چاپ کد خبر: 110830
15 اردیبهشت 1402

زنان شاهنامه| رودابه همسر زال و مادر رستم دو قهرمان کلیدی شاهنامه

فردوسی درباره زن و شناساندن زن مطالبی آموزنده و در‌خور و شایسته دارد و در داستان‌های اساطیری، پهلوانی و تاریخی شاهنامه ویژگی‌های زن را مشخص کرده، جایگاه آنان را در وقوع حوادث و تربیت قهرمانان ستوده است. از سوی دیگر، در شاهنامه از زنان متعددی یاد شده که در اساطیر و تاریخ ایران نقش‌آفرینی کرده‌اند؛ شهرناز و ارنواز (خواهران جمشید)؛ آرزو (همسر سلم)، ماه‌آزادخوی (زن تور) و ماه‌آفرید (زوجه ایرج)، رودابه (دختر مهراب)، سیندخت (جفت زال و مادر رستم)، سودابه (دختر شاه هاماوران و زن کیکاووس)؛ تهمینه (دختر پادشاه سمنگان، همسر رستم و مادر سهراب)، فرنگیس (دختر افراسیاب، زن سیاوش و مادر کیخسرو)، جریره (دختر گلشهر)، فرانک، شیرین (یارخسرو پرویز)، منیژه (همسر بیژن) آذرمیدخت (شاه ساسانی) یاد کرده است.

رودابه دختر سیندخت و مهراب کابلی ، همچنین همسر زال و مادر رستم است. زال در گذری از مرز کابل، به رودابه علاقه‌مند شد و او را به همسری برگزید

زال و رودابه از عاشق و معشوق‌های دنیای باستان هستند:

چو بشنید رودابه آن گفت‌گوی
بر افروخت و گلنارگون کرد روی
دلش گشت پر آتش از مهر زال
ازو دور شد خورد و آرام و هال
رودابه در شاهنامه
زال در نوجوانی از جانب منوچهر، پادشاه ایران، حکمران قبایل زابلی شد و پس از این تفویض قدرت روزی برای شکار و تفرّج با گروهی مرزهای کشور را در نوردید تا به مرز شهر یا کشور کابل رسید. گروهان زابلی در دشت کابل خیمه را بر پا کردند و سرگرم شکار شدند  تا اینکه یک روز در ملاقات دو جانبه زال و مهراب، زال جوان از وجود رودابه آگاه گشت و با توصیفات همراهان ندیده عاشق رودابه شد.

رودابه

رودابه نیز ندیده دلداده زال گشت، در این میان پرستندگان و ندیمه‌های رودابه وسیله دیدار هر دو عاشق و معشوق را مهیا کردند تا آن دو یکدیگر را از نزدیک ملاقات نمایند. زال باید شبانه از دشت کابل مخفیانه و به‌دور از نگهبانان کاخ مهراب به قصر رودابه نزدیک می‌شد تا بتوانند چهره به چهره با یکدیگر گفتگو نمایند چون راهی جز این وجود نداشت. وصفی که زال از رودابه شنیده بود:

پس پرده او یکی دخترست
که رویش ز خورشید روشن‌ترست

****
ز سر تا به پایش به کردار عاج

به رخ چون بهشت و به بالا چو ساج

****
بر آن سفت سیمینش مشکین کمند
سرش گشته چون حلقهٔ پای‌بند

****
رخانش چو گلنار و لب ناردان
ز سیمین برش رسته دو ناروان

****
دو چشمش بسان دو نرگس به باغ
مژه تیرگی برده از مشک ناز

****
بهشتیست سرتاسر آراسته
پر آرایش و رامش و خواسته

****
بر آورد مر زال را دل به جوش
چنان شد کزو رفت آرام و هوش

ظاهراً واژهٔ رودابه از دو بخش رود به‌معنای فرزند و آب به‌معنای تابش و روشنایی تشکیل شده‌است و به‌معنی فرزند تابناک است. رودابه عمر درازی داشته‌است و پس از مرگ پسرش رستم، در حالتی نزدیک به دیوانگی می‌افتد.

Zal meets Rudaba

رودابه یکی از شخصیت های محوری زن شاهنامه است که زندگی اش را در جایگاه همسر و مادرِ دو قهرمان کلیدی و تأثیرگذار شاهنامه، یعنی زال و رستم می توان به چهار بخش اصلی تقسیم بندی نمود: پیش و پس از ازدواج  با زال؛ زادن رستم؛ زندگی رودابه در جایگاه مادر پهلوان بلامنازع شاهنامه؛ پس از مرگ فرزند.
بر این مبنا، در هر یک از این مراحل، با کنشی متفاوت و مختص جایگاه و شرایطی که رودابه در آن قرار دارد، شاهد نوعی پویایی و دگرگونی نسبت به مرحله قبل در این شخصیت هستیم. در مرحله نخست او دختری است مطیع، همگام با هنجارهای اجتماعی و خانوادگی پیرامون خود؛ اما در مرحله بعد به دلیل غلبه احساس و عاطفه، این محدودیت های اجتماعی را در هم می شکند و سپس در مراحل بعدیِ زندگی اش رفتار او به حالت عادی و مطابق آنچه که انتظار می رود بازمی گردد؛ اما پس از مرگ فرزند دوباره دچار نوعی تنش و شوک درونی می شود و در نهایت این بحران را نیز پشت سر می گذارد.
در ادامه به بررسی هر یک از این مراحل در زندگی رودابه خواهیم پرداخت:
 
