(آوردن گیو گرکین را نزد خسرو)
ابا فر و با برز و پیروز باد
همه روزگارانش نوروز باد
(نامه نوشتن خسرو به قیصر)
یا:
که پیروزگر شاه پیروز باد
همه روزگارانش نوروز باد
کسی که شکست نصیبش شده، دیگر نوروز که نماد پیروزی است، بر او ظاهر نمیشود:
گرایدونک گویی که پیروز نیست
از آن پس ورا نیز نوروز نیست
(پاسخ نامهی خسرو از قیصر)
نوروز، روشنترین روز سال انگاشته میشد. خورشید در این روز بهتر از همه روزها میدرخشید. گفتیم که جمشید در نوروزی تاجگذاری کرد. چون جمشید تاج بر سر گذاشت و اشعه خورشید بر آن بتافت، جهان از آن روشنایی گرفت. درباره روشنایی نوروز و ماه فروردین گواهی بسیار در شاهنامه هست:
دلم بر همه کار پیروز کرد
که بر من شب تیره نوروز کرد
(داستان بیژن و منیژه)
همه ساله بخت تو پیروز باد
شبان سیه بر تو نوروز باد
(رسیدن رستم و اسفندیار به یکدیگر)
وزین رو فریبرز بر میسره
چو خورشید تابان ز برج بره
(جنگ هماون)
و در جای دیگر:
سپاهی گزین کرد بر میسره
چو خورشید تابان ز برج بره
(آراستن کیخسرو سپاه خود را)
در نوروز مردم شهر و خانه خود را میآراستند:
به چندین فروغ و به چندین چراغ
بیاراسته چون به نوروز باغ
ظاهراً کیخسرو در یک نوروز زاده شد. در شاهنامه در این باره آمده است:
که روز نوآیین و جشن نو است
شب سور آزاده کیخسرو است
(زادن کیخسرو)
و عصر او را روزگار نو دانستهاند:
بسازید کامروز روز نو است
زمین سربهسر گنج کیخسرو است
(لشکر آراستن کیخسرو)
یا:
بدو گفت: روز نو و گاه نو
چو گفتارهای نو و شاه نو
نه کس چون تو اندر جهان شاه دید
نه این داستان گوش هرکس شنید
(بازآمدن کیخسرو نزد نیا)
بهرام گور پادشاه نامآور ساسانی نیز در یک نوروز چشم به جهان گشوده است. پدر او، یزدگرد، در هفت سال نخست سلطنتش فرزندی نداشته است:
ز شاهیش بگذشت چون هفت سال
همه موبدان زو به رنج و وبال
سر سال هشتم مه فرودین
که پیدا کند در جهان هور دین
یکی کودک آمدش هرمزد روز
به نیکاختر و فال گیتی فروز
هم آنگه پدر کرد بهرام نام
از آن کودک خرد شد شادکام
(فردوسی، ۱۹۶۷: ۲۶۶)
همین یزدگرد سکهای ضرب زده بود که در یک روی آن نام خداوند و در روی دیگرش تمثال شاه با آفتاب و ماه و نشانههایی از نوروز و مهرگان بود:
به یک روی بر نام یزدان پاک
کزویست امید و زو ترس و باک
دگر پیکرش افسر و چهر ماه
زمین بارور گشته از مهرماه
به نوروز و مهر آن هم آراستست
دو جشن بزرگ است و با خواستست
(فردوسی، ۱۹۷۱: ۳۴۶)
فردوسی از نوروز، برج بره و سال نو توصیفهای زیبایی دارد:
چو آمد به برج بره آفتاب
جهان گشت با فر و آیین و آب
بتابید از آنسان ز برج بره
که گیتی جوان گشت از آن یکسره
(پادشاهی کیومرث)
زمین در این فصل آراسته میشود:
چو خورشید سر زد ز برج بره
بیاراست روی زمین یکسره
و روی زمین از گل مانند یاقوت سرخ میشود:
چو یاقوت شد روی برج بره
بخندید روی زمین یکسره
ما هم برای ملت زجرکشیده خویش و همه آنانی که این جشن بزرگ را گرامی میدارند، دعا میکنیم که:
همهساله بخت تو پیروز باد
همه روزگار تو نوروز باد
منابع و مأخذ
* فردوسی، ابوالقاسم. (۱۹۷۱). شاهنامه، جلد ۹، به اهتمام آ. برتلس، زیر نظر ع. نوشین، مسکو: اداره انتشارات دانش.
* ـــــــــــــــــــ (۱۹۷۰). شاهنامه، جلد ۸، به اهتمام رستم علی یف، زیر نظر ع. آذر، مسکو: اداره انتشارات دانش.
* ـــــــــــــــــــ (۱۹۶۷). شاهنامه، جلد ۷، به اهتمام م. ن. عثمانف، زیر نظر ع. نوشین، مسکو: اداره انتشارات دانش.
همه موارد شعری از شاهنامه چاپ مسکو برگزیده شدهاند.
نظرات