پیش و پس از ازدواج با زال
رودابه از دیدگاه فردوسی در همان اشارات نخست، دختری بسیار زیبا توصیف شده است؛ آن چنانکه زال، نادیده دل بدو می بازد و پدرش نیز با دیدن زیبایی او نام یزدان را بر زبان می راند تا فرزندش از چشم زخم درامان باشد:
شگفتی به رودابه اندر بماند
همی نام یزدان بروبر بخواند
گذشته از ویژگی های ظاهری بسیار چشمگیر، رودابه از آن دسته دخترانی است که در شخصیت اش نوعی نترسی و بی پروایی عجیب و وصف ناشدنی و گاه ستودنی دیده می شود. دختری با احساساتی شورانگیز و وصف ناپذیر که تنها با یک توصیف عاشق زال شده و در پیشبرد هدف بسیار پویا، با اراده و با اعتمادبنفس، تلاشگر، جسور، سنت شکن، سنت گریز و مصمم است و با وجود آنکه از یک سو در بند و حصار یک جامعه سنتی با افکار و محدودیت های فرهنگی است و از سویی دیگر، پدرش به جهت پایبندی به سنت های جامعه و محدودیت های سیاسی با دربار ایران، مانعی بزرگ بر سر راهش است، باز هم دست از تلاش نمی کشد و تسلیم نمی شود.

رودابه دختری منفعل و ترسو نیست که در اثر ضعف درونی خویش و موانع محیطی و فرهنگی پیش رو نتواند از خواسته قلبی و درونی خود پشتیبانی و محافظت نماید؛ او با اعتماد بنفسی کامل، موانع موجود را نادیده می گیرد و در عین استقلال و خودکفایی در پیشبرد هدف، بدون هیچ گونه سرکشی، گستاخی و ضعف شخصیتی، از محرک های بیرونی و محیطی از جمله «مادر» و «کنیزکانش» نیز استفاده می کند و همین حمایت کنیزکان (در مرحله نخست) و مادر (در مرحله بعد) اند که در پیشبرد هدف او بسیار نقش آفرین واقع می شوند؛ به واقع می توان گفت رودابه با یک برنامه ریزی کاملاً آرام و حساب شده، هدف خود را پیش می برد و در این میان از سایرین هم کمک می گیرد و لجوجانه و بدون فکر عمل نمی کند.
بی پروایی و جسارت رودابه افزون بر افشای راز میان خدمتکارانش و درخواست یاری از آنان در فراهم آوردن امکان دیدار با زال و نوع رابطه با او نیز مشخص است. او دختری است که با جسارتی کامل یک شب را با معشوقش به بوس و کنار می گذراند؛ بدون آنکه خویشتنداری و در پی آن عفت خویش را از دست بدهد؛ با این توصیف، این داستان نیز همچون عاشقانه های دیگر شاهنامه فردوسی تأکید می کند که میان زال و رودابه آمیزش جنسی صورت نگرفت.

در یک نگاه کلی و با دقت در نوع رفتار و عملکرد رودابه در این ماجرا می توان گفت، حرکت رودابه در مسیری توأم با صبر، تأمل و درایت کامل است؛ چراکه با وجود حدت و حرارت بیشمار عشق در وجودش، برعکس زال، حرکت عملی چندانی برای پیشبرد هدف و راضی ساختن پدر از او مشاهده نمی گردد، بلکه با یک برنامه ریزی کاملاً آرام و حساب شده، هدف خود را پیش می برد و در این میان از کنیزکان و مادرش نیز یاری می طلبد و خودسر و لجوجانه عمل نمی کند که علت این امر را در چند عامل می توان تفسیر نمود: رودابه در جامعه ای زندگی می کند که تابع مقررات و هنجارهای مختص به خود است و از طرفی او و زال در تبار و نژاد، دین و مذهب و نگرش های اجتماعی و محیطی متفاوت اند. موانع سیاسی نیز مهم ترین دلیل است؛ بنابراین رودابه ترجیح می دهد تا با معشوق دیداری مخفیانه داشته و صبوری پیشه کند تا مادرش با درایتمندی، اوضاع را به نفع او پیش ببرد.
البته با تمام این ها، عکس العمل های او در مواجه با خود زال این گونه نیست و جسارت بیشتری در آن دیده می شود؛ چراکه در ابتدای ماجرا این رودابه است که با ترفندی خاص، خدمتکارانش را به نزد زال فرستاده و نخستین ارتباط را رقم می زند و پس از موافقت سام نیز این اوست که ابتدا انگشتر نامزدی را به سوی پسر می فرستد.
رودابه

زادن رستم

مهمترین نقش رودابه در شاهنامه، زادن رستم است. مسئولیت او در این راستا چنان حساس، مهم، دشوار و غیرطبیعی۱ است که او را در جایگاه تنها شخصیت زن شاهنامه قرار می دهد که شایستگی مساعدت ها و عنایات سیمرغ را پیدا می کند. دردها و سختی های پیش از زایمان، دریدن پهلو و درنهایت زایش رستم را می توان نقطه عطف و اوج نمودار زندگی رودابه به شمار آورد؛ چراکه جهان اسطوره و حماسه، منتظر کودک اوست و پس از آن است که دیگر شخصیت رودابه در حاشیه قرار گرفته و تنها در کنار نام فرزند معنا می یابد.
 
زندگی رودابه در جایگاه مادر پهلوان بلامنازع شاهنامه

نقش رودابه پس از مادر شدن تغییر کرده و همچون دیگر مادران شاهنامه در سایه کنش های فرزند بیشتر مطرح شده و اهمیت می یابد. او نیز هر چند که مادر یک جهان پهلوان است، اما همچون مادران دیگر، نقش اش تنها به دلسوزی ها، مهربانی ها و نگرانی های مادرانه معطوف می شود و چندان تفاوت و کنش خاصی از او در این مقطع زمانی مشاهده نمی کنیم. پس از زادن رستم او را در چند صحنه آن هم بسیار اندک می بینیم؛ از جمله، آن هنگام که رستم برای رهاساختن کیکاوس راهی شده و مادر در وداع با او اشک می ریزد:

بیامد پر از آب رودابه روی
همی زار بگریست دستان بروی

همچنین در نبرد رستم با اسفندیار، رودابه از شدت نگرانی موی کنده و بر صورت خویش چنگ می-اندازد:

ز سر بر همی کند رودابه موی
بر آواز ایشان همی خست روی

پس از مرگ رستم
در این مقطع زمانی رودابه زنی است، نازکدل با حساسیت ها و وابستگی های شدید روحی و عاطفی به فرزند که مختص عموم مادران است. رودابه را پس از مرگ رستم، زنی می بینیم که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد و تمام آمال، آرزوها، زحمات و ثمره زندگی اش را بر باد داده اند. مرگ فرزند فشار روحی شدیدی بدو وارد می آورد؛ آنچنان که به رفتارها و عکس العمل های همسر خود زال در مواجه با مرگ فرزندشان خرده می گیرد و او را سرزنش می کند، ولی چون پاسخ قانع کننده ای از نظر خود دریافت نمی کند و در نتیجه نمی تواند این بحران را به تنهایی پشت سر گذارد دچار نوعی جنون موقت می گردد.
پس از مرگ رستم، رودابه با بیقراری تمام، به زال اعتراض می کند که چرا در اندوه فرزندشان آه و ناله ای سر نمی دهد و زال پاسخ می دهد؛ غم گرسنگی بالاتر از غم مرگ عزیزان است:

بدو گفت زال: ای زن کم خرد
غم ناچریدن بدین بگذرد

رودابه از گفتار همسرش به شدت آشفته شده و سوگند می خورد که از خواب و خوراک دست بکشد تا بدین وسیله نادرستی گفتار و اندیشه زال را به وی ثابت کند:
ز خوردن یکی هفته تن بازداشت
که با جان رستم به دل راز داشت

عواقب این اعتصاب غذا از میان رفتن بینایی چشم، ضعف و لاغری، افسردگی شدید و جنون موقت است:
ز ناخوردنش چشم تاریک شد
تن پهلوانیش باریک شد
سر هفته را زو خرد دور شد
ز دیوانگی ماتمش سور شد

گرسنگی و جنون ناشی از آن، تا حدی به رودابه فشار می آورد که نیمه شب به مطبخ آمده و ماری مرده را که در آب آشپزخانه (گویا حوضچه مطبخ های خانه های قدیم) افتاده بود گرفته و می خواهد آن را به دهان ببرد که کنیزش مانع از انجام این کار می شود و او را به ایوان برده و به وی غذا می دهند تا اندک اندک حالت جنونش از میان برود.
به روایت ثعالبی پس از آنکه جنون در رودابه از میان می رود اعتراف می کند که: «به خدا سوگند که زال راست گفته بود که گرسنگی سخت ترین است».  فردوسی نیز این صحنه را چنین روایت می کند:
چو بازآمدش هوش، با زال گفت
که گفتار تو با خرد بود جفت
هر آنکس که او را خور و خواب نیست
غم و مرگ با جشن و سورش یکیست

به هر روی این بخش از روایت، متضمن نکاتی اخلاقی است که خالقی مطلق درخصوص آن معتقد است: «روایت دیوانه شدن رودابه را برای این موضوع ساخته اند که چون ما همه دیر یا زود خواهیم مرد، پس در مرگ عزیزان خود نباید بیش از اندازه اندوه خوریم، بلکه به داد خداوند خرسند باشیم.

در پایان داستان رستم و سهراب نیز آمده است: که با مردگان آشنایی مکن!».  “باشگاه شاهنامه پژوهان”

نظرات خود را برای ما ارسال کنید

آخرین اخبار